در کار کلام
دوره بازترجمه اصول فلسفه حق: بند 40
صدا: سپیده کاظمی (ایلشاد)
بند 40
حقّ، در بدو امر، آن موجودیت بیواسطهای است که آزادی به طریقی بیواسطه به خود میبخشد. این موجودیت عبارت است از:
الف) تصرّف، که مالکیت است؛ آزادی در اینجا، بهطور کلی، آزادیِ ارادهِ مجرّد است یا آزادیِ یک شخصِ متفرّد که تنها با خود مرتبط میشود.
ب) شخص، با متمایزساختنِ خود از خود [/با ایجاد تمایز و مغایرت میان خود]، خود را به یک شخص دیگر مرتبط میسازد. این دو شخص، مسلماً، تنها در مقامِ مالک برای یکدیگر موجودیت دارند. اینهمانیِ فینفسهِ [/بالقوه، ناخودآگاه و مضمر] آن دو بدین طریق ظهور مییابد که آنها با ارادهِ مشترک و با رعایتِ حقوق همدیگر، مایملکِ خود را به دیگری واگذار میکنند – یعنی، از طریقِ یک عهد.
ج) اراده اگر در ارجاع به خود، آنطور که در (الف) شاهد آن هستیم، نه با اشخاصِ دیگر، که در درونِ خود ناسازگاری و مغایرت داشته باشد، یک ارادهِ مشخّص است که با خود در مقامِ ارادهای که بهنحو فینفسهِ لنفسه وجود دارد، متفاوت است و در تقابل با آن قرار میگیرد. این [وضعیت] امرِ باطل و اِفساد[1]را تشکیل میدهد.
یادداشت هگل:
تقسیمِ حقّ به حقوق اشخاص و اشیاء [sache] و حقوق اَعمال مانند بسیاری دیگر از اینگونه دستهبندیها، در وهله اول، میخواهد بر تودهِ مواد خام و بیسامانی که پیش روی ما قرار دارد، نظمی خارجی اِعمال کند. اما مشخّصهِ اصلی این دستهبندی آن است که آن دسته از حقوقی را که مستلزم مناسباتی جوهری هستند (مانند خانواده و دولت) با آنهایی که تنها معطوف به شخصیتمندیِ مجرّد هستند، در هم میآمیزد. دستهبندی کانت از حقوق به «حقوق اشیاء»، «حقوق اشخاص» و «حقوق اشخاص از نوع واقعی» که پس از او بسیار مورد توجه قرار گرفته است، یک نمونه از این آشفتگی است. تقسیم حقّ به حقوق اشخاص و حقوق اشیاء که بنیاد حقوق رومی را تشکیل میدهد (حقوق اَعمال به دستگاه قضا مربوط میشود و در این دستهبندی جایی ندارد)، از عدمتقارن و فقرِ مفهومی رنج میبرد؛ اگر بخواهیم بهطور مفصّل در مورد این مسأله صحبت کنیم، از موضوع اصلی بسیار دور خواهیم شد. در اینجا، حداقل، این نکته روشن است که خودِ شخصیتمندی [به ما] حقّی در قبال امور اعطاء میکند و اینکه حقوق شخصی ذاتاً شامل حقّی بر امور [sache] میشود – در اینجا امر [sache] را باید در معنای عامِّ آن فهمید، یعنی هر چیزی که نسبت به آزادیِ من خارجی است، از جمله بدن و حیاتِ من[2]. این حقِّ بر امور حقّی است که از شخصیتمندی، در معنای واقعی آن، ناشی میشود. اما آنچه که در حقوق رومی، حقوق اشخاص نامیده میشود، صرفاً انسانی را بهمنزله شخص در نظر میگیرد که از وضعِ حقوقی مشخصی برخوردار باشد (بنگرید به Heineccius, Elementa iuris civilis [1728], §75)؛ پس در حقوق رومی، حتی خودِ شخصیتمندی، در تقابل با بردگی، چیزی نیست به غیر از یک پایگاه یا مقامِ اجتماعی. این بهاصطلاح «حقوق اشخاص» رومی علاوه بر حقوق مربوط به بردگان (که کودکان را نیز میتوان عملاً در شمار آنان جای داد) و وضعِ حقوقیِ «فقدانِ حقّ»، به مناسبات خانوادگی نیز میپردازد. در کانت، مناسباتِ خانوادگی تماماً به دسته «حقوق اشخاص از نوع واقعی» تعلّق دارند. بنابراین، حقوقِ اشخاصِ رومی به معنای واقعی کلمه حقِّ اشخاص نیست، بلکه صرفاً حقوقِ یک شخصِ مشخّص است؛ بعداً نشان داده خواهد شد که دستکشیدن از شخصیتمندی زمینهِ اصلی برای مناسبات خانوادگی را فراهم میآورد. بنابراین، اگر پیش از آنکه در مورد حقِّ عمومیِ شخصیتمندی صحبت کنیم به حقوقِ اشخاصِ معیّن و مشخّص بپردازیم، چنین چیزی را نمیتوان چیزی به جز انحراف [از موضوع] نامید. در نظر کانت، حقوقِ شخصی آن دسته از حقوقی هستند که از دلِ یک عهد برمیخیزند، عهدی که به موجبِ آن من چیزی را واگذار میکنم و یا خدمتی را انجام میدهم – [این همان چیزی است] که در حقوقِ رومی ius ad rem [حقِّ بر یک چیز] نامیده میشود که از یک obligatio [تعهد] ناشی میشود. درست است که تنها یک شخص ملزم به ایفاءِ یک عهد است، و همچنین، درست است که تنها یک شخص از این حقّ برخوردار است که خواستارِ ایفاءِ عهد شود. اما، چنین حقّی را نمیتوان حقوقِ شخصی نامید؛ تنها یک شخص است که میتواند از هر نوع حقوقی برخوردار شود، و اگر عینی بنگریم، حقّی که از یک عهد ناشی میشود، حقِّ بر یک شخص نیست، بلکه حقِّ بر چیزی است که نسبت به شخص خارجی است و شخص میتواند از آن خلاص شود، و این همیشه یک امر [sache] است.
[1] Verbrechen
اینوود آن را crime ترجمه میکند. مترجم پیشین کتاب، آن را بزه ترجمه کرده است.
اما، به گفته اینوود، این کلمه (Verbrechen) ریشه در فعل brechen دارد. این فعل به معنای نابودکردن، خراب کردن، تباهکردن، از کار انداختن و ... است. باز هم به گفته اینوود، هگل crime را با نابودی، تباهی و صدمهرساندن مرتبط میداند.
در نتیجه، در ترجمه این کلمه، «افساد» و یا «تبهکاری» عبارت مناسبتری نسبت به «جرم» و یا «بزه» است
[2] عبارت «Sache» در ابتدای بند اشیاء ترجمه شده و در این جمله امور. دلیل این مسأله به این برمیگردد که هگل و کانت sache را به معنای مختلفی به کار میبرند. کانت آن را بهمعنای یک چیز و شی جسمانی (در برابر شخص) به کار میبرد و هگل به معنای امر. امر (جمع آن، امور) گستردهتر از چیز است و بر چیز، کار، حال، حادثه و شأن دلالت میکند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه کمالگرا نباشیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
تتبّعات
مطلبی دیگر از این انتشارات
رمان گاف