فروشگاه آنلاین کتاب الکترونیک | https://mtbook.ir
کتاب هرگز هرگز؛ تبدیل رابطه عاشقانهای به یک غریبگی تمام عیار
معرفی کتاب هرگز هرگز:
کتاب هرگز هرگز اثری از کالین هوور و تارین فیشر نویسندگان پرفروش نیویورکتایمز در داستانی جذاب و تاملبرانگیز درباره رابطهٔ عشقی زن و مردی را روایت میکنند که اکنون آن احساسات پرشور، رو به سردی و غریبگی رفته است.
درباره کتاب هرگز هرگز:
«چارلی» و «سیلاس» از اول زندگیشان با هم بودند. آنها خاطرات زیادی با یکدیگر ساختند و در چهارده سالگی به هم دل دادند و هریک از این دو، حسی متفاوت را در رابطهشان تجربه میکردند. اما در این میان چیزی احساس چارلی و سیلاس را به طور کل تغییر میدهد و حسی متفاوت به سراغشان میآید.
انگار که همه چیز را فراموش کرده باشند…
ادامهٔ داستان درمورد نحوهٔ حل این مسئله توسط این دو نفر است. آنها باید بدانند که چطور رابطهشان به اینجا کشیده شده و چه چیزی عطر غریبگی را به میان عشق سوزان آنها پاشیده است. این موضوع آنها را به اعماق خاطراتشان و افکاری که از آنها بسیار دور شده بودند، میکشاند و باعث بروز احساسات عجیبی میشود.
کالین هوور و تارین فیشر در کتاب هرگز هرگز (Never Never) با بررسی رابطهٔ عمیق این دو داستانی جذاب و معمایی را خلق کردند که هر لحظه مخاطب را با خود همراه میسازد.
درباره کالین هوور نویسنده کتاب هرگز هرگز:
کالین هوور ۱۱ دسامبر سال ۱۹۷۹ در تگزاس به دنیا آمد و در سال ۲۰۱۱ اولین رمان خود، بسته، را منتشر کرد. البته قصد خاصی برای انتشار این کتاب نداشت اما زمانی که وبلاگنویس معروف، ماریس بلک، به این رمان پنچ ستاره داد، کتابش به سرعت در فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار گرفت.
هوور کتابهای زیادی نوشته است که بیشتر آنها مانند «عقبنشینی»، «ما تمامش میکنیم»، «این دختر» جوایز و دستاوردهای ارزشمندی داشتهاند. او پیش از اینکه به نوشتن رو بیاورد، به انجام خدمات اجتماعی مشغول بود.
بخشی از متن داستان رمان هرگز هرگز:
نامه را تا میزنم و همان جایی که بود قرار میدهم. اولین جایی که میروم، جایی است که در آن برگه ها به عنوان خانه چارلی اشاره شده است. اگر او را آنجا پیدا نکنم، شاید بتوانم از مادرش یا شاید از هر چیز دیگری که قبلاً به آنها نگاهی انداخته بودیم مقداری اطلاعات به دست بیاورم.
وقتی وارد پارکینگ جلویی خانه شان میشوم در گاراژ بسته است. نمیدانم کسی خانه هست یا نه. اینجا کثیف و نامرتب به نظر میرسد. کنار جدول، سطل زباله ی کسی، دمر افتاده است و آشغال هایش روی زمین ریخته اند. گربه ای دارد کیسه ی آشغال را پاره میکند.
وقتی از ماشین پیاده میشوم گربه در خیابان میدود و دور میشود. وقتی راهم را به سمت در ورودی پیش می گیرم، اطراف را نگاهی می اندازم هیچکس نیست. در و پنجره ی همسایه ها بسته است. چند بار در میزنم؛ اما کسی آن را باز نمی کند. برای آخرین بار قبل از آنکه دستگیره در را بچرخانم، دوباره اطراف را نگاه میکنم، قفل نیست
آرام در را هل میدهم و باز میکنم. در نامه هایی که برای خودمان نوشتیم، چند باری به اتاق زیرشیروانی چارلی اشاره کرده بودیم؛ بنابراین آنجا اولین جایی است که میگردم. اتاق زیرشیروونی چارلی.
قبل از دیدن خود این دختر اتاق زیرشیروانی اش را میبینم. یکی از درهای داخل راهرو باز است به سمتش میروم؛ اما اتاق خالی است. دو تخت آنجا قرار دارد. حتماً جایی است که چارلی و خواهرش می خوابند.
به سمت کمد میروم و به سقفش نگاه میکنم و ورودی اتاق زیرشیروانی را میبینم. لباسها را کنار میزنم و بویی بینی ام را پر میکند. بوی اوست؟ بوی گل است. به نظر آشنا می آید؛ اما احمقانه است، نه؟ اگر نمی توانم خودش را به یاد بیاورم پس عطر او را هم نمیتوانم به یاد بیاورم از قفسه های کمد به عنوان پله استفاده می کنم و بالا می روم.
پیشنهادهایی برای دوستداران کتاب هرگز هرگز:
هرگز هرگز کتابی خواندنی و جذاب از دستهی کتاب های داستان و رمان خارجی است. اگر از این کتاب جذاب لذت بردهاید گزینههای دیگری را برای مطالعه به شما پیشنهاد میکنیم:
منبع: متا بوک
مطلبی دیگر از این انتشارات
اینشتین: (ناگهان بعبع میکند.) بع... بع... بع... !
مطلبی دیگر از این انتشارات
مادام کاملیا ، یک داستان عاشقانه ی جذاب !
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 125، 126 و 127