در کار کلام
دوره بازترجمه اصول فلسفه حق: بند 43
صدا: سپیده کاظمی (ایلشاد)
[قبل از ترجمه یه نکته بگم. من یه بار یه تفسیر اشتباه از بند 33 داشتم. اما الان به نظر میرسه فهمیدم هگل این تقسیمبندی رو بر چه اساسی انجام داده. توضیحش مفصله. فعلا باید منسجمش کنم. البته ممکنه این هم اشتباه باشه، اما اینکه اشتباهه یا نه فقط زمانی مشخص میشه که در معرض دید قرار بگیره.]
بند 43
شخص در مقامِ مفهومِ بیواسطه و بنابراین، در مقامِ امری ذاتاً متفرّد، از ظهوری طبیعی برخوردار است [/در طبیعت ظهور مییابد]. این ظهور تا حدی درون خود او است و تا حدی بهمنزله چیزی است که او با آن همچون یک عالَمِ خارجی رفتار میکند. زمانیکه به «شخص» میپردازیم (شخصی که خود هنوز در بیواسطگی اولیه قرار دارد)، از این امور بیواسطه و بدیهی صحبت میکنیم، نه آن تعیّناتی که تنها میتوانند با وساطتِ اراده حاصل شوند.
یادداشت هگل:
دستآوردهای روحانی، علوم، هنرها، و حتی مراسم مذهبی (مانند موعظه، عشاء ربانی، دعا و طلبِ برکت در مراسم تبرّک)، اختراعات، و مانند اینها، متعلَّق و موضوعِ عهد قرار میگیرند؛ و هنگامیکه مورد خرید و فروش و یا هر نوع معامله دیگری قرار میگیرند، رسماً همارزِ اُمور [sachen] شناخته میشوند. میتوان پرسید که آیا هنر، علم، قابلیتِ ایرادِ موعظه، برگزاری مراسم عشاء ربانی و غیره، به لحاظ قانونی و حقوقی در تصرّف هنرمند، عالِم و افرادی مانند آنان قرار دارد – یعنی، آیا چنین موضوعات و متعلَّقاتی، امور [sachen] به حساب میآیند. افراد در اینکه چنین دستآوردها، اطلاعات و قابلیتهایی را از جنس امور بدانند، مقاومت خواهند کرد: از آنجا که از یک سو، چنین متصرّفاتی موضوعِ مذاکرات و توافقات تجاری قرار میگیرند، و از سوی دیگر، از ماهیتی درونی و روحانی برخوردارند، در نتیجه، فهم انتزاعی احتمالاً در تعیین وضعیتِ حقوقی آنها به مشکل خواهد خورد، چرا که فهمِ انتزاعی تنها میتواند در چارچوبِ تقابلی بیاندیشد: یک چیز یا از جنس امر [sache] هست یا نیست (درست همانطور که باید یا متناهی باشد یا نامتناهی). اطلاعات، علوم، استعدادها و غیره، بدون شک، از خصوصیاتِ روحِ آزاد هستند و در بطن آن قرار دارند نه خارج از آن؛ با این حال، روح به همان اندازه قادر است از طریق ابراز آنها، به آنها موجودیتی خارجی و برونافتاده ببخشد و آنها را عرضه کند (به پایین بنگرید)، بدین ترتیب آنها تحت مقوله «امور» قرار خواهند گرفت. بنابراین، آنها در بدو امر از ماهیتی بیواسطه برخوردار نیستند، اما با وساطتِ روح چنین میشوند، روحی که خصوصیات درونی خود را به بیواسطگی و برونافتادگی تنزل میدهد.
بر طبقِ تعیّنِ غیراخلاقی و باطلِ حقوقِ رومی، کودکان، برای پدرانشان، از جنس امور بودند. در نتیجه، پدر به لحاظ قانونی صاحب کودکان خود بود، اگرچه که به لحاظ عرفی رابطهای مبتنی بر عشق میان آنها برقرار بود (رابطهای که، بدون شک، باید به دلیلِ قانونِ باطلِ گفتهشده در بالا به شدت سست میشد). در این مورد، بنابراین، اتحادی – البته اتحادی تماماً باطل – میان دو مقوله امر و لا-امر وجود داشت.
حقوق مجرّد تنها با این معنا از شخص سروکار دارد و در نتیجه، به امرِ مشخّص نیز میپردازد، امرِ مشخّصی که به حوزهِ آزادی و موجودیتِ شخص تعلّق دارد. اما آن [حقوق مجرّد] با امرِ مشخّص تنها تا آن حد سروکار دارد که چیزی است مجزّا و بیواسطه غیر از شخص، بهطوریکه این جدایی تعیّن ذاتی آن [امرِ مشخّص] را میسازد و یا اینکه آن [امرِ مشخّص] تنها با واسطه اراده ذهنی به دست میآید. بنابراین، دستآوردهای روحانی، علوم و غیره، در اینجا تنها از این لحاظ مطرح میشوند که به لحاظ قانونی، متصرَّفاتِ [یک شخص] به حساب میآیند؛ آن «تحت اختیار درآوردنِ» جسم و روح که تنها از طریقِ تربیت، مطالعه، عادتکردن و مانند اینها به دست میآید و مِلک درونی روح را تشکیل میدهد، در اینجا مورد بحث قرار نمیگیرد. اما زمانیکه به بخش «عرضه» برسیم، راجع به این صحبت خواهیم کرد که آن مِلک روحانی چگونه به خارج روح و عرصه واقعیت منتقل میشوند و تحت مقوله «مِلک قانونی-حقوقی» در میآیند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیگانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
شوخی شوخی با رساله هم شوخی؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور اِما بوواری ما رو از مرگ نجات داد؟