کتاب‌هایی که هر مدیری برای مدیریت کارمندانش باید بخواند

کتاب‌ها و مقالات زیادی درباره‌ی مدیریت منابع انسانی وجود دارد؛ هم در فضای مجازی و هم در کتابخانه‌ها که هر کدام تعریفی را برای مدیریت منابع انسانی ارائه کرده‌اند.

شما نیز حتماً برای مدیریت تیم خود تعریف و روش خاصی را دنبال می‌کنید؛ اما بهترین شیوه‌ی ‌مدیریت کدام است؟ یک مدیر باید چه خصوصیات و روش تصمیم‌گیری‌ای در برخورد با کارمندانش به‌کار گیرد تا بیشترین انگیزه را در کارکنان ایجاد کند و منجر به افزایش بهره‌وری شود؟

آیا تاکنون به روش مدیریتی خود به‌طور عمیق فکر کرده‌اید؟ آیا سعی کرده‌اید که آن را بهبود دهید یا تغییری در آن ایجاد کنید؟ خوشبختانه کتاب‌های کاربردی زیادی در این حیطه نوشته و ترجمه شده است که نکات آموزشی ارزشمندی را در بر دارد.

مدیرعامل بودن دفترچه‌ی راهنما ندارد. مشخص است کسانی که در برترین رتبه‌ی کار خود قرار می‌گیرند، تجربه‌ی مدیریتی و اجرایی کمی ندارند. در مراحل اولیه، این افراد متوجه می‌شوند که درحال شکل دادن یک تجارت موفق هستند؛ اما هیچ ایده‌ای برای مدیریت کارکنان خود ندارند.

مدیران زیادی هستند که تازه‌کار و جاه‌طلبند؛ اما در عین حال، باور دارند که برای رشد شخصیت و همچنین پیشرفت شرکت خود به کمک نیاز دارند. یکی از کارهایی که می‌شود انجام داد، کمک به عملکرد بهتر به‌وسیله‌ی ارتقای توانایی، مهارت‌ و بینش آن‌هاست.

اگر برای مدیریت اعضای شرکت خود در تلاش هستید، این مطلب یک نقطه‌ی شروع خوب برای افزایش توانایی‌های شما است.


۱) کتاب درایو «Drive» نوشته‌ی «دنیل پینک»

«پینک» فعالیت بسیار مفیدی در زمینه‌ی حل مسائل پیچیده و انگیزه دادن به افراد انجام داده است. از نظر او، سه عنصر اصلی برای انجام دادن این کارها وجود دارد و من هم از این سه مورد برای مراجعه‌کنندگان خود استفاده می‌کنم: استقلال و خودمختاری، تسلط به امور، رسیدن به هدف.

هر وقت درباره‌ی چگونگی انگیزه دادن و متقاعد کردن افراد بحث می‌کنیم، به سراغ بررسی این سه عنصر می‌رویم و به این فکر می‌کنیم که چگونه از این موارد برای تعادل و عملکرد بهتر شرکت استفاده می‌شود. این یک مفهوم ساده است که می‌تواند نتیجه‌ی خوب و بزرگی به دنبال داشته باشد.


۲) کتاب «رک‌وراست باشید» نوشته‌ی «کیم اسکات»

هنگامی که مردم از بیان انتقادها و نظرات خود اجتناب می‌کردند (کارمند با رئیس و کارمندان با یک‌دیگر)، «اسکات» سعی می‌کرد رُک بودن را توضیح دهد. فقط در صورت وجود محیطی راحت و فضایی صادقانه می‌توان رشد کرد و آموزش دید. محیط کاری باید برای ابراز بازخوردهای منفی و همچنین نقد کردن آماده باشد.

سکوت چیز خوبی نیست؛ بلکه نشان‌دهنده‌ی بی‌احساس بودن و بی‌اعتنایی به کار و پیشرفت است.


۳) کتاب «کشف توانمندی‌ها» نوشته‌ی «مارکوس باکینگهام»

من طرفدار پیشرفت شخصی و کاری هستم و به مراجعه‌کنندگانم توصیه می‌کنم که خواستار پیشرفت مداوم و پیوسته باشند. با این‌که هرکسی نقاط ضعفی برای مدیر شدن دارد، به مراتب بهتر است که روی قدرت و توانایی‌های خود تمرکز کنیم.

«مارکوس» به مردم کمک می‌کند تا نقاط قوت و چیزهایی را که در آن‌ها عملکرد خوبی دارند، پیدا کرده و پیشرفت خود را تأمین و تقویت کنند.


۴) کتاب «ذهنیت» نوشته‌ی «کارول دوک»

برای بسیاری از مدیرها، این یک کتاب مفید است. «کارول» به ما نشان می‌دهد که چرا علی‌رغم وجود توانایی‌ها، تجربه‌ها یا شایستگی و میل ذاتی، باید توجه داشته باشیم که آیا می‌توانیم آن کار را انجام دهیم یا خیر.

افرادی که ذهنیت باز و آماده‌ی رشد دارند، در مسیر تغییر بهتر عمل می‌کنند و کسانی که طرز فکر محدودی دارند، کم‌تر دچار این تغییر و پیشرفت می‌شوند. پس قبل از این‌که برای آموزش خود برنامه‌ریزی کنید، ذهنیت خود را آماده کنید تا در مسیر بهتری قرار بگیرید.


۵) کتاب «قدرت نه گفتن» نوشته‌ی «ویلیام اوری»

هنوز اولین باری که این کتاب را خواندم به یاد دارم، هم بر زندگی کاری و هم بر زندگی شخصی‌ام تأثیر بسیاری داشت. یکی از اهداف و ارزش‌های اصلی من این است که به مردم خدمت کنم و به کمک آن‌ها بشتابم. به خودم آمدم و دیدم که به درخواست‌های همه پاسخ مثبت می‌دهم و سعی می‌کنم به آن‌ها کمک کنم؛ ولی درآخر فهمیدم که تلاش‌های من مؤثر واقع نشده‌ است. «ویلیام» به من آموخت که تصاویر روشن‌تری از رویاها و هدف‌هایم را در ذهن داشته باشم و یاد بگیرم که در صورت لزوم به درخواست‌های بقیه نه بگویم و فقط در زمینه‌هایی که توانایی دارم و به من مربوط است، به درخواستشان پاسخ مثبت بدهم.


۶) کتاب «تأثیر» نوشته‌ی «رابرت سایالدینی»

این یک کتاب کلاسیک درباره‌ی این موضوع است که مدیران چگونه افراد را به انجام دادن کارها تشویق کنند و چگونه در برابر تلاش‌ها برای قانع‌سازی خود ایستادگی کنند. این کتاب به مدت بیش از ۲۵ سال برای تدریس در کلاس‌های دانشگاه استنفورد استفاده شده است.


۷) کتاب «مدیر یک دقیقه‌ای» اثر «اسپنسر جانسون»

مدیر یک‌دقیقه‌ای نام کتابی مدیریتی است که تاکنون به ۳۷ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده است. کن بلانچارد و اسپنسر جانسون در کتاب مدیر یک دقیقه‌ای سعی کرده‌اند با راهنمایی‌های خود اثربخشی مدیران را در محیط کار افزایش دهند. نویسندگان این کتاب از یافته‌های خود در حیطه‌ی علوم رفتاری و علوم پزشکی گفته‌اند که چگونه بهبود آن‌ها می‌تواند باعث شود انسان‌ها به بهترین وجه با هم کار کنند.

نویسندگان این کتاب نام آن را مدیر یک‌دقیقه‌ای گذاشته‌اند تا از تشویق‌های یک‌دقیقه‌ای صحبت کنند. نکاتی آموزشی که رهبران با آن‌ها کارکنان خود را تشویق کنند و به آن‌ها بگویند که چقدر از کارشان راضی هستند.

این کتاب به مدیران یادآوری می‌کند که موفقیت سازمان در گرو این است که به تک‌تک کارمندان به‌عنوان مهم‌ترین منابع سازمان خود نگاه شود.

در این کتاب به جملات تأثیرگذار زیادی برمی‌خورید که نکات ارزشمندی را گوشزد می‌کنند، مانند:

چیزی غیر منصفانه‌تر از برخورد یکسان با افراد غیر یکسان وجود ندارد.

همه بالقوه دارای عملکرد عالی هستند تنها باید بدانیم که از کجا می‌آیند و در آنجا به سراغشان برویم.

زیادتر کار نکن، زیرکانه‌تر کار کن.


۸) کتاب «رئیس خوب، رئیس بد» اثر «رابرت آی ساتن»

کتاب رئیس خوب، رئیس بد، نوشته‌ی رابرت آی ساتن، علاوه بر اینکه برای مدیران و رؤسای شرکت‌ها و سازمان‌ها مفید است، برای کارکنانی که از بی‌اعتنایی و ناآگاهی مدیران خود رنج می‌برند نیز کاربردی است. این نویسنده در کتاب خود به مدیران کمک می‌کند تا نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کنند و بتوانند با استفاده از رهنمودهایی عملی منابع انسانی خود را به بهترین نحو مدیریت کنند.

رابرت آی ساتن مدیران کارآمد را کسانی می‌داند که نه‌تنها رفتار کارمندان را زیر ذره‌بین قرار نمی‌دهند؛ بلکه گاهی آن‌ها را به حال خود واگذار می‌کنند. این نویسنده معتقد است مدیرانی که بیش از اندازه، کنجکاو هستند، با پرسیدن سؤال‌های ناراحت‌‌کننده در کارشان اختلال ایجاد می‌کنند و خلاقیت کمتری را از خود بروز می‌دهند؛ چون همیشه جلوی دید مدیر خود هستند و از ترس خرابکاری به همان روش‌های قدیمی و مطمئن ادامه می‌دهند.


۹) کتاب «راه‌های ساده برای مدیریت کارمندان» اثر «پرمودا باترا»

این کتاب اثری فوق‌العاده ساده و کم‌حجم از «پرمود باترا» و «ویجی باتر» است. کتابی مناسب و کاربردی برای رهبران و مدیرانی که به‌دنبال راهکاری برای افزایش بهره‌وری کارمندان خود هستند یا ایده‌هایی را جست‌وجو می‌کنند که به‌وسیله‌ی آن بتوانند به کارمندان آموزش بدهند.

این دو نویسنده در یکی از پاراگراف‌های کتاب خود از ذهن کارمندان صحبت کرده‌اند. به اعتقاد آن‌ها ذهن کارمندان و همه‌ی آدم‌ها شبیه قطعه‌زمینی است که باید ایده‌ها در آن مانند بذر کاشته و با مطالعه شخم زده شود. کارمندان با ملاقات هم‌ردیفانشان باید ذهنشان را تقویت کنند.

وظیفه‌ی مدیران این است که با دادن انگیزه ذهن کارکنان خود را آفت کشی کرده و به آن‌ها کمک کنند تا بهترین محصول را ارائه دهند.

حتما شما هم به این جمله‌ی معروف برخورد کرده‌اید: «کسانی را که فقط برای پول کار می‌کنند، استخدام نکنید». اما نویسندگان این کتاب معتقدند رهبران و مدیران می‌توانند با عمل به توصیه‌هایی این افراد را به کارمندانی خوب تبدیل کنند. این توصیه‌ها شامل موارد زیر می‌شود که در این کتاب با تفصیل بیشتری درمورد آن‌ها می‌خوانید:

  • به کارمندان اختیار دهید؛
  • اعتماد‌به‌نفس کارمندتان را افزایش دهید؛
  • موفقیت کارمندتان را موفقیت خود بدانید؛
  • اشتباهات کارمندان را با وقار و احترام ببخشید؛
  • از تیم خود یک برنده بسازید.

از نظر این دو نویسنده رهبران می‌توانند با ۵ ایده‌ی ساده‌ی زیر بهترین تیم را داشته باشند:

  • برابری در فداکاری کردن؛
  • کنار آمدن با کارمندان؛
  • خود را به‌جای دیگران گذاشتن؛
  • ارتباط درست برقرار کردن؛
  • تلاش برای تغییر ذهنیت کارمندان.

یادتان باشد شما وقت کارمندانتان را می‌خرید!


٩ کتابی که معرفی کردیم فقط نقطه‌ی شروع هستند. تعداد بی‌شماری از این نوع کتاب‌ها وجود دارند که چگونگی مدیریت افراد و ایجاد فرهنگی مطلوب در محیط کاری را آموزش می‌دهند.
اگر می‌خواهید یک مدیرعامل موفق و بی‌نظیر باشید، سعی کنید این ٩ کتاب را به خوبی مطالعه کنید. قدرت مدیریت افراد و کارکنان تنها یک توانایی مثبت نیست؛ بلکه قدرتی است که باعث موفقیت شما و شرکتتان می‌شود.


برای خواندن مطالب بیشتر در این زمینه به سایت «علف خرس» مراجعه کنید