در سال 1400 چه کتابهایی خواندم

کتاب خواندن یک سرگرمی است؟

اصلاً سرگرمی یعنی چه؟ اگر معنی آن این‌است که آدم کاری را انجام بدهد که گذشت زمان را حس نکند و فکر و خیال راحتش بگذارد، خوب باید بگویم بله، کتاب خواندن لاقل برای من یک سرگرمی است.

خوب چه فایده‌ای دارد؟ دقیقاً نمی‌دانم، ولی در این سی و شش سال کارهای زیادی کرده‌ام که نه تنها فایده‌ای نداشته که گاهی کاملاً هم مضر بوده‌اند و حالا سعی می‌کنم خیلی خودم را درگیر این سوال‌های فلسفی نکنم.

حالا برویم سروقت کتاب‌ها. اول می‌خواستم یک داستان بنویسم و در آن اسامی تمام کتاب‌ها را بیاورم، اما پادشاهی به نام وقت این اجازه را به من نمی‌داد.

در مورد برخی یک مطلب جداگانه و تقریباً مفصل نوشته ام:

- زوربای یونانی و دیگر..

- تنهایی هولناک مکسول سیم

- ساندویچ ژامبون

- کتابخانه ی نیمه شب

همه چیز به فنا رفته ، کتابی درباره امید
همه چیز به فنا رفته ، کتابی درباره امید


اگر بخواهم همین اول بهترین کتاب‌هایی را که در سال 1400 خوانده‌ام معرفی کنم واقعاً بین سه گزینه گیج خواهم زد:

  • "زوربای یونانی" : اصلاً دید مرا به دنیای نوشتن تغییر داد و مرا ناخودآگاه وادار کرد تا بنویسم.
  • "اثر مرکب" : تا دلت بخواهد در موردش مطلب نوشته‌اند. اگر نخوانده‌اید حتی یک لحظه را از دست ندهید.
  • "همه چیز برفنا رفته، کتابی در مورد امید": من به آن لقب شوالیه‌ی تاریکی می‌دهم. واقعاً باید خواند.

( چرا من این قدر دیر همچین کتابی را خوانده ام؟) ( وجدان : چون تنبلی)

واقعاً حیف است در مورد این کتاب مطلبی کامل ننویسم و برداشت خودم را با شما در میان نگذارم

( نامبرده با اعتماد به سقفی کاذب به افق خیره می‌شود و با خودش فکر می‌کند الان همه نشسته‌اند تا آلبرکاموی قرن برای آنها بنویسد) ( وجدان: تو هروز صبح دست و صورتت رو بشور نمی‌خواد دنبال نوشتن درباره‌ی امید باشی)

بالاخره این سه تا کتاب واقعاً حال آدم را جا می‌آورد. حالا که بحث سه تایی مطرح شده است باید سه تای انتهای جدول را هم معرفی کنم :

  • "دیدن دختر صد در صد دلخواه در ...." ( بقیش یادم نیست چی بود)
  • "سپید دندان"
  • "سفر به انتهای شب"
سپید دندان جک لندن
سپید دندان جک لندن


جالب اینکه احتمالاً به نظر خیلی‌ها اینها هرکدام شاهکارهای دنیای ادب هستند. اما چه کنم؟! من خوشم نیامد

( صدای وجدان: به درک. حالا اون دو تا هیچی این یارو سلین بدبخت نشسته هشتصد صفحه سیاه کرده که تو خوشت نیاد؟ من : خوب چیکار کنم این بابا اینقدر حال به هم زن بوده؟ وجدان : ببند!)

در مورد سپید دندان ، چند مدتی بود به فکر خوردن گوشت خام افتاده بودم و حتی از شما چه پنهان با سگ‌های ولگرد محله که تعدادشان زیاد هم بود خصومتی عجیب پیدا کرده بودم. می‌خواهم بگویم نثر یا تکنیک نویسنده نبود که باعث شد من از این کتاب‌ها دل خوشی نداشته باشم و اگر پول نداده بودم آنها را نصفه و نیمه رها کرده بودم. بلکه آن‌چیزی که با آن ارتباط برقرار نمی‌کردم موضوعات و حرف‌های ته دل نویسنده بود.

حسی که درمورد کتاب "مسخ و چند داستان دیگر از کافکا" _ بخصوص در مورد همان داستان مسخ- هم به سراغ آدم می‌آمد. البته مسلماً در آن دوران که آدم‌ها خوشی زده بوده زیر دلشان و دنبال پیدا کردن آئین و روش‌های جدیدی برای اداره جامعه بوده‌اند و زندگی همه‌اش بحث سیاسی بوده و در بین صحبت‌ها هم هی می‌گفته‌اند: بورژوا ، پرولتاریا و از این حرف‌ها ، این کتاب داستان‌ها خیلی هم شاخ بوده است.

البته داستان جزیره محکومین از کافکا خیلی جالب بود. داستان اعدام را با الهام از این داستان نوشتم. اگر دوست داشتید مطالعه کنید و خوشحال میشم مقایسه کنید.

یک دوره‌ای افتادم توی خط داستان جنایی. کتاب "هشت قتل حرفه‌ای" را اگر از خودنمایی نویسنده در آوردن اسامی چندصد کتاب جنایی که خوانده است را کنار بگذاریم یک کتاب سطح متوسط با داستانی قابل فهم و روان است.

هشت قتل حرفه ای داستان جنایی پلیسی
هشت قتل حرفه ای داستان جنایی پلیسی

از صد به آن نمره ی شصت می‌دهم.

بعد از آن بلافاصله کتاب " پایان او" را خواندم . هرچند عادت ندارم کتابی را که برای آن پول داده‌ام رها کنم ولی اگر واقعاً همچین عادتی داشتم آن را رها می‌کردم

( عیب نداره خودم هم تاب برداشتم)

داستان گپ‌هایی اساسی دارد که یا مترجم چند صفحه را یادش رفته یا آقای سانسورچی خوشش نیامده یا اصلاً خود نویسنده حوصله نداشته آن‌را پر کند. ایده‌ی قتل و نحوه‌ی اجرای آن و نحوه‌ی لو رفتن قاتل یک چیز درپیت بیش نبود. از صد بزور پرداخت شهریه‌ای مناسب چهل به آن می‌دهم .

حالا که اینجا هستیم دو تا حوصله سربر را به شما معرفی کنم

  • مقام اول :" ترس از تنهایی"
  • مقام دوم:" جزء از کل"

البته مقام دوم حرف‌هایی عمیق و قابل تامل برای گفتن دارد . شاید تفاوت فرهنگی و زمانی باعث شده در نظر من کسالت آور باشد، شاید هم قلم توانمند و زیبای نویسنده است در روایت زندگی شخصی که کسالت‌آور بودن ویژگی اصلی او است . اما در مورد مقام اول می‌توانید هرکدام از فیلم‌های نیویورکی را ببینید و در وقت‌تان کلی صرفه جویی کنید.

روایت کلی داستان این است" من تو رو می‌خوام، تو هم من رو می‌خوای، پس چرا تو شوهر دوست من هستی و دوست من معشوقه‌ی دوست پسر من؟" . البته شاید خانم‌ها خوششان بیاید.

کتاب پاریس من و بابام
کتاب پاریس من و بابام


چند تا کتاب یکروزه‌ی حال جا بیاور( یعنی همت کنی یکروزه تمام می‌شود)

  • - "مغازه‌ی خودکشی" : فضای عجیب و غریبش بدرد کسانی که دوست دارند داستان بنویسند خیلی می‌خورد .

(من خودم ایده‌ی یکی از داستان‌هایم را از آن گرفتم)

  • -"دهکده‌ی آدم خواران": مواظب باشید وقتی این کتاب را می‌خوانید کسی دور و برتان نباشد. چون ممکن است از دهان باز شما عکس بگیرد و شما را تا مدت‌ها دست بیاندازد چون احتمالاً از اول تا آخر داستان دهانتان از تعجب باز می‌ماند.
  • - "فال خون" : کتاب جالبی است. بیشتر برای خواننده‌های با سن و سال نوجوان می‌خورد . جنگ از نگاه یک سرباز ساده‌ی عراقی برای من که جالب بود.
  • - "پاریس ، من و بابام" : واقعاً خواندنی است . من که حداقل چهار ستاره از پنج تا را حلال خور نثارش می‌کنم. در ضمن از کتاب‌هایی است که ثابت می‌کند برای خلق یک داستان لازم نیست زمین و زمان را به هم دوخت و حرف‌هایی بزنیم که نیچه را بگریاند.
  • - "خرده جنایت های زن و شوهرها": یک نمایشنامه‌ی شسته و رفته است . الهام بخش و آموزنده . از دست دادنش خیلی سخت است .
پاندا و اژدهای کوچک
پاندا و اژدهای کوچک

تا حرف کتاب‌های کم حجم مطرح است بگذارید از این دو کتاب دلچسب هم یادی بکنم .

  • - "پاندا و اژدهای کوچک" به شما نشان می‌دهد عمیق‌ترین آموزه‌های زندگی را می‌توان در ساده‌ترین اتفاقات دریافت و خلاصه اینکه مثل یک پاندا شل کن و لذت ببر.
  • - "پسرک، موش‌کور، اسب و روباه": تنها می‌توان گفت شاهکار است .
در قلمرو پادشاهان نوشته کارمن بن لادن
در قلمرو پادشاهان نوشته کارمن بن لادن


کتاب "در قلمرو پادشاهان"، یک سرگذشت از " کارمن بن لادن" همسر ایرانی سوئیسی یسلام برادر اسامه بن لادن است.

( خدایی حس نمی‌کنید ایرانی‌ها بیش از حد توی دنیا پخش شدن؟ هرجا هر اتفاقی می‌افته پای ایرانی جماعت در میان است) .

از آنجا که اطلاعات ما در مورد سعودی‌ها به اندازه‌ی اطلاعات ما راجع به نظریه‌ی ریسمان است، خواندن آن خالی از لطف نیست. البته لحن خواهر شوهر گونه‌ی خانم کارمن همچین کامل زده بیرون ولی روان و خواندنی است.

در مورد "کیمیاگر" و "کافکا برکرانه" حرف زیاد زده شده است. دو شاهکار ادبی که به نظر من اگر کسی قصد داشته باشد دردنیای داستان نویسی پیشرفت کند باید حتماً این دو اثر را با وسواس بخواند. بخصوص باید کافکا بر کرانه را باید با تانی خاصی و جمله به جمله خواند. جدای از روال داستانی، تکنیک های داستان گویی و تعبیرات و توصیفات نویسنده بی نظیر است و به نظر من به اندازه ی چند کلاس نویسندگی حرف برای گفتن دارد.

و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود
و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود

من سال 1400 را با خواندن دو اثر بی‌نهایت، تاکید می کنم ، بی‌نهایت دلنشین به پایان بردم .

  • - "مرد صد ساله‌ای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد"
  • - "و هر روزصبح راه خانه دورتر و دورتر می‌شود" .

اولی باعث شد از صمیم قلب بخواهم صد ساله بشوم . باید یک نظر بدهم!

( نکنه تا الان داشتی خیلی متین و سنین و رنگین گوش می‌دادی؟!!!!)

خواندن کتاب وقتی باعث رشد شما می‌شود که برای شما سوال ایجاد کند و بعد خود را موظف بدانید به آن سوالات جواب بدهید. اگر این روحیه را داشته باشید خواندن این کتاب چند روزی طول خواهد کشید و البته سر از کار بورژواها در می‌ آورید

( آخرش من به نفرین این کلمه دچار خواهم شد)

کتاب هر روز راه خانه دورتر می‌شود را می‌توان سفری به اعماق ذهن خواند.

از بین تمام کتاب‌ها تنها ماند خالکوب آشوویتس و سمفونی مردگان که هر دو ناتمام ماند. از اولی داستان را نپسندیدم و از دومی نحوه‌ی روایت را . اما امیدوارم در سال پیش رو بتوانم خدمتشان برسم.