مائده جون·۳ روز پیشقهوهوقتی اون ها رسیدن ،کافه اصلا شلوغ نبود .شاید زیادی هم خلوت بود .یه میز پیدا کردن و منو رو برداشتن .هر کدوم به منو نگاه میکرد اما توی ذهنش س…
مائده جون·۲۱ روز پیشیک حرکتوقتی کتری برقی راهشو توی خونه ی ما پیدا کرد سعی کردم نسبت بهش مهربون باشم .حتی با اینکه علاقه خیلی زیادی به صبر کردن برای داغ شدن و به جوش…
مائده جون·۲۱ روز پیشبه دست هاشون نگاه کنیدیه چیزی درمورد رابطه ها هست که همیشه نسبت بهش حسودی میکردم ،گرفتن دست .در شکل های مختلف .چه اون مدل فقط یه انگشت رو گرفتن باشه چه گرفتن باز…
مائده جون·۲۵ روز پیششوهر شوهره"نه بابا کی قراره یادش بمونه ."زهرا مثلا میخواست یه دلداری باشه اما خودش هم میدونست که حرفش ذره ی حقیقت نداشت .همه قرار بود به یاد بسپارن ک…
مائده جون·۱ ماه پیشمنو بستنیدقیقا نمیدونم علاقم به بستنی از کی شروع شد .نمیتونیم اون لحظه ی اولی که بستنی خوردیم رو به یاد بیاریم اما حقیقتا دوست دارم بدونم منه کوچولو…
مائده جون·۲ ماه پیشروی پله هاشب ها رو دوست دارم .با اینکه این دوره و زمونه ادم ها شب ها رو هم تسخیر کردن ، نور و روشنایی و سر و صدا شب ها هم ادامه داره اما با این حال ش…
مائده جوندرنامـهای به تو که نمیخوانی·۲ ماه پیشای کاش این نامه با دستت میرسیدسلام به تو که بودی دوست من .خوبی ؟البته میدونم که پرسیدن این سوال خیلی عجیبه .وقتی بهش فکر میکنی پرسیدن سوال "خوبی؟ "عجیب به نظر میرسه چون…
مائده جون·۳ ماه پیشچرا دندون پزشکی انقدر ترسناکه؟اولین خاطره از دندون پزشکی رفتن که به یاد میارم به وقتی برمیگرده که قدم یکم بالا تر از دستگیره در بود.وقتی بهش فکر میکنم تصویر یه اتاق خنک…
مائده جون·۳ ماه پیشبخند بابا، چیزی نیستروز سختی بود .همش داشتم درس میخوندم و کل روز توی کتابخونه بودم .البته اگه بخوام منصف باشم از توی کتاب خونه بودن ناراحت نبودم .بالاخره داشتم…