دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 113 و 114

بند 113

عمل، ابرازِ اراده در مقامِ [موجودی] ذهنی و یا اخلاقی است. یک عمل تعیّناتِ زیر را دربرمی‌گیرد: اول، من باید آن را در برون‌افتادگی‌اش به‌منزله عملِ خود بدانم؛ دوم، عطف و ربطِ ذاتیِ آن با مفهوم به‌منزلهِ یک باید است؛ سوم، عطف و ربطی ذاتی با ارادهِ اَغیار [/دیگران] دارد.

یاداشت هگل:

عمل تنها ابرازِ ارادهِ اخلاقی است [و تا پیش از آن مطرح نمی‌شود]. موجودیتی که اراده در قلمروِ حقّ صوری به خود می‌دهد، درونِ یک امر بی‌واسطه جای دارد و این موجودیت، خود، بی‌واسطه است. موجودیتِ ارادهِ، لنفسه و در بدو امر، نه عطف و ربطی آشکار با مفهوم دارد (مفهومی که خود هنوز در تقابل با و یا متمایز از ارادهِ ذهنی نیست) و نه عطف و ربطی مثبت با ارادهِ اغیار؛ امرِ [/فرمانِ] حقّ، در تعیّنِ اصلی خود، صرفاً نهی است (به بند 38 بنگرید). عهد و امرِ باطل، فی‌الواقع، با عطفِ به ارادهِ اغیار شروع می‌کنند – اما تطابق و توافقی که در اولی حاصل می‌شود، بنیادِ خود را بر استبداد قرار می‌دهد و عطف و ربطِ ذاتیِ آن با ارادهِ غیر، به لحاظ حقوقی، عطف و ربطی سلبی است، چرا که من ملکِ خود را مطابق با ارزش‌اش حفظ می‌کنم و اجازه می‌دهم تا دیگری ملکِ خود را حفظ کند. در مقابل، آن وجه از افساد [/جرم] که از ارادهِ ذهنی نشأت می‌گیرد و طریقِ ظهورِ افساد در درونِ ارادهِ ذهنی، اولین بار در این نقطه مورد ملاحظه قرار می‌گیرد. محتوای یک عملِ قانونی که بر اساس دستورالعمل‌ها تعیین می‌شود، قابل استناد به من نیست؛ بنابراین، آن [عمل قانونی] تنها برخی از عناصرِ یک عملِ حقیقتاً اخلاقی را دربرمی‌گیرد، آن هم به طریقی خارجی و برون‌افتاده؛ بنابراین، این‌که یک عمل، حقیقتاً، اخلاقی باشد، وجهی از عمل است که از وجه قانونی آن متمایز است[1].

بند 114

حقِّ ارادهِ اخلاقی شامل سه وجه می‌شود:

الف) حقِّ مجرّد یا صوریِعمل که بر اساسِ آن، هنگامی‌که عمل در موجودیتی بی‌واسطه به انجام رسیده است، محتوای آن، به‌طور کلی از آنِ من است، به‌گونه‌ای که عمل، تدبیرِ ارادهِ ذهنی است.

ب) وجهِ مشخّص و جزئیِ عمل، محتوای باطنی و درونیِ آن است: اول، این مسأله ‌که خصلتِ عمومیِ عمل چگونه برای من معیّن ‌شود، ارزشِ آن و دلیلی را می‌سازد که من آن [عمل] را معتبر در نظر می‌گیرم، یعنی، نیتِ عمل؛ دوم، محتوای عمل به‌منزلهِ غایتِ مشخّصِ موجودیتِ ذهنی و جزئیِ من، [مقوله] صَلاح است.

ج) این محتوی هر چند که باطنی و درونی است، در عین حال، به عمومیت‌ِ خود، یعنی به آن عینیتی که به‌نحو فی‌نفسه لنفسه وجود دارد، ترفیع یافته است؛ چنین محتوایی غایتِ مطلقِ اراده است، یعنی امرِ خیر که در درونِ قلمروِ تأمل، با عمومیتِ ذهنی (خواه به صورت شرارت و خواه به صورتِ وجدان) در تقابل است.

افزوده:

یک عمل برای این‌که اخلاقی باشد، در درجه اول، باید موافق و مطابق با تدبیرِ من باشد؛ زیرا این حقِّ ارادهِ اخلاقی است که در موجودیتِ [خارجیِ] خود تنها آن دسته از امور باطنی و درونی را به رسمیت بشناسد که در مقامِ تدبیرِ [خودِ او] حاضر هستند. تدبیر تنها به این شرطِ صوری مربوط می‌شود که ارادهِ برون‌افتاده باید، همچنین، به‌منزلهِ امری باطنی در درونِ من حاضر باشد. از سوی دیگر، در عنصر دوم، مسألهِ نیتِ پشت عمل مطرح می‌شود – یعنی، ارزشِ نسبیِ عمل با عطف به من. در نهایت، سومین عنصر صرفاً ارزشِ نسبیِ عمل نیست، بلکه ارزشِ عمومیِ آن را دربرمی‌گیرد: یعنی، امر خیر. اولین بخش از عمل [یعنی، مقولهِ تدبیر] تمایزی است میانِ طرحِ پیشینِ [ارادهِ اخلاقی] و آن چیزی که مطرح و موجود شده است. دومین بخش [یعنی، نیت] تمایزی است میانِ آن‌چه که در خارج و در مقامِ ارادهِ عمومی حاضر است و تعیّنِ باطنی و جزئی و مشخّصی که من به عمل می‌بخشم. در نهایت، سومین بخش مربوط به این مسأله می‌شود که نیت، محتوایِ عمومیِ [عمل] نیز هست. امرِ خیر نیتی است که به مقامِ «مفهومِ اراده» ترفیع یافته است.

[1] نیزبت چنین ترجمه کرده است:

«آن وجهی از عمل که آن را بدل به یک عملِ حقیقتاً اخلاقی می‌سازد، از وجهِ قانونی آن متمایز است.»