فهرست لغات و توضیحات پیرامون برخی از اصطلاحات هگل

Entschliessen, beschliessen:

عزم کردن، عزم داشتن

هگل از این دو عبارت برای اشاره به یکی از حالاتِ اراده استفاده می‌کند. اراده (اراده زنده، فعال و متحرک) حالتی دارد که هگل برای اشاره به آن از دو فعل متضاد بستن و بازکردن استفاده می‌کند. هر دو عبارت معادل resolve و decide در انگلیسی هستند. مترجم پیشین کتاب، این دو عبارت را تصمیم‌گرفتن ترجمه کرده است، اما من معتقدم هگل از «عزم» سخن می‌گوید. ابتدا ببینیم عزم چیست.

ویکی‌پدیا (عزم - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد (wikipedia.org)) عزم را چنین تعریف کرده است:

«آهنگ یا عزم در روانشناسی یک مشخصه مثبت و غیرشناختی است که مبتنی بر اشتیاق افراد برای رسیدن به یک هدف بلندمدت ویژه است. این اشتیاق توأم با یک نیروی انگیزشی قدرتمند می‌باشد. مداومت در تلاش در افراد دارای این ویژگی باعث می‌شود فرد بتواند بر موانع یا چالش‌هایی که در مسیر دشوار رسیدن به موفقیت وجود دارد غلبه کند. در واقع این ویژگی به عنوان یک نیروی پیشران در تحقق واقعیت عمل می‌کند. مفاهیم مرتبط با این سازه روانشناسی شامل پشتکار، سرسختی، تاب آوری، بلند همتی، نیاز به موفقیت و وظیفه‌شناسی می‌شود.»

در لغت‌نامه دهخدا نیز معانی مختلفی برای عزم آمده است، از جمله:

آهنگ نمودن بر کاری و دل نهادن وکوشش کردن

دل به کاری نهادن

اراده پیشین است برای واداشتن نفس بر انجام دادن کاری که در نظر گرفته شده است

سر آن داشتن. بر آن بودن. اراده کردن

علاوه بر این موارد، عزم متضمن حرکت و خروج است. برای مثال، نقطه عزیمت به معنای نقطه شروع حرکت است.

همچنین، آقای احمد پاکتچی در این مقاله (رویکردی ریشه شناختی به ماده قرآنی عزم (ensani.ir)) راجع به ریشه‌های مختلف واژه عزم نوشته است. از جمله:

استوار بودن/شدن/کردن

تصمیم‌گرفتن و بستن

بریدن/جداکردن

او در مورد معنای دوم می‌نویسد:

دربارۀ رابطه ميان معنای عزم در اين کاربرد [تصمیم‌گرفتن] و معنای بستن برخی از لغويان کهن توضيحاتی ارائه داده‌اند... شَمِر بن حَمدويه هروی، عزم بر چيزی را صرفاً به «ما عقد عليه القلب» تحلیل کرده و عزم را بدين معنا دانسته است که «قلب بر انجام دادن آن فعل توسط تو بسته شده باشد.»

و در مورد بریدن و جداکردن می‌نویسد:

«ابوهلال هنگام توضيح فرق ميان عزم و مشيت عزم را اراده‌ای می‌داند که فاعل آن، بدان انديشه خود را می‌برد و به فعل اقدام می‌کند.»

از تمام موارد بالا می‌توان نتیجه گرفت، کسی که عزم دارد، کسی است که از طریق تفکر، راجع به چیزی تصمیم خود را گرفته (قلب خود را بر آن فعل بسته است)، از تفکر بریده (خود را از تفکراتِ خود جدا و شروع به حرکت کرده است)، و محکم و استوار در مسیر رسیدن به آن چیز حرکت می‌کند.

این از عزم. اما دیدیم که هگل برای اشاره به این حالت از اراده از دو فعل متفاوت استفاده می‌کند. او در بند 12 می‌نویسد، etwas beschlissen:

«رفع و ابطالِ وضعیتِ عدم‌تعیّن است، وضعیتی که در آن، هر محتوایی، اصولاً، چیزی بیش از یک امکان نیست. اما، زبانِ ما یک عبارت جایگزین نیز دارد: sich entschlissen. عبارتِ [دوم] حاکی از این امر است که عدم‌تعیّنِ خودِ اراده – به‌منزله چیزی خنثی که در عین حال، بی‌نهایت بارور است، این منشاءِ اصلیِ هر موجودیتی – تعیّنات و غایاتش را در درون خود دارد، و آن‌ها را صرفاً از درون خود خلق می‌کند.»

«رفع و ابطالِ وضعیتِ عدم‌تعیّن است، وضعیتی که در آن، هر محتوایی، اصولاً، چیزی بیش از یک امکان نیست» معادل مرحله تشخص است، اراده باید یک چیز مشخص را برگزیند، برگزیدن یک چیز، بدین معناست که انسان قلب خود را بر آن چیز ببندد. پس، عبارت اول (etwas beschlissen)، معادل عزم است در معنای بستن و تصمیم‌گرفتن.

در مورد عبارت دوم، بنا به گفته اینوود، (entschlissen) در اصل به معنای open و unlockکردن هر چیزی است. Open معانی مختلفی دارد، از جمله بازکردن، افتتاح، شروع‌کردن، آغازکردن. به‌طور مشابه، unlock نیز دارای معانی مختلفی است، از جمله گشودن، بازکردن، از هم جداکردن، بروزدادن.

اینوود، همچنین، می‌نویسد پیشوند ent در این فعل، بر یک نیروی جداکننده اشاره دارد.

باید در نظر داشته باشیم که Entschlissen در ابتدا به معنای بازکردن و جداکردن بوده است و سپس از آن برای اشاره به یک وضعیت روحی استفاده شده است.

به نظر می‌رسد عزم معادل مناسبی برای entschlissen نیز هست. از طرفی، یکی از ریشه‌های عزم به فعل جدایی و بریدن دلالت دارد (فاعل آن، بدان انديشه خود را می‌برد و به فعل اقدام می‌کند). از طرف دیگر، هم entschlissen و هم عزم بر شروع و افتتاح چیزی اشاره دارند.

اما، عزم بر استواری و استحکام نیز دلالت دارد. حال باید ببینیم آیا هگل این معنی را دریافته است یا خیر.

هگل این دو عبارت (یعنی Entschlissen و beschlissen) را برای اراده متفرد به کار می‌برد؛ یعنی، این دو عبارت برای توصیف حالتی از روح مورد استفاده قرار می‌گیرند. او در بند 12 می‌نویسد:

« آن اراده‌ای که در این عدم‌تعیّنِ دوگانه، صورتِ تفرّد به خود می‌گیرد (به بند 7 بنگرید)، اراده‌ای عازم [و مصمَّم] است و به‌طور کلی، تنها تا زمانی‌که عزم دارد، یک ارادهِ بالفعل است.»

عباراتی ‌که هگل، به‌طور مستقیم، برای اشاره به این حالتِ اراده به کار می‌برد، دارای بار معنایی استواری نیستند. اما در ضمن توصیفات او از اراده می‌توان استواری و استحکام را یافت. برای مثال، گانتز (شاگرد هگل) در توضیحاتی که به بند 7 افزوده است، می‌نویسد:

«چیزی که به‌درستی اراده نامیده می‌شود، هر دو مرحله مقدم را در بر دارد. «من» به‌معنای دقیق کلمه، اصولاً، صرف فعالیت است، [امر] عمومی که با خود است؛ اما این عمومی خود را معیّن می‌سازد، تا آن‌جا که دیگر با خود نیست، بلکه خود را در مقام دیگرِ خود مقرَّر می‌سازد و از عمومیت خود دست می‌کشد. سپس، در سومین مرحله، «من» در محدودیت‌اش و در این دیگری، با خود است؛ چرا که علی‌رغم این‌که خود را معیّن می‌سازد، باز هم با خود می‌ماند، و از پایبندی به امر عمومی دست نمی‌کشد....»

در این بند، به‌طور مستقیم از عبارات استواری، پایداری، مقاومت و یا استحکام استفاده نشده است، اما این بند، به‌طور ضمنی، راجع به استواری و استحکام است. اراده از خود دست می‌کشد، اما در عین حال، از پایبندی به خود دست نمی‌کشد. اراده از خود جدا می‌شود (بریدن از خود و تفکرات خود)، و در عین حال، با خود می‌ماند. اراده در مسیری که در انتهای آن به اراده تبدیل می‌شود، باید استوار و محکم به خود پایبند بماند.

هر دوی این عبارت (etwas beschlissen و sich entschlissen) باید عزم ترجمه شوند. هگل در بند 12 می‌نویسد: «زبان ما یک عبارت جایگزین دارد». این جمله بدین معناست که از نظر هگل، etwas beschlissen و sich entschlissen بر یک حالت روحی دلالت دارند. یک حالت زنده و انضمامی است که آن را از جهت‌های مختلف می‌نگریم: زمانی از آن جهت که می‌بندد، زمانی از آن جهت که می‌گشاید و شروع می‌کند، زمانی از آن جهت که می‌بُرَد. و این، عزم است.

Vorstellen, Vorstellung:

فعل vorstellen به معنای پنداشتن، تصورکردن و خیال‌کردن است. هگل این دو واژه را به معنایی تخصصی و متفاوت از فلاسفه پیشین به کار می‌برد. لازم به ذکر است، هر دو واژه تاکنون اشتباه ترجمه شده‌اند.

به گفته اینوود، vorstellung حاصل عمل vorstellen است، یک ایده، تصور و یا تصویر ذهنی. او در ادامه می‌نویسد:

«در فلسفه هگل، vorstellung گاهاً بر (فرآیند) تصاحب و یا به‌کاربستن تصورات اشاره دارد، اما اصطلاحِ معمولِ هگل برای چنین چیزی das Vorstellen است.»

به نظر می‌رسد das Vorstellen معادل چیزی است که در فلسفه اسلامی به آن، قوه خیال یا قوه مصوّره می‌گویند. Vorstellung نیز دو معنا دارد: یک، مشابه das Vorstellen به‌معنای قوه خیال است؛ در معنای دوم (چیزی که حاصل عمل vorstellen است)، معادل چیزی است که در فلسفه اسلامی به آن «صورت خیالی» می‌گویند (من از عبارت «تصوّر» برای اشاره به این معنا استفاده می‌کنم).

لازم به ذکر است، اینوود از representation برای اشاره به معنای «قوه خیال» استفاده می‌کند و از conception برای اشاره به معنای «تصوّر» (صورت خیالی). نیزبت (مترجم اصول فلسفه حق) نیز از representational thought برای قوه خیال استفاده می‌کند و از representation برای «تصور».

بنا به گفته اینوود، vorstellung در فلسفه دو معنا دارد که هگل از معنای دوم استفاده می‌کند. او می‌نویسد:

«2. در یک معنای محدودتر، vorstellung (الف) از این لحاظ که نیازمند حضور یک عینِ مستقل و متجسم و یا ارجاع به یک فرد میعن نیست، با ادراک حسی، حس، و شهود در تضاد است؛ و (ب) از این لحاظ که مستلزم یک عنصر تصویری است، با مفهوم (صورت معقول)، تفکر و مثال در تضاد است.»

می‌توان نتیجه گرفت که vorstellung به هر دو معنا (هم قوه خیال، هم تصور) مرحله‌ای است میان، از یک طرف، ادراک حسی و شهود، و از طرف دیگر، مفهوم و تفکر.

روح از حس و ادراکات حسی شروع می‌کند، سپس از طریق خیال، تصوراتی مجرد از ماده شکل می‌دهد، و در انتها از طریق تفکر، به مفاهیم (صور معقول) دست می‌یابد. و با توجه به این‌که هگل معتقد به قاعده «اتحاد علم، عالم و معلوم» است، از نظر او، روح هر چه به مراحل بالاتر دست یابد، کامل‌تر می‌شود. خیال قادر به درک مفاهیم نیست، اما برخی چیزها، برای مثال زبان، با فعالیت این قوه حاصل می‌شود.

تصور و ادراک از این جهت با یک‌دیگر تفاوت دارند که تصور مجرد از ماده است. اما تفاوت میان مفهوم (begriff) و تصور نیازمند توضیحات بیشتر است. اینوود در این مورد می‌نویسد:

از الف مشخص می‌شود که تصور چیزی است ذهنی و متعلق به من، اما مفهوم چیزی است عینی و مستقل از برداشت‌های انسان.

از ب مشخص می‌شود تصورات به دو صورت با مفاهیم در ارتباط هستند. اول، تصورات تشخصِ تجربیِ تفکراتِ محض هستند، برای مثال، تصورِ سرخی تشخصِ مفهومِ کیفیت است. دوم، تصورات استعاره‌هایی برای تفکرات محض (مفاهیم) هستند، برای مثال، تصورِ خدا، استعاره‌ای برای مفهومِ «امر مطلق» است.

از ج نیز می‌توان فهمید که تصورات جدا و منزوی از یک‌دیگر هستند. و این در حالی است که تمامی مفاهیم از یک‌دیگر استنتاج می‌شوند.

انسان یک تصور است، اما روح مفهوم. در فلسفه هگل، روح یکی از مفاهیم است که از خود مفهوم وجود (sein) استنتاج می‌شود. روح از وجود برخوردار است، اما وجود عقلانی، یعنی مفهومِ روح به نحو ضروری از مفهومِ وجود استنتاج می‌شود. روح ضرورت دارد. اما انسان، تشخصِ تجربیِ روح است. انسان با این مشخصات (با دو چشم، دو گوش، در کره زمین، نیازمند اکسیژن و ...) موجودی واقعی است که وجود آن وابسته به احتمال و تصادف بوده است. انسان موجودی است محتمل، اما روح موجودی است ضروری. یک تفاوت دیگر نیز وجود دارد، و آن این‌که تصور حاصل تجرید است، اما تمامی مفاهیم به شیوه‌ فلسفی از مفهومِ وجود استنتاج می‌شوند.

برای فهم تفاوت صور خیالی و معقول در فلسفه هگل و در فلسفه اسلامی به متون زیر مراجعه کنید:

https://fa.wikifeqh.ir/%D9%82%D9%88%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D8%A7%DA%A9%DB%8C

https://fa.wikifeqh.ir/%D8%AA%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%AF_(%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87)?hilight=%D8%B5%D9%88%D8%B1%D8%AA++%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C

تبیین کارکرد تجرّد قوه خیال در معاد جسمانی از نگاه ملاصدرا (ensani.ir)