در کار کلام
فهرست لغات و توضیحات پیرامون برخی از اصلاحات هگل
در مطلب پیشین (فهرست لغات و توضیحات پیرامون برخی از اصطلاحات هگل - من + کتاب (virgool.io)) از تردیدم جهت استفاده از کلیت برای Allgemeinheit نوشتم. به نظر میرسد، برای Allgemein و Allgemeinheit بهتر است از عبارات عمومی و عمومیت استفاده شود.
اینوود در مورد رابطه Allgemeinheit و Besonderheit مینویسد:
از اولی مشخص میشود رابطه این از جنس رابطهای است که میان جنس عام و فصل خاص برقرار است. انسان را در نظر بگیریم: حیوان، جنس عام است و ناطق، فصل خاص.
اسامی به دو دسته عام و خاص تقسیم میشوند. حیوان اسم عام است و انسان، در مقایسه با حیوان، اسمی خاص. پس میتوان Besonderheit را خاص ترجمه کرد و Allgemeinheit را عام.
اما از دومی، مشخص میشود هگل از این دو عبارت برای احکام نیز استفاده میکند. ما برای احکام از عبارات کلی و جزئی استفاده میکنیم. پس، این عبارات چنین معنایی را نیز در بردارند.
به نظرم، بهتر است در ترجمه Allgemeinheit از عمومیت استفاده شود. به گفته اینوود، Allgemein در لغت به معنای «مشترک برای همه» است؛ و چیزی که برای همه مشترک است، امر عمومی است.
حال، چرا عمومیت، نه کلیت یا عامبودن؟ هگل را Allgemeinheit برای همه چیز به کار میبرد. هم در مورد مفاهیم و اسامی از آن استفاده میکند، هم در مورد احکام از آن استفاده میکند، هم در مورد نهادهای اجتماعی (مانند خانواده).
خانواده نهادی کلی یا عام نیست، نهادی است که همه چیز در آن برای همه مشترک است (یا حداقل باید چنین باشد، چرا که این صورت معقول خانواده است)؛ نهادی است که از عمومیت برخوردار است (هر کسی دارای یک خانواده است). در سنت فلسفی این سرزمین، از عبارت «عام» برای اسامی و مفاهیم استفاده میشود. حیوان یک اسم عام است، اما خانواده نهادی عام نیست. احکام کلی یا جزئی هستند، اما خانواده نهادی کلی نیست. نهادی است عمومی.
یک نکته دیگر که حتماً باید مد نظر داشته باشیم، این است که رابطه میان Allgemeinheit و Besonderheit و Einzelheit در نزد هگل متفاوت از سایر فلاسفه است. امر عمومی به خود تشخص میدهد، خود را معین و مشخص میسازد؛ و سپس، امر مشخص به امر عمومی بازمیگردد.
وجود، امر عمومی است که با محدود کردن خود، به خود موجودیت میدهد. موجودیت امر مشخص (جدا و ممتاز) است.
اما در سایر سنتها، کلی چیزی است جدا از جزئی. احکام کلی وجود دارند، احکام جزئی نیز وجود دارند، ولی چنین نیست که کلی به خود جزئیت دهد. احکام کلی در برابر احکام جزئی قرار دارند. از نظر هگل، این شکل از کلی و جزئی، حاصل فهمِ انتزاعی است. هگل برای اشاره به این شکل از کلیت و جزئیت، از عباراتی مانند Universell و partikular استفاده میکند.
پ.ن: در مطالبی که تاکنون منتشر شده است، من از عبارت کلیت برای Allgemeinheit استفاده کردهام. از این نقطه به بعد، از عبارت «عمومیت» استفاده و مطالب پیشین را اصلاح خواهم کرد.
افزوده در تاریخ 24 مهر 1400:
نکته اول: besonderheit باید تشخص ترجمه شود، نه جزئیت و یا خاصبودن. اما در مورد allgemeinheit، به نظر نمیرسد تفاوت چندانی میان عباراتی مانند کلیت، عامبودن و یا عمومیت وجود داشته باشد. allgemeinheit امری است که برای همه مشترک است. هم کلیت، هم عامبودن و هم عمومیت میتوانند این معنا را برسانند. با اینحال، و با وجود اینکه در سنت فلسفی ایرانی-اسلامی، از عبارات کلی، عام و کلیت استفاده میشود، ترجیحِ من، استفاده از عمومیت است. اول، عمومیت میتواند معانی مختلفی مانند کلیت، عامبودن و یا اشتراک را به ذهن متبادر کند. دوم، ترجیح میدهم از کلیت برای universell استفاده کنم. سوم، ترجیح میدهم از عبارتی مانند عامبودن (عبارتی فارسی-عربی) استفاده نکنم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
امروز یادگرفتم ها ( شماره ۱ )
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقدکتاب "نقشه هایی برای گم شدن"
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب: مهارت معلمی از محسن قرائتی