شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه میدارد _ مرا
عشق با حروف کوچک
اگر میخواهید بهانهای برای خواندن یک کتاب پیدا کنید، پیشنهاد میکنم تا آخر با من همراه باشید.
عشق با حروف کوچک
در این کتاب یا بهتر است بگویم رمان شما قرارنیست شگفتزده یا از شدت ذوق فریادی سر بدهید: "که من این کتاب را خواندم و آری دیگر هیچ کتابی نمیتواند مرا مانند این کتاب مجذوب خود کند."
فرانسس میرالس این کتاب را به شکلی کاملا روان، تکرار میکنم بسیار روان و آسان به رشته تحریر درآورده و هیچ نیازی به فکر و تامل نیست و به وقت مناسب شما را با افکارتان تنها میگذارد. این کتاب به هیچ وجه دربارهی عشق نیست و برعکس تنها از میان تصادفات گذرا در روزمرهمان به راحتی نمیگذرد.
هرچند حس میکنم مخاطب این کتاب میتواند فردی بیست و پنج سال به بالا باشد ولی به نوبه خودم اعتراف میکنم که به من آموخت که در حال حاضر بیست سال دارم! این حرفم را شاید بعد از خواندن این کتاب درک کنید.
بوسهی پروانهای
راستش را بخواهید این کتاب ظرافت خاصی در تعریف کلمات دارد و شاید مایل نباشید این را بگویم ولی این واژه مرا شیفهی خود کرد و همانطور که در کتاب به این واژه پرداخته میشود به باقی کلمات نیز همین مقدار عاشقانه و با لطافت و حتی گاهی عمیق و دقیق پرداخته میشود.
میشیما
نام یک گربهی سیاه در این رمان میباشد که میتوان گفت داستان با حضور او آغاز و چقدر نقش پررنگی از یک حیوان خانگی در این رمان مشاهده میشود!
علاوه بر میشیما گربه دوست داشتنی داستان ما، شخصیتها بسیار کامل و دقیق توصیف شدهاند و فکر نمیکنم بیشتر از شش یا نهایتا ده شخصیت در این رمان حضور داشته باشند و این نکته به ما یادآوری میکند که با کتاب سبک و در عین حال دلنشینی روبهرو هستیم.
صدرا و کتابی که با لذت خواند
خیلی دور از ذهن نیست که بخواهم از این کتاب تعریف کنم پس جدا از حس و حال خوبی که از این کتاب به شما ساطع میشود میتوانم با جرعت بگویم: ما نیاز داریم! عادتهای رفتاری داخل این کتاب مفید و شدنی هستند و نیاز به بالارفتن از کوه یخی ندارد و در تمام طول داستان با مردی روبهرو هستیم که سختی هایش قابل لمس و خوشی هایش جالب و خواندنی و در عین حال تنها به نیم ساعت وقت نیاز دارد که شما را به آن برساند. مثلِ چی؟! مثلِ رفتن به کافه محل سکونت و لذت گفتن: همون همیشگی! این طور نیست؟
امیدوارم با خواندن این مطلب از من حمایت کنید تا برای معرفی کتابهای بعدی هم همینقدر با انرژی فعالیت کنم.
در ضمن کتاب خواندن و تشویق به خواندن کتاب به مرحله جدیدی در ایران رسیده و از این بابت خوشحالم.
منظورم این هست که دیگه مثلِ دوران راهنماییام نیست که وقتی توی اتوبوس کتاب میخواندم همه بیان کنارم بشینن و بگن: عه داری کتاب میخونی؟ اسم کتاب چیه؟ (خودت میدونی چی میخوام بگم)
منتظر دیدگاه شما عزیزان هستم...
آخرین پست حال خوب کنِ من :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
با کتابِ «دلتنگیها و پرسهها»ی هرمان هسه
مطلبی دیگر از این انتشارات
انجمن خفتگان: رمانی ایرانی، جذاب اما الحادی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نظرم درمورد قرآن با ترجمه علی ملکی