دوستدار نوشتن :)
دغدغههای حقیر یک انسان در شکمِ «تمساح»
«چه دغدغههای حقیری داری ای انسان غفلت زده و بیبنیاد!».
داستان کوتاه «تمساح» اثر «داستایوفسکی» با این جمله آغاز میشود و میتوان این جمله را عصاره و جان کلام این داستان دانست. کتاب، طنزی سیاه دارد که در آن موقعیتها و گفتگوهایی معمولی، پیرامون رخدادی غیرمعمولی در جریان است.
رخدادی غیرعادی
طبعاً اگر شخصی توسط تمساحی بلعیده شود، رخدادی دردناک خواهد بود که احتمال زندهبودن آن شخص متصور نیست؛ اما در این داستان، داستایوفسکی صحنه طنزش را چنین برپا میکند که ایوان - یک کارمند دولتی - که همراه همسرش از تمساحی بازدید میکند، بلعیده میشود؛ اما در کمال ناباوری، پس از مدتی صدای ایوان از شکم تمساح شنیده میشود و ظاهراً حال او خوب است.
واکنشهای عادی به رخدادی غیرعادی
چند دسته واکنش به این رخداد غیرعادی در داستان شاهدیم:
واکنش معقول: تنها یک نفر چنین واکنشی دارد که همان شخص راوی یعنی آشنای خانوادگی ایوان است. او وقتی این رخداد را میبیند شگفتزده میشود و در حد خودش تلاش میکند تا راهی برای نجات ایوان و زنده خارجکردنش از این وضعیت ناگوار بیابد. او تنها کسی است که متوجه واکنشهای غیرمعقول سایرین میشود.
واکنشی که این رخداد را سرگرمکننده میبیند: بعدازاین حادثه، مردم که در جریان قرار میگیرند برای دیدن تمساح و انسان داخل شکم او به عمارت تیمچه (محل نگهداری تمساح توسط تمساح دار آلمانی) میروند و برای دیدن این رخداد، هزینه میکنند و عملاً به رونق کار تمساح دار و به طور غیرمستقیم جذب سرمایه خارجی کمک میکنند.
واکنشهایی خودخواهانه و منفعتطلبانه: همسر ایوان، خود ایوان، تمساح دار، روزنامهها و همکاران ایوان اگرچه هر کدام نگاه متفاوتی به رخداد دارند؛ اما همه این نگاههای مختلف را میتوان در ویژگی خودخواهی و منفعتطلبی مشترک دانست.
-تمساح دار از همان ابتدای رخداد نمیتواند هیچگونه ضرری برای تمساحش متصور شود و ایوان را مقصر میداند
-رسانهها نیز حق را به تمساح میدهند و ایوان را مردی مست توصیف میکنند که تمساح بهناچار و در شرایط خاصی او را میبلعد. در واقع آنها هم برای تمساح دلسوزی میکنند.
- همسر ایوان زنی فریبنده و دلرباست که مردان بسیاری به او علاقه دارند. همسر ایوان به جز دقایق اول رخداد که هیجانزده و پرشتاب میگوید: «تیغش بزنید» یعنی ایوان را از داخل بدن تمساح خارج کنید خیلی سریع (یکی دو روز بعد حادثه) به فکر این میافتد که کی میتواند طلاقش را از ایوان بگیرد تا بتواند دوباره ازدواج کند و مسیر زندگیاش را به روال عادی برگرداند.
-یکی از همکاران متنفذ ایوان و راوی (دوست ایوان) در بخشی از داستان با هم گفتگو میکنند که به نظر من یک نمونه بسیار خوب از طنز سیاه است. همکار ایوان حق را به تمساح دار میدهد؛ مثلاً میگوید ایوان بدون اجازه به داخل تمساح رفته! و در مقابل تلاش راوی (دوست ایوان) برای راضیکردن این شخص (و سازمان) برای خرید تمساح، با پاسخهای عجیبوغریبی مواجه میشود که اولویت را به قوانین اقتصادی و منافع سازمان میدهد.
- خود ایوان چه واکنشی دارد؟ تلخی این طنز آنجایی بیشتر میشود که حتی خود ایوان در شکم تمساح فهم درستی از موقعیت شکننده و خطرناکش ندارد. ایوان اگرچه در موقعیتی غیرمنطقی است؛ اما به نحوی کاملاً منطقی اولویت را به قوانین اقتصادی میدهد که منظورش در واقع اهمیت جذب گردشگر و سرمایه خارجی به روسیه است. در روز بعد، ایوان متوجه میشود که فرصتی هم برای مشهورشدن دست داده و میتواند از درون شکم تمساح سخنرانی کند و همه را متوجه نظریههایش درباره مناسبات اقتصادی و ابداع نظام اجتماعی کامل کند.
سوالاتم پس از خواندن داستان
یکی از نکات کتاب به نظرم این است که افراد قادر به دیدن واقعیت این رخداد عجیب نیستند و آن را رخدادی عادی درنظر میگیرند و متناسب با آن احساسات و نظراتی دارند.
خیلی وقتها در زندگی عادیام و در لابهلای اخباری که روایتی از واقعیت ارائه میدهد به این فکر میکنم که چقدر میتوانم مرز میان واقعیت و تفسیر آن را درست تشخیص دهم؟ چقدر نامگذاری و تفسیر رسانهها از واقعیت، فهم آن را تحتتأثیر قرار میدهد و اگر می توانستم تفسیر و روایت رسانهها را نادیده بگیرم، چه فهمی از رخدادها داشتم؟ چقدر اینکه از منظر چه کسی و از کجای ماجرا آن را روایت کنی بر فهم واقعیت تأثیر میگذارد؟ اصلاً فهم واقعیت یعنی چه؟ آیا میتوان به واقعیت دستیافت؟ یا به آن نزدیک شد؟ تا کجا میتوان؟ به چه نحوی؟ چگونه میتوانم به نحوی زندگی کنم که مانند دوست ایوان- راوی داستان تمساح- رخدادها را آنگونه که هستند ببینم (حداقل تا جایی که ممکن است) و سهم قضاوتها، منفعت طلبی، خودخواهی و پیشزمینههای ذهنیام را در فهم واقعیت کاهش دهم؟
طنز داستان از منظر خانم رویا صدر
خانم رویا صدر – طنزنویس و پژوهشگر طنز - مقالهای دارد با عنوان «از طنز داستایوسکی چه آموختیم؟» که پیشنهاد میکنم اگر به داستایوفسکی علاقه دارید آن را بخوانید. در بخشی از آن به طنزی که در داستان تمساح است، اشاره میکند:
«آدمهای بحرانزده آثار داستایوسکی ازنظر ذهنی و عملی پیشبینیناپذیرند، انگار کارهایشان از دایره خواست نویسنده خارج است و حتی او را هم به تعجب وامیدارند! این غافلگیری که یکی از مؤلفههای مهم آثار طنز است در آثار او نیز نمود مییابد؛ در عکسالعمل ایوان در شاهکار طنز او (کروکودیل) که وقتی توسط کروکودیلی بلعیده میشود و زنده میماند ازآنجا بیانیه سیاسی میدهد و قصد تغییر جهان را دارد! چراکه حاضر است بهخاطر جلوگیری از خروج سرمایه (کروکودیل زنده) در شکمش بماند تا روسیه پیشرفت کند».
تجربه کتاب صوتی با صدای تایماز رضوانی
جدا از صدای گرم، گیرا و مناسب تایماز رضوانی برای چنین اثری که تجربه شنیدن کتاب را لذتبخش میکند، نکته دیگر آشنایی با تلفظ درست اسامی روسی است که معمولاً به دلیل طولانیبودن و ناآشنا بودن برخی از آنها در متن مکتوب ممکن است درست تلفظ نشوند. مثلاً در نسخه صوتی این کتاب فهمیدم «ایوانوونا» بهصورت Ivanovna تلفظ میشود.
پ.ن 1: این روزها هر کتابی که از نویسندگان روسی میخوانم اسم یکی از شخصیتها ایوان است :)
پ.ن 2: به نظرم کتاب بیشتر برای کسانی که نوشتههای داستایوفسکی را دوست دارد جذاب است.
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب: تمساح / نویسنده: تئودور داستایوفسکی / مترجم: بابک شهاب / ناشر چاپی: نشر برج
سال انتشار کتاب: 1865 سال انتشار نسخه صوتی: 1401
گوینده: تایماز رضوانی / ناشر صوتی: رادیو گوشه
مدت:۲ ساعت / لینک کتاب صوتی در کتابراه
نوشتههای دیگرم درباره کتابها را اینجا می توانید ببینید.
آیا به شایستگی زندگی کردهای؟ ایوان ایلیچ!
آنچه داستایوفسکی در «یک اتفاق مسخره» به من داد
شبهای روشنِ یک عاشق بینامونشان
سفری همراه با «ایرج پزشکزاد» و «ایوب آقاخانی» به بارگاه هارونالرشید"
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیادهروی؛ و سکوت در زمانهی هیاهو
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا همهی ما به فلسفه نیاز داریم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب زیبا صدایم کن: کتابی که زیباست!