نقد رمان عاشقانه "آدم دکوری" نوشته‌ی "سپیده تقی زاده"

رمان عاشقانه آدم دکوری از سپیده تقی‌ زاده
رمان عاشقانه آدم دکوری از سپیده تقی‌ زاده

رمان عاشقانه، اجتماعی "آدم دکوری" | گاهی عشق درمان می‌کند...


🔻بالاخره بعد از هشت سال تلاش برای تغییر و انتقام، دست از تقلا برمی‌داره و برمی‌گرده. "رها"یی که فکر می‌کرد بد شدن به همین راحتیه... دست از پا درازتر و با روحیه‌ای که دیگه براش نمونده بود، برگشت تا حداقل تنها یادگار روزهای سختش رو کنار خودش داشته باشه، بلکه قلب سخت و سردشده‌ش یک‌بار دیگه به تپش بیفته.

اما درست وقتی برگشته که دیگه خیلی وقته هیچی سرجاش نیست ...

که اون یادگار روزهای سخت، برخلاف تصوراتش، اصلا این هشت سال رو جوری سپری نکرده که رها به خیالش رفته بود! حاج مسعود جوری از "رهی" حرف می‌زنه که انگار قصد معرفی یه آدم کاملا غریب و جدید رو داره!

رهی در حال تجربه‌ی مزخرف‌ترین حالت یک زندگی بود و رهای خوش‌خیال چقدر احمق بود که فکر می‌کرد با فداکاری می‌تونه سرنوشت تنها برادرشو از تاریکیِ گذشته‌ای نحس و شوم بیرون بکشه! چه حسی داره وقتی بفهمی تمام عمرت توی دور باطل دور خودت چرخ زدی و تهش هم دقیقا همون چیزی که همیشه ازش وحشت داشتی اتفاق افتاده؟ همه‌ی دنیا آوار می‌شه روی سرت...

داستان آدم دکوری روایت تقلاهای یک خواهر و برادر دوقلوئه که تو جریانات زندگی بارها شکستن و از دست رفتن... گذشته هنوز هم مثل سایه دنبالشون می‌کنه و هر کدوم برای نجات خودشون راه‌هایی رو رفتن که فقط همه‌چیز رو بد و بدتر کرد...

درست وقتی که آخرین قطره‌های امید از گوشه‌ی چشمشون سُر می‌خورد و همه‌چیز روی ریتم تکرار افتاده بود، سر و کله‌ی عشق پیدا میشه...


📚بریده‌ای از داستان #آدم_دکوری 🎭

"دست هایش را از روی زمین بر میدارد و یک دستش را روی پهلو و دیگری را روی قلبش میگذارد. اشکهایش میانه ی راه خشک شده و صدایش در نمی آید. در دل عزادار تنها خواهرش است که در مقابل چشم هایش روی زمین افتاده و هیچ عکس العملی در جواب آوا و نیما که از او می خواستند چشم باز کند، ندارد. نیما و آوا هر دو گریه میکنند....

این یعنی تیر آخر... پس آنها هم فهمیده اند که رها از دست رفته قلبش تیر میکشد درد قفسه ی سینه اش سخت و طاقت فرساست... شاید او هم فرصت زیادی نداشته باشد.

انگار که همه ی وجودش به یک باره هزار تکه شده و هر تکه در گوشت تنش فرو میرود. زانوهایش را روی زمین میکشد تا خود را به رها برساند. زیر لب صدایش می زند و درد میکشد باز هم تنها شده بود. باز هم رها رفته بود. مانند چند سال پیش با این تفاوت که این بار برگشتی در کار نیست. رها رفته که رفته باشد.....

بالاخره میرسد و سر او را از حصار دستهای آوا بیرون آورده و در آغوشش میکشد زار میزند... برای اولین بار در تمام عمرش با صدای بلند ضجه زده و اشک میریزد برای اولین بار اشکهایش را از هیچ کس پنهان نمی کند...

صدای لرزان نیما کنار گوشش فریاد می شود:

-پاشو رهی... باید برسونیمش بیمارستان... "


رمان فوق‌العاده عاشقانه‌ی آدم دکوری، از نشر ماهین، حال و هوایی شاعرانه داره و با لحنی ساده و بی‌آلایش، عشق‌های پاک و نجات‌دهنده رو روایت می‌کنه. از قلب تاریک تروماهای کودکی یه خواهر و برادر دوقلو حرف می‌زنه تا تجربه‌ی عشقی که می‌تونه ذره‌ذره وجودشونو ذوب کنه. راوی داستان سوم شخصه و از احوالات تک‌تک کاراکترهای این قصه به مخاطب خبر می‌ده.

نوشتن خط به خط سطرهای این قصه برای من شیرین بود، امیدوارم به دل شما هم بشینه♥️


✨دیگر آثار سپیده تقی‌زاده:

📚رمان عاشقانه، اجتماعی، معمایی و روانشناسی "بَدَل" سپیده تقی‌زاده از #نشر_آرینا

📚رمان عاشقانه، اجتماعی، همخونه‌ای "جهنم سبز" سپیده تقی‌زاده از #نشر_علی

📚رمان عاشقانه، اجتماعی، روانشناسی "دیوانه و شیدا" سپیده تقی‌زاده از #نشر_آرینا