نکاتی از کتاب هنر داستان نویسی، ترجمۀ حسن کامشاد

۱.ویلیام فاکنر: هنرمند دستبرد می‌زند، عاریه می‌گیرد، گدایی می‌کند و از هر کسی می‌گیرد که کار انجام شود.

۲. توماس‌مان و ژان پل سارتر روی صفحه شطرنجی می‌نوشتند. [غرض این که صرفا تقلید عادت یک نویسنده کسی را نویسنده نمی‌کند]

۳.گراهام گرین در پاسخ به این سوال که از چی کسی تاثیر گرفته‌اید؟ : به نظر من هیچ کس آشکارا از دیگر نویسندگان تاثیر نمی‌گیرد.

۴.جیمز تربر: نویسنده نباید خیلی بداند که به کجا می‌رود، اگر بداند گرفتار برنامه‌ریزی پیرمردها می‌شود.

۵.جیمز تربر: در سکوی ۶ را تا ۱۵ بار سر تا پا بازنویسی کردم، کار اصلی من در بازنویسی است. مطالب اولیه من را انگار یک کلفت خانه نوشته است و همسرم به آن می‌خندید. [اهمیت بازنویسی و ویرایش]

۶.الیوت پال: باید نوشته را همان‌طور که از ماشین چاپ بیرون آمده گذاشت. او(یکی از نویسندگان پر کار) سه رمان بیرون می‌داد در حالی که هر کدام فقط در ۳ هفته نوشته شده بودند. یک بار یک رمان ازش دزدیده شده بود که نشست و دوباره آن را نوشت. هاکلبری فین و ابدیت دو رمان بزرگ آمریکایی هستند.

۷. مارک‌تواین، فرانک هریس و ناتانیل هورتون بهترین نویسندگان آمریکایی هستند.

۹.جیمز تربر: من این حرف را قبول ندارم که می‌گویند تا نویسنده اثر عظیمی ارائه نکند نویسنده نمی‌شود اگر به او(یکی از نویسندگان بزرگ) می‌گفتید که نویسنده هستم دنبال کتاب‌های قطورتان می‌گشت. ولف، فاکنر، پسوس همینگوِی و اشتاین بک بهترین نویسندگان آمریکایی هستند.

۱۰.طنز نویس باید به مطالب پیش پا افتاده دل ببندد، هرچیز ناچیزی را که در خانواده اتفاق می‌افتد در ذهنش ثبت کند.

۱۱.نویسنده‌های آمریکایی دائم به فکر و وسواس هستند که دیگر نتوانند بنویسند.

۱۲.چارلز دیکنز هنگام نوشتن شوخی‌های خودش خنده‌اش می‌گرفت و هنگام مرگ شخصیت‌هایش اشک می‌ریخت و صفحه را خیس می‌کرد.

۱۳. یکی از نویسندگان بزرگ می‌گفت خیلی زیاد می‌خوانم، هرچه به دستم بیاید می‌خوانم، هر هفته به طور متوسط ۵ کتاب مطالعه می‌کنم. یک رمان با درازای معمول دو ساعت طول می‌کشد.

۱۴. ارنست همینگوی: باید در برابر انتقادات پوست کلفت بود، بعد از انتشار کتاب نمی‌خواهم کسی انتقاد کند و فقط می‌خواهم تحسین بشنوم. هرگز با جواب دادن به  منتقدان خود را کوچک نکنید. ایستاده تایپ می‌کنم. اگر بتوانیم مدرس نویسندگی هم باشیم خوب است ولی من نیستم. برای نوشتن نیاز به تنهایی دارم. اگر در کار شارحان و منتقدین دخالت نکنیم خیلی بهتر است. دوست ندارم که اثر خودم را توضیح بدهم. صفحه آخر کتاب وداع با اسلحه را ۳۹ بار بازنویسی کردم. برای اسم انتخاب کردن کتاب، اسامی متعددی می‌نویسم و دونه دونه کم می‌کنم و به عنوان می‌رسم. نویسنده آگاهانه باید به مشاهده بپردازد و ببیند که کجا می‌تواند تجربیاتش را به کار بگیرد. می‌توانستم پیرمرد و دریا را هزار صفحه بکنم و تک تک شخصیت‌های دهکده را توضیح دهم اما تنها چیزی که نیاز داشتم یک پیرمرد خوب و یک پسر خوب بود.