تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش ... https://yanaar.blogsky.com/
پایان دموکراسی
هرچه انتخابات نزدیکتر میشود نگرانی بابت یک «شکاف» بنیادین هم بیشتر میشود. شکاف بین آن چیزی که به مردم وعده داده میشود و آنچه به عنوان یک کل در جامعه اتفاق میافتد.
تمام توان سیاسی افراد و گروهها به فروش گذاشته میشود، تا خود را نمایندهی همهی مردم جا بزنند و به بیگانگی حاد میان مردم و قدرت خاتمه بدهند. گویی یکباره جایگاهی فراتر از وضعیت نمایان شده است و پنداری قدرتِ بیچهرهای فراتر از منافعِ جناحهای فعلی ظاهر شده است، طوری که وقتی به قدرت برسد، میتواند همهی فضاهای خالی را پرکند. اما قدرتی که چهره ندارد و خود را تجلی مستقیم کل جامعه میداند، خطرناک است. اولین پیامد بیچهرگیِ قدرت، ادغام مردم در سازوکار تثبیت قدرت و در نتیجه انفعال آنها در پیگیری خواستههایشان است؛ آن هم به اسم مشارکت فعالانهی مردم در انتخابات و رفتن شتابان به سوی دموکراسی!
واقعیت این است، چیزی که در قالب انتخابات، مشارکت و بیان مطالبات مردم نامیده میشود، به ناچار چیزی جز تبدیل کردن عجزِ ندانستن و نتوانستن، به فضیلت نیست. البته از دموکراسی همچنان و به ناگزیر تعریف و تمجید میشود. درست مثل چرچیل، زمانی که تجربهی فاجعهآمیز فاشیسم شکست خورده بود و تجربهی استالینیسم هم مقابل چشمانش بود؛ اما واقعیت این است که انتخابات میتواند خالی از هر گونه تعهدی به حقوق دموکراتیک برگزار شود. اصلاً اغلب انتخابی به آن معنا وجود ندارد. حرف زدن و لفاظی با دموکراسی هنوز خواستههای افکار عمومی را ارضا میکند و اقتدارگرایان نیز همچنان به برگزاری انتخابات تشریفاتی ادامه میدهند.
نتیجهی همین فرایند تکراری دستکم در کشور ما این است کسانی که رأی نمیدهند، کسانی را که به هر دلیلی در انتخابات شرکت میکنند را مقصر مشکلات و دوام وضعیت فعلی میدانند. در مقابل کسانی که رأی دادهاند، اگر با پشیمانی عذر نخواسته باشند، میگویند به امید عوض شدن وضعیت رأی دادهاند و چه بسا اگر این کار را نمیکردند، حالا باید اوضاع بدتری را تجربه میکردند. این دور باطل میتواند مدت درازی دوام بیاورد و مدیریتناپذیر باقی بماند.
جالب است که حالا دیگر تناقضِ درونی دموکراسی حتی بدون دنبالهها و پسوندهای ناچسب، در برای یکجا جمع کردن هویت و تشخص فردی و منافع اجتماعی به روشنی از پرده بیرون افتاده است. ابتدا صحنه طوری چیده میشود که گویی کنش دیگری جز شرکت در انتخابات وجود ندارد؛ اما بساط انتخابات که برچیده میشود، مصادف با همان زمانی است که رأیدهندگان احساس میکنند برای چند سال دیگر گیر افتادهاند. آنها ایدهی یک تغییر مهم برای حل مشکلاتشان را دوست دارند؛ ولی حقیقتاً هیچ چیزی را که به طور اساسی متفاوت باشد نمیخواهند.
این که بتوانیم آزادانه و حتی با چند گزینهی محدود انتخاب کنیم، لذتی فوری و کوچک به همراه دارد. این دلیل تشکیل صفهایی برای شرکت در انتخابات در کشورهایی است که فکر میکنند برای امروزی شدن باید دموکراسی را با هر ضرب و زور و پسوندی که شدنی است، ترتیب داد و نیز برای رأیدهندگانی که هنوز دنبال رأی خود میگردند و حقوق بشر را با دموکراسی خلط کردهاند. در حالی که آزاد بودن، احترام به حیثیت مستقل انسانی و منافع دراز مدت برای رأیدهندگان در بسیاری از کشورها هنوز محسوس نیست و در مرحلهی وعده است و چه بسا برای همیشه وعده باقی بماند.
دیوید رانسیمن David Walter Runciman استاد برجسته و مدیر دپارتمان سیاست و روابط بینالملل دانشگاه کمبریج در آخرین کتاب خود با عنوان How Democracy End? که با عنوان «پایان دموکراسی» در ایران ترجمه و منتشر شده است، میخواهد به آن خطرات بالقوهای که میتواند دموکراسی را به ضد خود تبدیل کند، نگاهی بیندازد. متن او با زبانی شفاف و با استفاده از مصادیق کنونی سیاست مستقر در جهان، مثل اقبال مردم به ترامپ و رأی مردم بریتانیا به برگزیت و پدیدهی اردوغان و ... نوشته شده است. این متفاوت است با کتاب دیگری در نقد دموکراسی به همین نام پایان دموکراسی که توسط ژان ماری گنو نوشته شده و عبدالحسین نیک گهر آن را به فارسی برگردانده است.
از نظر رانسیمن نظامهایی که دموکراسی را وعده میدهند، فقط حل مشکلات را پشت گوش میاندازند. واقعاً نمیدانیم که پشت این گوش چیست که گنجایش این همه بحران را دارد و نمیدانیم که تا کی این کار ادامه خواهد داشت؟
امروز حق شرکت در انتخابات دیگر کافی نیست، افراد به دنبال شأن و منزلتی هستند که به همراه به رسمیت شناختن کیستیشان میآید و میخواهند سهمی از منافع مادی دموکراسی هم داشته باشند. آنها نمیخواهند که صدایشان فقط شنیده شود و پشت گوش انداخته شود، آنها میخواهند که به سخنان آنها توجه شود. انتخابات باعث میشود که همه با صبر و حوصله یا حداکثر کمی جنبش منتظر بمانند و با مشکلات بیشمار دست و پنجه نرم کنند. کسی نمیداند که منتظر چیست. در واقع تغییر میخواهند ولی منتظر دگرگونیهای بزرگ نیستند؛ اما بعد از مدتی انتظار به کار اصلیشان تبدیل میشود.
رانسیمن به دنبال توضیحدادنِ وضعیت نه چندان مطلوبی است که حتی دموکراسیهای ثباتیافتهی غربی به آن مبتلا شدهاند. خطراتی که از هر سو دموکراسیها را به محاصره درآورده و مورد هجمه قرار داده است: هوچیگران پوپولیست، نظامیانی که میخواهند زودتر یونیفورمهایشان را آویزان کنند و پشت میز سیاست بنشینند، اقتدارگرایان، ملیگرایان، بنیادگرایان و انواع «گرایان» که در کمین فرصت برای کسب قدرت نشستهاند.
میتوان پرسید با این حساب ما که گویا دیر زمانی است بعد از مشروطه سودای دموکراتیک شدن در سر میپرورانیم، از این کتاب چه طرفی میتوانیم ببندیم؟ راهحل ما دلبستگانِ ایرانی مانده در حسرتِ دموکراسی چیست؟ انتظار یک راهحل قطعی و بینقص بیهوده و ناممکن است.
نویسنده هم هرگز داعیهی ارائهی راهحل ندارد؛ حتی به روشنی میگوید که بخشی از مشکل ما همانا «مشکلگشایان» هستند؛ یعنی کسانی که برای مشکلات فعلی راه حلهای آسان دمدستی ارائه میدهند.
اما دنیا با سرعت زیادی در حال تغییر است، ما هم ناچاریم نیمنگاهی به سرنوشت ملل دیگر بیندازیم تا شاید چشماندازی برای خود ببینیم. با مطالعهی دقیق تجربهی تاریخی و آزمون و خطی بشر در سیر طولانی حکومتها چشم ما بر وضعیت کنونی و آینده احتمالیمان باز خواهد شد و بهتر میتوانیم برای سرنوشت خود تصمیم بگیریم.
ما هنوز فرصتی برای دموکراسی قائلیم، منتظریم که ببینیم چطور از آب در خواهد آمد؛ اما در سوی دیگر بد نیست ببینیم که دموکراسیها دارند باعث وقوع چیزهای کاملاً احمقانهای میشوند.
برخلاف اسمی که برای کتاب در ترجمهی فارسی انتخاب شده و مترجم توضیحی دربارهاش نداده است، رانسیمن در این کتاب نمیخواهد از پایان دموکراسی دفاع کند یا حتی ادعا کند که عصر دموکراسی به پایان آمده است. هدف او بیشتر پرداختن به تهدیدهایی است که میتواند دموکراسی را زودتر به پایان برساند و پرداختن به اینکه اگر پایانی در کار باشد میتوان چیز بهتری جای آن گذاشت؟ گویی دموکراسی به سنین میانسالی و فرسودگی خود رسیده باشد و ممکن است در مقابله با تمایلات اقتدارگرایانه، فاجعههای زیستمحیطی، چیرگی پرشتاب فناوری و کودتای نظامیان و ... تاب نیاورد. مثلاً بعید نیست دیکتاتوری آهسته درونِ نهادهای آن بخزد و جا خوش کند، طوری که دیگر نتوان از دستش خلاص شد؛ یا فناوری دنیای مجازی که ادعا میکند صدای بیصدایان شده است قدرت لفاظان و هوچیگران را هم افزایش دهد یا سیاست دموکراتیک را به هوش مصنوعی ماشینها بسپارد و سلطهی غیرانسان به انسان را محقق کند.
به این ترتیب در روند دموکراتیک شدن مشکلات بسیاری حل شدهاند ولی مشکلات دیگری خودشان را نشان دادهاند. هنوز هم سیاستمداران دموکراسی را تا جایی خوب میدانند که خودشان پیروز انتخابات باشند، یعنی رقیبان مشروعیتی برای کسب قدرت ندارند و ادعا میکنند تنها خودشان صدای صادقانهی مردم هستند. هنوز مردم به آسانی جذب کسانی میشوند که علاوه بر دموکراسی، وعدههای شیرین هم میدهند و مدام نظرشان را تغییر میدهند.
رأیدهی و انتخابات مردم را آگاهتر نمیکند و اگر تغییری در آنها به وجود آورد این است که آنها را احمقتر میکند، چرا که دموکراسی به پیشداوریها و نادانیهای مردم به نام دموکراسی، شأن و منزلت میبخشد. بعضی از اشکال برگزاری انتخابات دموکراسی را از درون متزلزل کرده و تخریب میکند. مشکل دموکراسی این است که تواناییِ اقناع خوبی دارد، در حالی که درون آن، هیچ دلیلی برای آگاهتر شدن نداریم. چشمبسته به سمت دموکراسی رفتن به ما میگوید همین راهی که میرویم، خیلی خوبیم، در حالی که ممکن است چنین نباشد. دموکراسی هنوز هم به خوبی از پس پنهان کردن فرسایش تدریجی خود بر میآید.
کتاب رانسیمن را خوبست بخوانیم؛ چون برای درک موقعیت فعلیمان به آگاهی از جایی که ایستادهایم نیاز داریم؛ مبادا برای برقراری چیزی که در حال از هم گسیختن است، هزینهی بیش از حد بپردازیم و خودمان را به نابودی بکشانیم. البته که آگاهی از پشتِ پردهی دموکراسی انتخاباتی کافی نیست. اصلاً یک نقد مهم به بدنهی روشنفکری ما شاید این باشد که اغلب بر این باور بودهاند که آگاه شدن همان و عملی شدن هم همان. بیشتر اوقات بیش از اندازه تکیه کردن به آگاهی و آگاه کردن مردم، باعث غفلت آنان از ساختارها و موقعیتها و زمینهها شده است. در فهم از دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی نمیتوان فقط به ساحتِ فکر اصالت داد، باید دید در عمل به نامِ آن فکر چه اتفاقی میافتد؟
پس اینطور نیست که راه بیفتیم و فقط دم از دموکراسی بزنیم و به فرهنگ مردم بچسبیم، به امید اینکه دیگر پیامدهای مطلوب اجتماعی و سیاسی هم یکییکی از راه خواهند رسید. از دموکراسی نمیتوان و نباید ایدئولوژی ساخت. همین دموکراسی در اجرا پیچیدگیها و تناقضهای فراوانی دارد؛ اما کمتر میتوان سیاستمدار و روشنفکر ایرانی را یافت که به هر شکلی توصیه و نظریهپردازی نکند یا نخواهد ایران را دموکراتیک کند. شاید حالا زمان خوبی باشد برای این که به جای تکرار طوطیوار مزایای دموکراسی از خودمان بپرسیم چرا اینجا دموکراسی این همه سال مطرح شده و روی کاغذ و نوک زبانها باقی مانده و تأثیر سیاسی نداشته است؟ یا امروز دموکراسیهای باثباتِ دنیا با چه گرفتاریهایی مواجهاند که ممکن است ما هم دموکراسی را نچشیده به آنها مبتلا شویم و فقط هزینه بدهیم؟ یا مردم از دموکراسی چه میخواهند و به چه قیمتی؟ این همانجایی است که میتوان لاک نظریه را موقتاً ترک کرد و به صورت انضمامی به جایگزینهای عملی و کنشگرانه هم فکر کرد.
دموکراسیها تنها در یک چیز خوب عمل میکنند و آن عقبراندن روز موعود است. پشت گوش دموکراسی ظاهراً فراختر از آن است که ما فکر میکنیم.
شناسهی کتاب: پایان دموکراسی/ دیوید رانسیمن / ترجمهی حسین پیران / فرهنگ نشر نو
مطلبی دیگر از این انتشارات
شباهتهای عجیب و غریب! (سه: تشابه بین رویدادهای زمان شیوع دو ویروس)
مطلبی دیگر از این انتشارات
قمارباز | بنماند هیچش الّا هوس قمار دیگر...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نکاتی که باید در کتاب خواندن به یاد داشت