هنر ظریف ایده دزدی!

از هنرمندی پرسیدند: ایده‌ات را از کجا آورده ای؟

گفت: این ایده ها را سرقت میکنم.

اول باید بفهمید چه چیزی ارزش سرقت کردن را دارد، بعد بروید سراغ چیز بعدی. اول از خودت سرقت کن! رویاهات و آرزوهات رو بدزد.

شاعران مجرب تقلید میکنند، شاعران بی تجربه سرقت. شاعران بد، چیزی را به چیزی بهتر، یا دست کم متفاوت، تبدیل میکنند. شاعر خوب سرقتش را به احساساتی پیوند میدهدکه همتایی ندارد، احساساتی به‌کل متفاوت آن چیزی که از آن گسسته است. «تی.اس.الیوت»
تنها مطلب هنری‌ای که به عمرم خواهم خواند، مطالبی است که بتوانم از آنها سرقت کنم. «دیوید بوئی»
اصل بودن یعنی چه؟ یعنی سرقت ادبی کشف نشده. «ویلیام رالف اینج»

آشغال بخوری، اشغال میدی بیرون

همه چیز را در اینترنت جستوجو کنید. همه چیز را. آرزوهای خود را جستجو کنید، مشکلات خود را جستجو کنید. قبل از اینکه سوالی بپرسید به دنبال جوابش در اینترنت بگردید. یا به جواب سوالتان میرسید یا اینکه با پرسش بهتری روبرو میشوید.

از هر جایی که سرشار از منبع الهام است یا قوه‌ی تخیل شما دامن میزند سرقت کنید. خودتان را غرق کنید در فیلم‌های قدیمی، فیلم‌های جدید، موسیقی، کتاب، نقاشی، عکس، آرزوها‌ گپ و گفت های تصادفی، معماری، پل‌ها، تابلوهای خیابان، درختها، ابرها، فواره‌ها، نور و سایه ها. برای سرقت، چیزهایی را انتخاب کنید که بی واسطه با روح و روان شما حرف میزنند. اکر این کار را بکنید، آنگاه اثر سرقتی شما اصیل خواهد بود. «جیم جارموش»
هیچ‌چیز مهمتر از یک کتابخانه پر از کتاب خوانده نشده نیست. «جان‌ واترز»
اگر چیزی را که متعلق به شما نیست بدزدید، بهتر از آن است که بگذارید آن چیز همینطور زیر دست و پا افتاده باشد. «مارک تواین»

برای شروع یک کار، منتظر ننشینید تا اول خودتان را بشناسید.

همانطور که شکسپیر میگوید: دنیا یکسر صحنه نمایش است، و زنان و مردان فقط بازیگرانی آنند، آنها به این صحنه وارد و از آن خارج میشوند و هر انسات در طول عمرش نقهای بسیاری بازی مبکند.

کل این متن فقط یک معنا دارد: کپی کنید تا بعدا خلق کنید.

همیشه باید وانمود کرد چیزی هستید ک نیستید، تا اینکه آن چیزی که میخواهی بشوی. تا رسیدن به موفقیت ادای آدمهای موفق را دربیاور تا اینکه همه تو را همان جوری ببینند که تو دوست داری.

هر کاری را با تقلب شروع کنید تا اصیل شوید. «گلن اوبرایان»
چیزی را که دوست دارید کپی کنید. کپی کپی کپی کپی. کپی کردن که تمام شود خودتان را پیدا میکنید. «یوجی یاماموتو»

ما در اینجا داریم از تمرین کردن صحبت میکنیم، نه سرقت ادبی، سرقت ادبی یعنی قالب کردن اثر دیگری به جای اثر خودتان. کپی کردن یعنی مهندسی معکوس. مثل این است که یک مکانیک دل و روده‌ی ماشینی را بیرون بریزد تا ببینید چطور کار میکند. همینطور که ما با کپی کردن حرف الفبا، نوشتن را یاد میگیریم. همیشه این مورد را هم در نظر داشته باشید که دست انسان قادر به خلق کپی برابر اصل نیست.

گاهی مجبورید از کپی کردن به تقلید کردن روی بیاورید. تقلید کردن یک مرحله از آن جلو تر است چ، یعنی پیشرفت کردن به سوی اثر مختص به خودتان. هیچ حرکتی نیست که جدید و تازه باشد.

کاری ک شما در زمان تعلل کردن انجام میدهید احتمال همان کاری است که مابقی عمرتان آن را انجام خواهید داد. «جسیکا هیش»

هنری ک صرفا از ذهن سرچشمه میگیرد به درد نمیخورد. کامپیوتر برای ویرایش ایده هایتان و نیز انتشار این ایده ها به جهان وسیله خیلی خوبی است اما به درد تولید ایده نمیخورد. کامپیوتر کمالگرای عصبی درون ما را آشکار میکند، پیش از اینکه ایده ای داشته باشیم شروع به ویرایش آن میکنیم.

زمانی برای بی حوصله شدن بگذارید. آدم های خلاق نیاز دارند که زمانی را بنشینند و هیچ کاری نکنند. ما بهترین ایده ها را زمانی بهشان میرسیم که بی حوصله و کسل باشیم.

اگر به ایده نو نیاز دارید ظرف بشورید، به پیاده روی طولانی بروید، تا هرچه میتوانید به نقطه ای بر روی دیوار زل بزنید.

شما نمیتوانید با نگاه کردن به جلو نقطه ها را به هم وصل کنید، فقط میتوانید با نگاه به عقب این کارا بکنید. «استیو جابز»

اگر دو یا سه دلبستگی واقعی دارید، فکر نکنید مجبورید از بین آنها یکی را انتخاب کنید. از چیزی چشم پوشی نکنید. هیچگاه به آرزوهایتان بی‌توجهی نکنید.

نگران یک دستی کار خود نباشید، این امضا شماست. چیزی که تمام آثار شما را یک دست میکند این واقعیت است که کار دست شماست.

داشتن سرگرمی بسیار مهم است. شما تلاش نمیکنید تا از قبل آن کسب درآمد کنید یا مشهور شوید، فقط به این دلیل انجامش میدهید که حالتان را خوش میکند. گمنامی در ابتدای کار خوب است. وقتی ناسناس هستید هیچ فشاری روی شما نیست‌، میتوانید هر کاری ک دوست دارید انجام دهید و تجربه کسب کنید، درآمد زیادی ندارید که بخواهید نگرانش باشید. ن شما سرباز کسی هستید و ن دیگری!

من فقط یک قانون میشناسم: باید آدم خوبی باشید. «کورت ونه گات»
ایده های خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، نگران نباشید که دیگران ایده های شما را بدزدند‌. اگر ایده های شما بدردبخور باشند، باید آنها را به کله‌ی دیگران فرو کنید. «هاوارد آیکن»

همانطور ک قبلا گفته شد: آشغال بخوری، آشغال میدی بیرون.

شما در حد اطرافیان خود رشد میکنید و خوب هستید. آدم هایی که از شما بهتر هستند، حقیقتا کارهای قابل توجهی انجام میدهند و حرف هایی که میزنند را دنبال و روی آنها زوم کنید. چیزی برای قهرمان خود بسازید و پیشکش کنید، شاید قهرمان شما کار ببیند شاید هم ن. شاید به شما جواب بدهد شاید هم ن، ولی مهم این است که شما مراتب قدردانی‌تان را به اون نشان دادید بی آنکه از اون چیزی را بخواهید و مهمتر از این مسئله این است که شما کار جدیدی را خلق کردید.

هم عصابانی هستم هم کنجکاو و همین چیزهاست که من را به جلو میبرد. «هانری رولینز»

همیشه به اینها احتیاج پیدا میکنی: کنجکاوی، مهربانی، طاقت، اراده برای احمق به نظر رسیدن، خشم فراموش نشود.

عصبانی شوید، اما دهانتان را ببندید و بچسبید به کارتان.

در زندگی یک چیز بسیار عجیب وجود دارد و آنم این است که وقتی کاربران یک اثر خوب را میبیند، فکر میکنند چیز بسیار ساده ای است و با خود میگویند: چرا به فکر خودم نرسید. این آدم ها سالها زحمت و سختی‌ای ک پشت این کار قرار دارد را نمیبینند. هیچکس متوجه ارزش کار نمیشود و دچار سو برداشت میشوند، حتی ممکن است به شما بدوبیراه بگویند. پس با این حرکات و بی اعتنایی ها راحت برخورد کنید و آنقدر خودتان را سرگرم کارتان کنید ک حواستان به این چیزها نباشد.

اینکه به خودتان بگوئید تا دلم بخواهد وقت و پول و رنگ تو پالت و هرچیزی که بخواهم دارم، فقط با اینکار خلاقیت خود را نابود میکنید. «جک وایت»

از عادت کردن به زندگی یکنواخت و روزمره نترسید! سکون یعنی مرگ خلاقیت. وقتی از زندگی روزمره خارج میشوید رفته رفته از کار میترسید چون میدانید تا زمانی که دوباره روی غلطک بیفتید برای مدتی آزاردهنده خواهد بود. تعطیلات و استعلاجی را کنار بگذارید. دست از کار نکشید تا زمانی که کار شما حالتان را بد نکند و انقدر به شما انرژی بدهد که در اوقات فراغت بتوانید آثار جدید خلق کنید.

برگرفته از کتاب «چگونه ایده‌های خوب را هنرمندانه بدزدیدم» اثر آستین کلئون