کتابهایی در مواجهه انسان با مرگ
ایستادن در آستانه مرگ و نگاه کردن به گذشته یکی از ترسناکترین افکاری هست که هر کسی ممکنه بهش فکر کنه. البته اگر آدم شانس بیاره و دچار مرگ ناگهانی نشه، این فرصت را داره که به گذشته اش فکر کنه.
هرچند خیلی از انسانها معتقدند که در لحظات آخر زندگی، گذشته آدم مثل فیلم یا همچین تعابیری از جلو چشم اون میگذره، حالا برای همه اینطور هست یا نه، خدا داند.اینکه در ان لحظه از گذشته ات راضی باشی خیلی مهم هست، و شاید خیلی دور از انتظار، این مسئله همیشه باعث استرس و اضطراب میشه.چون به ندرت پیش میاد که کسی به گذشته اش نگاه کنه و از اون راضی باشه و یا در واقع از خودش راضی باشه، بخصوص اگر شخصی کمال گرا باشه و هیچ کاری اونو راضی نکنه.
اما اگر شخصی درک کنه که واقعا موقع رفتن هست موضوع فرق می کنه و دیگه مثل حالت عادی فکر نمیکنه، اینکه بفهمه و واقعا درک کنه که باید رفت کار آسانی نیست و ممکنه کلا دیدگاه اش نسبت به حالت عادی فرق کنه. یاد دعای مادر بزرگ ها میوفتم که میگن الهی عاقبت به خیر بشی مادر!
قصد اینکه دیدگاه مذهبی به گفته هام بدم ندارم، چون این واقعیت انکار ناپذیری هست که هر موجود زنده باهاش روبرو میشه. و خیلی به نظر طبیعی و عقلانی میاد که کسی به عنوان یک انسان وقتی داره دنیا را ترک میکنه اونم برای همیشه با خودش فکر کنه که تو این مدت چه کردم.
این نوشته ها بی ربط به کتابهایی که این مدت خواندم نیست که به طور اتفاقی البته یه جورایی در مورد این موضوعات بود. با خودم فکر کردم در این مورد چه کتابهایی هست که من خواندم یا شنیدم. نوشته ها بی ربط به کتابهایی که این مدت خواندم نیست که به طور اتفاقی البته یه جورایی در مورد این موضوعات بود. با خودم فکر کردم در این مورد چه کتابهایی هست که من خواندم یا شنیدم.
خیلی از کتابها این موقعیت را تصویر کردند، کتاب ارباب و بنده از تولستوی، کتاب مرگ ایوان ایلیچ از تولستوی که دقیقا و کاملا به این موضوع میپردازد. کتاب خاطرات پس از مرگ براس کوباس که البته فراتر از این موضوع هست و بیشتر به خاطرات و زندگی شخصیت داستان می پردازد. کتاب دختر پرتقالی که آن هم تقریبا با این موضوع در ارتباط هست، کتاب خیره به خورشید از اروین یالوم در مورد افرادی است که بیماری لاعلاج دارند و هر یک به نحوی با این موضوع مرگ از نزدیک دست و پنجه نرم می کنند، و مثل کتابهای دیگر یالوم جنبه روان درمانی دارند.
این نوشته ها بی ربط به کتابهایی که این مدت خواندم نیست که به طور اتفاقی البته یه جورایی در مورد این موضوعات بود. با خودم فکر کردم در این مورد چه کتابهایی هست که من خواندم یا شنیدم.
کتابهای دیگری که موضوع اصلی این نیست اما بهرحال در مورد یکی از شخصیتها این اتفاق افتاده و در آن مورد نظراتی را بیان کرده اند. مثل مرگ نابهنگام جوانی سرخوش و سرکش در کتاب پدران و پسران که متاسفانه اسمش را به خاطر ندارم، یا بیگانه کامو، که میشه گفت لحظات آخر زندگی مورسو با اون دیدگاه خاص و متفاوتش را بیان میکنه و همچنین مرگ خوش از کامو با کمی تفاوت.
اما کتابهایی که در بالا ذکر کردم از این منظر آوردم که بیشتر حالات و افکار یک شخص در آستانه مرگ و ترک زندگی را بیان می کند.
در کتابخانه میگردم ببینم کتاب دیگری در این موضوع می یابم یا نه، کتاب مرگ در ونیز اثر توماس مان را می بیمنم که متاسفانه آنرا هنوز نخوانده ام.
شاید برای خیلی ها خواندن اینگونه کتابها ناخوش آیند باشه، اما خوبی آنها این است که در قالب داستان مطلب را می گویند و این خواندن و فهمیدن مطالب را آسانتر می کند. از طرفی باعث می شوند که آدم دید وسیع تر و بینش بیشتری در این مورد پیدا کنه و شاید، شاید از ترس ناشناختگی و ابهام اسرارآمیز مرگ اندکی کم کنند.
شما چه کتابهایی در این زمینه میشناسید؟
معرفی برخی کتابهای گفته شده را می توانید در اینجا بخوانید....
کتاب مرگ ایوان ایلیچ بی نظیره
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک کتاب عالی برای اصول کارگردانی و تدوین
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 158، 159 و 160
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب: مرگ کسب و کار من است.