مقدمه : کتاب قصه ی عماد
مقدمه :
پسری که در دوره ی نوجوانی و جوانی اتفاقات و حوادثی براش رقم میخوره...
آدمهایی درمسیر سرنوشتش هستن که از رفتار، شخصیت، و طرز تفکر آنها الگو برداری میکنه.
عماد مهمترین آدم زندگیش مادرش هست، مادری که با اصول و طرز تفکر خودش عماد رو تربیت کرد.
عماد در جوانی به موقعیت و جایگاه خوبی در جامعه میرسه. تا جایی که یک روز در زندگی یه تصمیم بزرگ میگیره.
یه تصمیم سرنوشت ساز که عماد و مادرش را روبروی هم قرار میده. حتی اون تصمیم باعث میشه، اون مادر نه تنها مقابل تنها پسرش، بلکه روبروی اصول و عقایدی که یک عمر باهاشون زندگی کرده، و طبق اونها بچه هاشو تربیت کرده بایسته.
مادر عماد یکروز مجبور میشه بین عقاید و طرز فکرش، و تنها پسرش یکی را انتخاب کنه.
اگر شما جای مادر عماد بودید کدام راه را انتخاب میکردید؟ شاید خیلی از شما راحت بگید فرزندم.
پسری که وقتی به دنیا آمد، وقتی دوران کودکی و نوجوانی خود را پشت سر گذاشت فقط مادرش را دید، ومادری که حاصل عمر و جوانیش تنها فرزندانش بودن.
مادری که در زندگی شخصی سختی های زیادی را تحمل میکنه، تا فرزندانش تحصیل کنند، تا جایگاه مفیدی در جامعه داشته باشند.
نه تنها در کشور ما بلکه در همه ی کشور های جهان و جوامع انسانی.... همانند عماد و مادرش کم نیستن.
قصه ی عماد، فقط قصه ی اصول و عقاید دینی نیست، بلکه قصه ی تصمیم یا بهتر بگم «وظیفه ی» یک انسان است در برار انسان های دیگر....
«پایان مقدمه»
نویسنده : «معصومه ابراهیمی»
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب کتابخانه نیمه شب ؛کتابخونه از زندگی های مختلف
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیادهروی؛ و سکوت در زمانهی هیاهو
مطلبی دیگر از این انتشارات
دربارۀ رمان دروازه خورشید