با تکیه بر سنت پی شناخت ِزمانۀ خویشم ... سردبیر مجله کتاب فردا https://bookroom.ir/mag/
چه چیزی از ادبیات ما در ادبیات غرب نیست؟
ادبیات فارسی و یا بهتر است بگویم ادبیات شرق را همیشه با غرب مقایسه کردهایم و سنجیدهایم که ادبیات غرب چه چیزی دارد که ادبیات ما ندارد! ادبیات در این چند جملهای که می نویسم، معنای عام دارد و به قالب خاصی اشاره ندارد!
مثلا میگوییم ادبیات غرب به روابط زمینی سوژهها ومسائل مادی آنها میپردازد. یا اینکه ادبیات غرب درگیر تجربه است و آنچه را میبیند بیان میکند؛ ادبیات غرب متاثر از فلسفهی حاکم بر آن، نگاه سوبژکتیویستی دارد! اومانیست و عقل خودبنیاد غربی در ادبیات غرب ملموس است و...
آیا اجازه داریم به این بیندیشیم که در ادبیات شرقی چه چیزی هست که در ادبیات غرب نیست؟!
ما برای تولید هویتِ جدید برای ادبیاتمان آیا نیاز نداریم که از ادبیات خودمان چیزی را به ادبیات متجدد بیفزاییم و حالت سومی بین سنت و تجدد برگزینیم؟!
آیا نمیتوانیم فیالمثل ویژگی ادبیات سنتیمان را در قالبِ ادبیات جدید به کار گیریم؟
آیا باید بریده از هویتمان به ادبیات جدید از داستان و رمان بیندیشیم؟!
این سوالات باعث شد که وقت خواندنِ رمانِ "بازگشت به پنجرود" نوشتهی آندری وُلوس که دربارهی رودکی شاعر بزرگ ایرانیست، دقت کنم ببینم آیا این رمان توانسته آن شوریدگی و شیدایی ادبیات ما را که در اشعار قدیمی ما مشهود است منتقل کند؟
قبول دارید از ویژگیهای مهم اشعارِ گذشتگان ما یکی همین ویژگی شوریدگی و شیدایی است که در جایی از شعر، انگار شاعر دیگر از خویش رسته است و بیرون از هویت مادی خویش دارد شعر میگوید! شاعر انگار از پیلهی تن رهیده و به پرواز درآمده است و حیات حتی دنیوی را در حالتی خلسهوار توصیف میکند!
اصلا مخاطب نیز وقتی به اینجای شعر که از شوریدگی و شیدایی شاعر برآمده، میرسد، از خود بیخود میشود و حال شعفی مییابد وصف ناشدنی!
وقتی شوریدهحالی چون رودکی و اشعار و نکات نغزش را در قالبِ رمان میبینی، میبینی نه تنها آن شوریدگی سر بریده شده که اصلا از رودکی شخصیتی معمولی به تصویر کشیده شده است! تصویری که با آنچه از شعرهایش برمیآید فاصلهای چشمگیر دارد.
این رمان کسی را به وجد نخواهد آورد و کسی که به وجد نیاید چرا باید از این رمان خوشش بیاید؟!
البته رمان بدی نیست و در روایت ضعف ندارد و اتفاقا بعضی از جاهایش تاریخ را زیبا روایت می کند و کشش خوبی دارد. اما با توجه به عدم وجود شیدایی و شوریدگی که در شعرهای رودکی و ادبیات سنتی ما بوده می گویم این رمان کسی را مثل شعرهای رودکی به وجد نمی آورد! این نقطه ضعف نیست. بلکه من به این می اندیشم که چرا از ویژگیهای ادبیات کهن در این رمان استفاده نشده است؟
به نظرم ( در حد یک فکر) ما باید ویژگیهای هویتی ادبیاتمان را همراه با مثلا رمان و ادبیات دنیای مدرن درآمیزیم، آنوقت شاید بتوانیم مدیومِ جهانیِ ادبیاتمان را زنده کنیم.
ویژگیهای هویتی ادبیات ما بسیارند و دربارهشان خیلی نوشته شده است وچه ویژگیهای خاص و منحصر بفردی هم هستند که در ساخت هویت و شخصیت ما نقش بسزایی داشته اند.
حقیر در رمانهایی که از غرب خواندهام سرجمع این ویژگیها را نیافتم.
امیدوارم در آینده درباره ویژگیهای دیگر هویت ادبیاتمان باز هم بنویسم... بعون الله تعالی
پ.ن :
۱.رماننویسان ما آنقدر مَشغول تاریخ و موضوعات بیهودهاند که رمان رودکی را یک روس نوشته است!
۲. این رمان متاسفانه گویا در تاریخنگاری ضعف شدید دارد و زمانها و دورانهای فارسی و عربی قاطی شدهاند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب " ده بچه زنگی"
مطلبی دیگر از این انتشارات
رازهایی دربارهی زنان؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب مثبت اندیشی