با تکیه بر سنت پی شناخت ِزمانۀ خویشم ... سردبیر مجله کتاب فردا https://bookroom.ir/mag/
معرفیِ مختصر چند رمانِ خارجی
در این چند وقت رمانهایی رو که خواندم و ازشون لذت بردم را برای شما اینجا می گذارم تا اگر علاقه مند بودید بخوانید.
اولین رمان رمان ترس جان اثر نویسنده ایتالیایی کورتزیو مالاپارته است. این رمان در زمانِ جنگ جهانی دوم و اشغالِ ایتالیا توسط آمریکاییهاست... جالبش اینجاست با اینکه به ظاهر آمریکاییها، ایتالیاییها رو از دست فاشیستها نجات دادند اما مالاپارته واقعیتهای عجیبی رو با طنز بیان میکنه...
جنابِ محصص اسم رمان را پوست ترجمه کردند اما جلالِ آل احمد گفت که بگذارند " ترسِ جان"...
بخشی از این طنز رو در این عکس بعد و بعدی بخوانید...
از ناتالیا گینزبورک دو کتاب خوانده بودم ... یکی فضیلتهای ناچیز و یکی دیروزهای ما؛ هر دو کتاب جالب بودند و زاویه دید خاصی داشتند.
الفبایِ خانواده اما یک جورایی زندگینامه خانم گینزبورگه. ایشون یهودی بوده و انصافا انگار در خانواده معتقد و سرسختی بزرگ شده.
بالاخص داستانِ پدرش در این کتاب بعضا به پدرهایِ متعصب ما تنه میزنه. یک پدر حساس به مناسک و نگاه خاص به زندگی.
خودِ خانمِ گینزبورگ این کتابش را با آنکه اقتباس از واقعیت بوده مثل یک رمان میدونه...
یک نکته خارج از کتاب اینکه شما یواشکی کارهای خانم زویا پیرزاد را با حس نوشتههای ایشون مقایسه کنید... مخصوصا رمان من چراغها را خاموش میکنم!
نمونه ای از خلقیات پدر خانم گینزبورگ رو در این عکس بخوانید
این رمان عجیب را به همهی آخوندها و دینداران معرفی میکنم تا بخوانند. وضعیت امروز ما که بقولِ فیلسوفان در حالِ گذار از سنت به مدرنیتهایم انصافا وضعیتی عجیبی را بر زندگیها مستولی کرده است.
اینکه یک کشیشی با یک خانمی ازدواج کرده که به او یک سینما به ارث رسیده است و خانم برای جذب مشتری مجبور شده دست به کارهایی بزند که با شغل شوهرش همخوانی ندارد، موقعیت خاصی است. البته داستان در مورد این زوج نیست. در مورد فرزند این دو نفر است...
بیشتر نمیگویم تا به قول شبهِ روشنفکرها اسپویل نشه:thinking_face:
ناشر این کتاب کتاب پارسه است که انتخاب ترجمههایش خود داستانِ مفصلی میطلبد.
اما این رمان را بخوانید برای اندیشیدن به وضعیت امروزمان؛ برای اندیشیدن به خودمان و آینده فرزندانمان.
حسِ رمانهایِ آمریکای جنوبی به ما خیلی نزدیک است. من این را بعدِ خواندنِ رمانِ پدرو پارامو از خوان رولفو تجربه کردم. بعد از خواندنِ این رمان بود که رمانهای آمریکای لاتین را با همان حس میخوانم. رمان پدرو پارامو رو اگر نخواندید که حتما بخوانید.
قلمِ ساباتو در رمانِ فرشته ظلمت همان حس را به من منتقل کرد؛ البته کمی سخت خوانتر است. در این رمان خود ساباتو حضور دارد و در تخیل با نویسندهها و هنرمندانی هم کلام شده است.
عجیب اینکه ساباتو اگزیستانسیالیست است اما یک جاهایی در این رمان به رمانِ تهوع سارتر نقدهایی را مطرح میکند.
رنگ آمیزی این رمان انصافا از یک اگزیستانسیالیست بعید مینماید. شاید بتوان گفت این رمان حاصلِ اگزیستانسیالیستِ آمریکای لاتینی است؛ برای ساباتو هم انسان و تخیل و هنر و نوشتن مهم بوده اما رنگی که در این رمان به آنها داده خاص خودِ اوست...
نمونه ای از سوال ساباتو از هنر و ادبیات را در عکس زیر بخوانید:
امیدوارم لذت ببرید از خواندنِ این رمانها که در این مطلب به اختصار معرفی کردم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازمسیحیگرایی قرن نوزده میلادی: شهسوار بینوا در ابله داستایفسکی یا شهسوار ایمان در کیرکگور؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
و اینک «سنگ»
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصهی خلاصه: How to Read a Book