فهرست لغات و توضیحات پیرامون برخی از اصطلاحات هگل

Gestalt, Form, Gehalt

قالب، صورت، محتوی

قالب: هر واحد اندام‌واری همانند حیوان، دولت، جامعه، خانواده و ... (یعنی هر چیزی که بتوان آن را تنها به‌منزله کلّ درک کرد و اگر به‌طور جداگانه اجزای آن را در نظر بگیریم قابل درک نباشد) از یک قالب و کالبد برخوردار است. قالب انسان، همان کالبد جسمانی او است. اما قالب چیزی مانند دولت با چشم قابل دیدن نیست. دولت در قالب مجموعه‌ای از نهادها وجود دارد.

به‌طور مشابه، حق از قالب برخوردار است. حق، آزادیِ فعلیت‌یافته است. انسان آزاد تنها در جامعه‌ای آزاد وجود دارد. نمی‌توان از انسان انتظار داشت در جامعه‌ای ناآزاد، آزادانه زندگی کند. در نتیجه، حق باید در قالب مجموعه‌ای از نهادهای اجتماعی-اقتصادی-سیاسی وجود داشته باشد.

صورت و محتوی:

صورتِ هگل با صورتِ ارسطو تفاوت‌هایی دارد.

صورت ارسطو، ذاتِ فعال و درونیِ چیز است که موجب حرکت آن می‌شود. این صورت شباهت‌هایی با مفهوم به معنای هگلی آن دارد.

در زیباشناسی، صورتِ اثر هنری، صورتِ ظاهر آن است که در تقابل با محتوای اثر قرار دارد. به نظر می‌رسد هگل از صورت به همین معنا استفاده می‌کند. صورت، ظاهرِ انتزاعی و کلیِ مفهوم [begriff] است که در مصادیقِ آن مفهوم مشترک است.

قالب امری است مشخص و انضمامی. مفهوم برای این‌که به فعلیت در‌آید، به قالب و کالبد انضمامی نیاز دارد. اما صورت، ظاهرِ انتزاعی است.

محتوی: این اصطلاح نیز همانند صورت متأثر از مباحث زیباشناختی است. هر اثر هنری، یک محتوی دارد. این محتوا پیامی است که منتقل می‌شود.

هر مفهومی، از صورت و محتوی برخوردار است (هگل در بند 3 فلسفه حق راجع به صورت و محتوای حق توضیح داده است و در دو بند 8 و 9 راجع به صورت و محتوای اراده). اما در حالی‌که در برخی مفاهیم، مانند سرخی، صورتی که ظاهر است (یعنی سرخی) همان محتوی است، در برخی مفاهیم دیگر مانند دولت، رسانه و ... صورت و محتوی می‌توانند در تضاد با یک‌دیگر باشند. این دسته دوم تنها زمانی از فعلیت برخوردارند که میان صورت و محتوای‌شان اتحاد وجود داشته باشد.

با یک مثال توضیح می‌دهم.

رسانه را در نظر بگیریم. رسانه هر چیزی است که از طریق آن بتوان پیامی را به یک مخاطب منتقل کرد؛ و این، صورتِ رسانه است. ما هرگاه می‌بینیم از طریق یک چیز می‌توان پیامی را به یک مخاطب منتقل کرد، آن را رسانه می‌نامیم.

محتوای رسانه، پیامی است که از طریق رسانه منتقل می‌شود.

رسانه‌ها را می‌توان بر حسب صورت و محتوای‌شان دسته‌بندی کرد. به‌لحاظ صوری، رسانه‌ها براساس نحوه انتقال پیام از یک‌دیگر مجزا و مشخص می‌شوند؛ به عبارت دیگر، براساس نوع ارتباطی که میان فرستنده و مخاطب برقرار می‌شود.

پیام انتقالی یک رسانه باید در هماهنگی با صورت آن باشد (به این متن درباره رسانه - ویرگول (virgool.io)به این متن رجوع کنید).

هگل برای محتوی از دو اصطلاح استفاده می‌کند: gehalt و inhalt.

او gehalt را برای محتوایی به کار می‌برد که در هماهنگی کامل با صورت است. Inhalt نیز محتوایی است که هنوز با صورت یکی نشده است.

Allgemeinheit, Besonderheit, Einzelheit

کلیّت، تشخّص، تفرّد

در مطالب پیشین راجع به رابطه میان این سه مفهوم توضیح داده‌ام (فهرست لغات و توضیحات در مورد برخی از اصطلاحات هگل - من + کتاب(virgool.io) و فهرست لغات و توضیحات پیرامون برخی از اصطلاحات هگل - من + کتاب (virgool.io)).

تا به این‌جای کار، من برای انتخاب عبارت مناسب برای این سه کلمه (و کلمات ‌هم‌خانواده آن‌ها) تردید داشتم. برای مثال، besondere را گاهی جزئی و گاهی جزئی و متشخص ترجمه کرده‌ام. به نظر می‌رسد واژه «مشخّص» نسبت به واژه «جزئی» معادل مناسب‌تری برای این کلمه است.

بنا به گفته اینوود، besonder در زبان آلمانی به معنای جدا، جداشده و ممتاز است. و هگل از این واژه به همین معنا استفاده می‌کند. بنابراین، برای مثال، واژه besonderung به معنای جدا و ممتازشدن است، نه جزئیت‌یابی.

و در زبان عربی، «تشخص» دقیقاً به معنای جداشدن و ممتازشدن است.

سایر کلماتی که در این زمینه وجود دارند، عبارت‌اند از:

کلی Allgemein

مشخص das Besondere

تشخص Besonderung

جزئی Partikular

جزئیت Partikularität

متفرّد Einzelne

تفرّد Vereinzelung

فردیت Individualität

فرد (مُفرَد) individuell

من برای Besonderung و Besonderheit از یک عبارت استفاده کرده‌ام: تشخّص. تشخص در زبان عربی هم بر فرآیند جداشدن اشاره دارد، هم بر نتیجه این فرآیند که جدایی و جداشدگی است. تشخص در معنای اول معادل Besonderung است، و در معنای دوم، معادل Besonderheit (همین مسأله در مورد تفرد نیز صادق است).

و در مورد Partikular و individuell :

هگل از این عبارات برای اشاره به احکام استفاده می‌کند. در منطق، احکام به کلی، جزئی و مفرد تقسیم می‌شوند.

تفاوت Besondere و Partikular در این است که اولی برای مفهوم و حرکتِ مفهومی استفاده می‌شود و دومی برای احکام جزئی.

البته، من هنوز در مورد برخی از اصطلاحات، برای مثال، کلیت، تردید دارم (شاید عمومیت معادل بهتری باشد).

این مبحث هگل (مبحث کلیت، تشخص، تفرد) معادل بحث «وحدت در کثرت» در سنت اسلامی است. امرِ کلیِ هگل، امر واحد در سنت اسلامی است. امر مشخص و تشخص‌یافته نیز معادل امر کثیر است.

اگر بخواهیم فلسه هگل را با اصطلاحات سنت اسلامی بیان کنیم، چنین می‌شود:

اصل وحدت (کلیت) است. واحد (کلی) باید کثیر (مشخص و جزئی) شود. در انتها، کثیر (مشخص) باید به سوی امر واحد (کلی) بازگردد، و این به معنی است که امر کثیر باید متحد شود (این مرحله تفرد و یگانه‌شدن است). وحدت اولیه، امری مجرد است. کثرت ثانویه نیز به همان اندازه انتزاعی و سلبی است، چرا که سلب وحدت اولیه است. چیزی که انضمامی است امر کثیر است که با بازگشت به سوی امر واحد، متحد شده است.

جریانات فلسفی و عرفانی مختلف تا پیش از هگل، یکی از دو مرحله ابتدایی را به منزله اصل و مطلق می‌گرفتند. برای مثال، جریانات عرفانی و فلسفی که خود را منتسب به افلاطون می‌دانستند، اصل را کلیت و وحدت انتزاعی در نظر می‌گرفتند و جریانات فلسفی که خود را منتسب به ارسطو می‌دانستند، تشخص و کثرت را اصل می‌دانستند. هگل معتقد است هر دو جریان در مرتبه فهم انتزاعی قرار دارند.

به نظر می‌رسد سنت‌های فکری در سنت اسلامی هم در مرتبه فهم انتزاعی قرار دارند. جریانات عرفانی بر وحدت و کلیت مجرد ابتدایی تمرکز دارند، و فلاسفه بر کثرت ثانویه. در سنت اسلامی، تنها فردی که متوجه این مسأله (نگاه یک‌جانبه و انتزاعی جریانات فکری پیش از خود) شده است، آقای خمینی است.

حجة الاسلام دکتر حمیدرضا رضانیا در این متن (امام خمینی (س) - حضور و حاضر و محضر از دیدگاه حضرت امام خمینی رحمه الله و تطبیقی اجمالی با آراء هایدگر (imam-khomeini.ir)) به بیان بخشی از انتقادات ایشان بر فلاسفه و عرفا پرداخته است.

در بخشی از متن دکتر رضانیا می‌خوانیم:

«از منظر آن بزرگوار [آقای خمینی]، نه حکیم کثرت نگر و نه عارف وحدت مدار، هیچ کدام هستی را با دو چشم حقیقت بین تماشا نمی کنند، بلکه هر کدام با یک دیده می نگرند و در مقام جمع مکسّر خویش، صورت مفرد را نادیده می گیرند.»

و کمی جلوتر:

«بر حکیم الهی لازم است که تعیّنات را در حضرت احدیّت مستهلک بیند، نه آن که چشم راست خود را بر هم نهاده و تنها با چشم چپ به جهان وجود بنگرد. همچنان که عارف صاحب شهود را باید که به کثرات توجه نموده و با دیدۀ چپ، تعیّنات را نیز ببیند.

و اجمال مطلب آن که هر چند حقیقت مرام این دو طایفه یک چیز است و مقصدشان یکی است، لیکن غلبۀ حکم و سلطنت وحدت بر دل عارف او را از کثرت محجوب می سازد و در دریای توحید غرق نموده و از جهان و جهانیان غافلش می کند و مقام های تکثیر و حکم کثرت که بر حکیم چیره است او را از اظهار حقیقت مانع گشته و از وصول به کمال توحید و حقیقت تجرید، محجوب می سازد. و هر دو نظر بر خلاف آن عدالتی است که آسمان های هفت گانۀ لطیفۀ انسانیت بر آن برپا است.»

آقای خمینی به صورت مفرد اشاره می‌کند. مشخص نیست منظور ایشان از این عبارت چیست. انتقادات هگل و آقای خمینی بر فلسفه و عرفان پیش از خود یکی است (هر دو به انتزاعی‌بودن آن دو اشاره می‌کنند)، اما مشخص نیست صورت مفرد آقای خمینی چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با مرحله تفرد هگل دارد. این مسأله نیاز به بررسی بیشتر دارد.