در باب آنارشیسم: (تکمیل مطلب گذشته)

چندی پیش مطلبی با عنوان جنگ بین آنارشیسم و اقتدارگرایی منتشر کرده و به اینکه بشر حتی در بهترین حالت نیز به حکومت نیاز دارد اشاره کردم. دوست گرامی بنده جناب علی خالقی در بخش نظرات گفتند که به نظر نمیرسد استدلال ها آنقدرها هم آبکی باشد. در حقیقت بعد از این صحبت بر آن شدم که تحقیق مفصل تری در باب آنارشیسم انجام بدهم تا بیشتر با نظرات آنارشیست ها آشنا شوم. قطعا هنگامی که سخن از آنارشیسم پیش می آید اولین اسمی که پس از آن به ذهن هرکس میرسد نوآم چامسکی متفکر و نظریه پرداز آنارشیست است. این مطلب در واقع در معرفی و اندکی نقد کتاب جدید ایشان یعنی در باب آنارشیسم هست.

ایده ی مرکزی آنارشیسم نفی هرگونه قدرت و حکومت است که برای آینده، اقتصاد، اجتماع و خلاصه هرچیزی که مربوط به بشر است اعمال نفوذ و قدرت کند. در این نظام هرگونه اعمال قدرت به هرشکلی و از طرف هرکسی مردود و نامشروع است. خواه این اعمال نفوذ از طرف پدر به پسر خواه از طرف رئیس به کارمند و خواه از طرف پیشوا به پیشرو باشد. در چنین نظامی اساسا رئیس و مرئوس وجود نخواهد داشت و پیشوا و پیشرویی نخواهیم داشت تمام مردم با یکدیگر برابر هستند و درکنار یکدیگر در مورد تمام مسائل همفکری میکنند. در این مورد قطعا آنارشیسم از دموکراسی چند قدم جلوتر است.

در زمینه ی اقتصادی آنارشیسم می گوید هیچکس حق ندارد به شما بگوید چه چیزی تولید کنید، به چه میزان تولید کنید و در اختیار چه کسی بگذارید. این خود مردم هستند که به این سوالات پاسخ می دهند. خود مردم تعیین می کنند که چه چیزی تولید کنند، به چه میزان تولید کنند و در اختیار چه کسی قرار دهند. شاید بپرسید که تولید انبوه چه می شود؟ خوب چه کسی گفته است که تولید انبوه لازم و ضروری است؟ چه کسی گفته است باید هرچیزی را در حجم گسترده تولید کنیم؟

(در اینجا قطعا به استدلال نوام ایراد وارد است. یکی از دلایل رفاه نسبی برای نه تنها بورژوازی بلکه حتی پرولتاریا (هرچند بورژوازی بیشتر از موهبت آن بهره مند شد) مسئله ی تولید انبوه بوده است. اساسا فلسفه ی فایده گرایی برهمین اساس پایه ریزی شده است که شما با افزایش ارزش به میزان زیاد می توانید مردم را بیش از پیش از موهبت رفاه بهره مند کنید و تولید انبوه این ارزش به میزان زیاد را در اختیار تمام مردم قرار می دهد. اگرچه به همان میزان افرادی زیر بار فشار این تولید نابود می شوند اما این فداکاری بود که برای نسل های آینده انجام شد. پس نمیتوان گفت تولید انبوه به خودی خود چیز بدی است اما می توان گفت تولید انبوه اگر اکثر نتیجه ی آن به دست کارگران نرسد قطعا چیز بدی است البته ممکن اس خود نوام نیز با این مسئله موافق باشد.)

آنارشیسم اقتصادی محل تلاقی دو رویکرد به ظاهر متضاد اقتصادی در جهان است. یعنی لیبرالیسم و سوسیالیسم. همانطور که در کتاب میخوانید گفته میشود سوسالیسم یا آزاد یا اصلا نیست. پس قطعا آن دیدگاه انگلس در مورد سوسیالیسم که قرار بود با کمک دولت از پرولتاریا در مقابل بورژوازی حمایت کند از دیدگاه یک سوسیالیست راسخ الایمان و همینطور یک آنارشیست مردود است. (اگرچه امروز با ساده لوحی میتوان این حکم را سریعا صادر کرد اما اگر با دقتی ژرف تر در انقلاب بلشویکی روسیه نگاه کنیم خصوصا حکومت کوتاه اما قابل تامل لنین در روسیه ما را مجبور به تعمق بیشتر در این انقلاب و ثمرات دولت در کمک به توده ها میکند اگرچه خیلی سریع انقلاب به انحراف کشیده شد)

از طرفی انارشیسم با شکل مسخ شده ی لیبرالیسم در کاپیتالیسم نیز مخالف است. انارشیسم با ارزش هایی نظیر آزادی، برابر و برادری در لیبرالیسم کاملا موافق است اما با هرگونه "کاربیگانگی" که باعث شود کارگر به موجودی بیگانه تبدیل شود و خود کار موضوعیت پیدا کند مخالف است (زمانی که محصول تولیدی کارگر تکریم شود اما کارگری که آنرا ساخته تحقیر). در اینجا ممکن است سوال پرسیده شود که مگر هرکس در جهان کاپیتالیستی ازاد نیست که شغل خود را انتخاب کند؟ پس چنین حرفی محلی از اعراب ندارد. پاسخ مارکس در اینجا این است که هرشکلی از کارمزدی باعث از خود بیگانگی کارگر می شود اگرچه بعضی از آنها از بعضی دیگر آسان تر باشند. پس باید کار نه وسیله ی امرار معاش که اولین نیاز هستی فرد باشد چیزیکه وقتی کار تابع قدرتی بیگانه با نیازهای فرد است و بر غرایز درونی او متکی نیست ناممکن است. (فاحشه ای را در نظر بگیرید، در جهان کاپیتالیسی وی آزاد است که هر کاری که میل داشته باشد انجام دهد مگر غیر از این است؟ سوال درست است اما منطق مضحک است. این سوال دقیقا مانند این است که من به شما بگویم یا باید کاری را که من به شما می گویم انجام دهید و یا اینکه از گرسنگی بمیرید)

اما در نهایت همان استدلال ها و ایرادات که در نوشته ی قبل به آنها اشاره کرده ام همچنان پابرجاست. در این کتاب و سایر کتاب ها از این دست گفته می شود مردم خود می توانند راه درست را تشخیص دهند. تجربه بارها ثابت کرده است که توده ها بدون آموزش توانایی چنین کاری را ندارند. به نظر نگارنده این استدلال توسط امثال مارکس، انگلس، چامسکی، باکونین و... از آن جهت است که اگر قبول کنند که توده ها نیاز به آموزش دارند سپس باید به این سوال پاسخ دهند که این آموزش را چه کسی باید به آنها بدهد و این بزرگترین تناقضی است که تمام متفکران طرفدار آزادی مطلق با آن روبرو هستند. اگر قبول کنند که عده ای صلاحیت بیشتری نسبت به بقیه دارند تا توده ها را آموزش دهند لاجرم باید صلاحیت طبقه ی نخبه را تایید کنند و این همان چیزی است که تمام مدت با آن مخالف کرده اند.

همانطور که چامسکی در این کتاب به درستی به آن اشاره کرده است( اما پاسخ قانع کننده ای به آن نداده است) هنگامی که از یک لیبرتارین پرسیده می شود که آیا مالیات می دهی؟ میگوید خیر من با دادن مالیات به دولت مخالف ام چرا که من لیبرتارین هستم و هرگونه اعمال نفوذ دولت در زندگی بشر را مردود و نامشروع می دانم. اما دولت را موظف می دانم که امنیت من را تامین کند، برای من جاده و بزرگراه بسازد، بیمه درمانی در اختیار من قرار دهد، مردم را در لیبی و عراق بکشد وکارهایی از این دست. مکرر از افرادی شنیده ام که طرفدار آزادی هستند اما می گویند که دولت موظف است حداقل هایی را برای ما تامین کند. همانطور که تمام فلاسفه ی حال حاضر متفق اند. دولت شر است اما شر واجب. پس اینکه شما از یک طرف مخالف شر باشید و از طرفی به همین شر برای امور روزمره تان وابسته باشید یکی دیگر از تناقضاتی است که با آن روبرو هستیم.

مورد دیگر اینکه آیا اساسا چنین حکومتی پایدار خواهد بود؟ قسمت عظیمی از کتاب متعلق به جریان حکومت آنارشیسم در اسپانیا قبل از انقلاب فاشیستی فرانکو است. اما همانطور که میدانیم ان انقلاب به هرشکل به آینده ی خوبی دچار نشد. یکی از بزرگترین علامت سوال ها پیرامون آنارشیسم این است که آیا چنین شیوه ی حکومت داری با گذشت زمان همچنان میتواند خود را از استحاله نجات دهد یا بازهم در نهایت به دام الیگارشی یا مونارشی می افتد؟(در مورد استحاله ی حکومت ها قبلا مطالبی نگاشته ام)

در نهایت اگرچه با خواندن این کتاب نظرم در مورد ایده های آنارشیسم تغییر کرده اما کوچکترین تغییری در مورد اینکه چنین شکلی از حکومت نمیتواند دوام چندانی داشته باشد نکرده است. به نظر حقیر همچنان باید دنبال روشی بهتر و جامع تر برای تشکیل یک حکومت گشت.