چرا نباید کتاب‌های زرد بخوانیم؟

چرا نباید کتاب‌های زرد بخوانیم؟
چرا نباید کتاب‌های زرد بخوانیم؟
امروز به همت نشر چشمه در کلاب‌هاوس اتاقی با عنوان «کتاب‌های انگیزشی؛ تاثیرگذار یا فریبنده؟» ایجاد شده بود که من هم شانس این را داشتم که در آن اتاق حضور داشته باشم، نظرات افراد مختلف را بشنوم و در نهایت نظر شخصی خودم را هم مطرح کنم.
همان‌طور که اشاره کردم، آن‌چه در ادامه می‌آید دیدگاه شخصی بنده است و به هیچ عنوان قصد متقاعد کردن خوانندگان محترم را ندارم.

همان‌طور که از عنوان این نوشتار برمی‌آید، بنده معتقدم که به هیچ عنوان نباید کتاب‌های زرد را بخوانیم. اما چرا؟ در ادامه سعی می‌کنم بخشی از دلایلم برای داشتن این دیدگاه را مطرح کنم.

هیجان‌های زودگذر و توهم
اولین آسیبی که ممکن است به دنبال خواندن کتاب‌های زرد حوزه‌ی خودیاری (کتاب‌های انگیزشی) متوجه خواننده شود، ایجاد نوعی توهم است. ممکن است فرد با مطالعه‌ی این کتاب‌ها دچار توهم خوش‌بختی، توهم ثروتمند بودن و از همه خطرناک‌تر توهم فرهیختگی شود! به عبارت دیگر فرد با مطالعه‌ی این دست کتاب‌ها گاها به اشتباه تصور می‌کند که هیچ مشکلی در زندگی‌اش ندارد، بسیار خوش‌بخت است و همه‌چیز بر وفق مراد است. اگر شما هم از آن دسته افراد هستید که می‌گویند: «خُب چه ایرادی دارد اگر فرد احساس خوش‌بختی کند حتی به غلط؟!» لطفا این نوشته را تا انتها بخوانید.

سرخوردگی و مقصر دانستن خود
من هم معتقدم که احساس خوش‌بختی و رضایت از زندگی، بسیار زیبا و ارزشمند است اما در صورتی که مبتنی بر واقع‌بینی و واقعیت‌های زندگی هر شخص باشد. خوش‌بختی که قرار است به دنبال تکرار روزانه و مکرر عباراتی چون «من خوش‌بخت هستم!» در برابر آینه به دست بیاید، توهم خوش‌بختی است! متاسفانه فردی که دچار این توهم می‌شود، دیر یا زود با واقعیت جهان ما که همواره ترکیبی از پیروزی و شکست، غم و شادی، خوش‌حالی و ناراحتی است، مواجه می‌شود و این‌جاست که احساس سرخوردگی خواهد کرد و خود را مقصر اصلی خوش‌بخت نبودن، یا ثروتمند نبودن‌اش تلقی خواهد کرد.
با توجه به گستردگی این قبیل کتاب‌های خودیاری و انگیزشی در جامعه‌ی امروز ما، باورِ این‌که این کتاب‌ها محتواهایی فریبنده و در بیشتر مواقع دور از واقعیت منتشر می‌کنند برای خواننده‌ی سرخورده، بسیار سخت است. از این‌رو فرد خود را سرزنش خواهد کرد که حتما اشکالی در کارش داشته، به اندازه‌ی کافی عبارت «من خوش‌بخت هستم!» را تکرار نکرده و احساسات ناخوشایند بسیاری از این دست را تجربه خواهد کرد.

خودتان را سرزنش نکنید!
خودتان را سرزنش نکنید!

توهم توان‌مندی
یکی دیگر از تبعات مطالعه‌ی این قبیل کتاب‌ها، ایجاد حس توان‌مندی به صورت کاذب در خواننده‌ی آن‌ها است. به عنوان نمونه، فرد با مطالعه‌ی یک کتاب زرد در زمینه‌ی روان‌شناسی، احساس می‌کند که تبدیل به یک روان‌شناس شده است و شروع به ارائه‌ی توصیه‌های تخصصی، اغلب بی‌فایده و گاه حتی خطرناک به دوستان و آشنایان می‌کند.
این در حالی است که کسب تخصص و مهارت در روان‌شناسی و دیگر حوزه‌ها از قبیل پزشکی، مدیریت و ... نیازمند سال‌ها مطالعه و پژوهش به صورت حرفه‌ای و آکادمیک است.

عدم مطابقت با فرهنگ و جامعه‌ی ایرانی
نکته‌ی مهم دیگری که در مورد این کتاب‌ها باید بدان توجه داشت این است که از آن‌جایی‌که اغلب این کتاب‌ها ترجمه‌ی کتاب‌های خارجی هستد، به همین دلیل در بسیاری از مواقع راهکارهای ارائه شده توسط این قبیل کتاب‌ها به هیچ‌عنوان ارتباطی با جامعه و فرهنگ ما ندارد!
برای مثال پیام اصلی کتاب «باشگاه پنج صبحی‌ها» به عنوان یکی از کتاب‌های محبوب انگیزشی، این است که راز موفقیت و ثروتمند شدن در سحرخیز بودن نهفته است. فارغ از توجه به این‌که سحرخیز بودن واقعا چه تاثیری در موفقیت افراد دارد، باید به این نکته توجه داشت که این کتاب در ایالات متحده آمریکا، و برای مخاطب آمریکایی نوشته شده است. آن هم برای ساکنین بخش‌های خاصی از ایالات متحده که تفاوت زمانی با سایر آمریکایی‌ها دارند.


سنجش‌گرانه اندیشیدن، مهارتی بسیار ضروری در عصر حاضر است.
سنجش‌گرانه اندیشیدن، مهارتی بسیار ضروری در عصر حاضر است.

متاسفانه این قبیل کتاب‌ها تبدیل به یک ژانر محبوب شده‌اند که بخش عمده‌ی فروش کتاب‌فروشی‌ها و اپلیکیشن‌های کتاب‌خوان را تشکیل می‌دهند. آن‌چه که در این زمینه اهمیت دارد، مساله‌ی آموزش و تشویق افراد به سمت تفکر نقادانه، افزایش سواد رسانه‌ای و بحث نقد و پرورش سلیقه‌هاست. چرا که شخصا معتقدم فرصت زیستن آن‌قدر ارزشمند و کوتاه است که ما را مجاب به داشتن سلیقه‌ای خوب در کتاب خواندن، فیلم دیدن و گوش سپردن به موسیقی، بکند.