Trying to find my way, if this crazy world lets me
دشمن عزیز
دشمن عزیز،دنباله کتاب بابالنگ دراز است. این بار نامه های سالی را می خوانیم.دوست موقرمز جودی!( در کارتونی که خیلی هایمان بابالنگ دراز را با آن شناخته ایم،موهایش قهوه ایست :)
جودی با جرویس پندلتون ازدواج کرده . جرویس بهترین کادوی کریسمس را به جودی می دهد.بازسازی موسسه جان گریر.یتیم خانه ای که جودی آنجا بزرگ شده.و در اولین قدم مدیر موسسه،خانم لیپت نفرت انگیز را از کار برکنار می کنند.و چه کسی قرار است جایش را بگیرد؟ سالی موقرمز و دوست داشتنی :)
سالی اول مخالفت می کند اما کم کم به راست و ریس کردن اوضاع نوانخانه و صد و چندی یتیم آنجا علاقمند می شود.و...دشمن عزیز! کسی که نامش را به کتاب قرض داده. دکتر نوانخانه که در ابتدا خشک و اعصاب خورد کن به نظر می رسد و با سالی آبش توی یک جوب نمی رود. سالی در نامه هایش او را دشمن عزیز خطاب می کند.و باقی ماجرا....
این کتاب سال 1915 نوشته شده و از این بابت جالب است.از اینکه دیدگاه به تحصیلات زنان چطور بوده.بازار چه نظریه های علمی ای گرم بوده.نظرات راجع به طلاق چگونه بوده و چطور به اینجایی که هستیم رسیدیم.گاهی هم تعجب می کردم که می فهمیدم فلان روش های تربیتی و آموزشی آن قدرها هم که فکر می کردم جدید نیستند و این قدر عمر دارند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مقدمه : کتاب قصه ی عماد
مطلبی دیگر از این انتشارات
سبک زندگی مینیمالیسم
مطلبی دیگر از این انتشارات
از دست رفتنِ ایدۀ دانشگاه