پاپَتی‌ها را چه به انقلاب! + معرفی کتابی از ادوارد سعید

دقت! این متن در باب درست و غلطی انقلاب ایران نیست؛ در باب نوعی مخالفت بس خطرناک است که بین ما کم کم ریشه کرده . . .

در بیستم نوامبر [29 آبان 1358]، وال استریت ژورنال در سر مقاله‌ای نوشت: "تمدن در حال پس‌روی است" و دلیل آن "افول آن دسته از قدرت‌های غربی است که در وهلۀ نخست این آرمان‌ها[ی متمدنانه] را اشاعه می‌دهند. گویی که غربی نبودن -که سرنوشت بیشتر جمعیت دنیا، و همچنین سرنوشت اسلام، است- به معنی عدم برخورداری از هرگونه آرمان متمدنانه است."


قبل‌تر در همین صفحه از ادوارد سعید، اینکه او کیست و جایگاهش چیست زیاد حرف زدم و اینجا دیگر به سمت زیاد نویسی نمی‌روم. ادوارد سعید در واکنش به قضایای سفارت آمریکا چهار مقاله درمورد منطق شرق شناسی و وضعیت عجیب و غریب رسانه‌ای در غرب در واکنش به پدیدار انقلاب ایران نوشت. کتاب کم حجم است اما صحبت‌ها تکان دهنده. سعید می‌گوید با اتفاق افتادن انقلاب ایران ناگهان شوک عجیبی به فضای فکری-رسانه‌ای غرب وارد می‌شود. برای اولین بار که نه اما برای اولین بارِ غیر قابل چشم پوشی و بایکوت، عده‌ای شرقی بر خلاف منطق روشنفکری و سیاسی جهان اول حرکتی کردند و برای توجیه علل این واقعه سخنان بسیار عجیبی از غرب شنیده شد. چند کارشناس مطرح بر آنتن زنده می‌گویند تمدن در حال پس‌روی است و عده‌ای دیگر بربرهای شمشیر به دستی را نشان می‌دهند که لیاقت محمدرضا شاه انتلکت و متمدن را نداشته‌اند و خودشان هم نمی‌دانند چه میکنند.


مقالاتی نوشته می‌شود که رک و سرراست تمام ایرانیان را از نظر فهم سیاسی و فلسفی عقب مانده میخواند و در آخر هم همه چیز بر گردن اسلام می‌افتد. اما ادوارد سعید این نگاه شرق شناسانۀ از بالا به پایین را جلوی چشم ما شرقیان بربر(!) آورده و صحبتش ساده است؛ شرقی که باشی اساساً یا طبق منطق غرب کنش سیاسی داری و یا بربر و متحجری! برای خودم اما، عجیب، همین نگاه بین خودمان در امروز است. کاری به بحث‌های سیاسی و وضع اسفبار کنونی‌مان ندارم اما اینکه خیلی راحت تونل زمان راه بیندازیم و باد به غبغب انداخته بگوییم آن احمق‌ها بویی از تفکر نبرده بودند که انقلاب رخ داد مشمئز کننده‌ترین نوع برخورد سیاسیست. آن احمق‌ها امثال گلسرخی‌ها، شریعتی‌ها، بهشتی‌ها، کدکنی‌ها و . . . بودند.

آن احمق‌ها هم کتاب میخواندند، سخنرانی میشنیدند، بحث و مناظره میکردند و شاید اینکه بگوییم توییتر و تلگرامی نبود که سطحی بخوانند و زیر لحاف قیام کنند و با اعلامیه و نوشتار اکت سیاسی می‌کردند جالب‌ترش هم بکند. مخالف بودن با اتفاق 1357 محل بحث نیست؛ بحث منطق شرق‌شناسانه‌ایست که جمعیتی چند میلیونی را احمق و بربر میداند و همان نگاه وال استریت ژورنال را به هویت شرقی‌ خودمان دارد . . .


پ.ن:گلسرخی، بهشتی، آل‌احمد، فوکو، سعید، شریعتی، کدکنی و . . . نه به قول فرح فتنه‌گر بودن نه به قول تونل زمانی‌ها احمق، جوگیر و کسانی که خوشی زیر دلشان زده . . .

فارغ از درستی یا نادرستی انقلاب، مخالفت و موافقت باید با دستگاه فکری-سیاسی این نظام یا حرکت سیاسی صورت بگیره نه با توهین وجودی/سیاسی به چندین میلیون آدم و کل یک ملت که این اکت سیاسی رو انجام دادن. هیچکس به خاطر برق و آب رایگان جلوی تیر نمی‌ایسته. هیچکس به خاطر جوگیری و خوشی زیر دل زدن جلوی تانک دراز نمیکشه. در تحلیل سیاسی کمی رشد کنیم؛ توییتر‌ زده نباشیم، تاریخ پدیداری بس پیچیده و چند وجهیست، با تزهای تونل زمانی(!) مغزمان را منجمد نگه نداریم، نشویم آن کسی که بالای ده میلیون ملتی که یک حرکت سیاسی به درست یا غلط انجام داده‌اند را روستایی، متحجر، حیوان‌خو، بربر و دور از تمدن خطاب میکند، خودمان به خودمان توهین هویتی-تاریخی نکنیم . . . مخالفت با یک فلسفه و یا دستگاه حکومتی سیاسی عملی نظری-فلسفی است، نه شوی هزار رنگ پر از بلاهت تونل زمانی!


در ادامه چند تکۀ بسیار مهم از کتاب قرار دادم که پیشنهاد میکنم حتماً بخونید:

"سر مقالۀ ارنست کناین برای روزنامۀ لس‌آنجلس تایمز در دهم دسامبر: آنچه شاهد آن هستیم، شورشی گسترده علیه تأثیرات نگران کننده‌ایست که به همراه شیوۀ غربی مدرنیزه کردن به وجود آمده‌اند. تنها دلیل تنفر از شاه این نیست که پلیسش مردم را شکنجه کرده است، بلکه این نفرت همچنین به این دلیل است که او یارانه‌های دولتی به روحانیان مسلمان را قطع کرد و انقلابی صنعتی‌ای را رهبری میکرد که میلیون‌ها ایرانی را از شیوۀ زندگی سنتی‌شان در روستاها جدا کرده.این استدلال شامل پیش‌فرض‌های ناگفتۀ زیادی علیه ایرانیان است که باید به دقت بررسی شوند. کناین در ابتدا اشاره می‌کند که «تأثیرات نگران‌کنندۀ حاصل از شیوۀ مدرنیزه کردن غربی، نتیجۀ تلاشی صادقانه برای خارج کردن ایران و اسلام از گذشته و ورود آنها به زمان حال است. به عبارت دیگر ایران و اسلام عقب‌مانده هستند، غرب پیشرفته است، و جای تعجب نیست که مردمی عقب‌مانده در تلاش برای رسیدن به غرب کار دشواری پیش رو خواهند داشت. این پیشفرض‌ها قضاوت‌های شخصی بسیار مسئله داری هستند. نکتۀ پایانی نویسنده (کناین) به طور ضمنی سایر نکات را بسط می‌دهد و تقصیر را متوجه ایرانیان واپس‌گرایی میکند که قدر تلاش‌های خالصانۀ ایالات متحده و دولت پهلوی را در جهت پیشرفت ایران نمی‌دانند! بنابراین نه تنها ما تبرئه می‌شویم، بلکه ایرانیان به عنوان یک ملت برای ندانستن ارزش تعبیر ما از مدرنیته، که دلیل اصلی نجابت شاه سابق است، به طور ضمنی سرزنش نیز می‌شوند. چنین به نظر می‌رسد که کناین بدون هیچ دلیلی جز تعصب نژادپرستانه چنین استدلال می‌کند."