سووشون.

((گریه نکن خواهرم. در خانه ات درختی خواهد رویید و درخت هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت.))

((و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت ها از باد خواهند پرسید:‌ در راه که می آمدی سحر را ندیدی!))


شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود

شرمی از مظلمهٔ خون سیاووشش باد

حافظ

?بی شک سووشون یکی از قوی ترین و بهترین رمان های ایرانی است و همچنین بهترین اثر بانو دانشور هم هست. داستان در شیراز و در سال های پایانی جنگ جهانی دوم روایت می شود و شروعی عالی و پایانی فراموش نشدنی دارد.

این رمان فضای اجتماعی آن دوران را به خوبی برای مخاطب ترسیم می‌کند و نام کتاب برگرفته از مراسمی به همین نام، سووشون یا سیاووشان است که مراسم سوگواری برای سیاوش است، آئینی ایرانی که ایرانیان در سوگ سیاوش، اسطوره‌ی ایرانی برگزار می‌کنند.

از همان شروع داستان، خواننده به درون مایه اصلی رمان پی می برد، مبارزه، سکوت نکردن در برابر ظلم و در یک کلام، مظلوم نبودن.

بانو در این رمان از عناصر خیال هم به خوبی بهره گرفته است. راوی دانای کل محدود به ذهن زری، شخصیت اصلی کتاب است که برای حفظ جان خانواده‌اش ترجیح می‌دهد سکوت کند اما شوهرش یوسف، اهل مبارزه است و نمی‌تواند سکوت زری و مردم دیگر را تاب بیاورد.

عنصر خیال گاه در رویاهای زری و گاه در قصه مک ماهون (شخصیت ایرلندی داستان) وجود دارد.

توصیفات و نمادگرایی کتاب بی نظیر است و شخصیت پردازی ها قوی است و هر شخصیت، یک نماد اسطوره‌ای هم دارد، مثلاً یوسف همان سیاوش یا حسین بن علی است، عمه فاطمه همان حضرت زینب و سووشون همان صحرای کربلاست و...

نویسنده از اصطلاحات و واژگان شیرازی هم استفاده کرده و رمان زبان ساده و روان و گاه شاعرانه ای دارد.

به نظرم از این رمان دوست داشتنی نه میتوان کلمه‌ای حذف کرد و نه می توان کلمه‌ای به آن افزود، با شعری از حافظ شروع می شود و با جملات امید آفرین شاعرانه‌ای هم به پایان می رسد.

حتی جمله تقدیمی کتاب هم جذاب است: به یاد دوست، که جلال زندگیم بود و در سوگش به سووشون نشسته‌ام. سیمین?


برش‌هایی از کتاب.?

?مک ماهون رو به زری ادامه داد: خوب که فکرش را می کنم می بینم همه ما در تمام عمرمان بچه هایی هستیم که به اسباب بازی هایمان دل خوش کرده ایم. وای به روزی که دلخوشی هایمان را از ما میگیرند یا نمی گذارند به دلخوشی هایمان برسیم. بچه های مان. مادرهای مان. فلسفه های مان . مذهبمان.


?دوست داشتن که عیب نیست بابا جان. دوست داشتن دل آدم را روشن می کند اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه می کند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای دنیا هستی، دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز می شوند، اگر نفرت ورزیدی غنچه ها پلاسیده می شوند.

?کاش من هم اشک داشتم و جای امنی گیر می آوردم و برای همه غریب ها و غربت زده های دنیا گریه می کردم، برای همه آنها که به تیر ناحق کشته شده اند و شبانه دزدکی به خاک سپرده می شوند.

#مریم_جعفری_تفرشی

?کپی با ذکر منبع✔