گاهی وقتی از تنش های جسم آزاد میشوم، اندیشه ام مجالی برای داستان پردازی ، سخنرانی و گفتگو می یابد.گاهی گفتن تنها جوابی است می توان به تپش های قلب داد تا آرام شود .
کیمیاگر
این کتاب همان چیزی را میگوید که تقریباً بقیه کتابهای دنیا میگویند:
ناتوانی مردم در انتخاب اهدافشان را توصیف میکند و در آخر به این نتیجه میرسد که همه به بزرگترین دروغ دنیا اعتقاد دارند.
بزرگترین دروغ دنیا چیست؟
این که در دورهای خاصی از زندگی اختیار زندگی مان را از دست میدهیم و بعد از آن زندگیمان تحت تاثیر سرنوشت درمیآید.
این بزرگترین دروغ دنیا است.
برگفته از متن کتاب
هایلایت های من از خواندن این کتاب:
1- هر وقت دست به کاری زدیم که وجودمان را از شوق و ذوق لبریز کرد، یعنی در مسیر درست قرار داریم. اگر چه همه آنقدر شجاع نیستیم که با رویایمان روبه رو شویم.
2- تعصباتی که از کودکی با ما همراه شده، ماجراهای عشقی، ترس از شکست و ترس از رسیدن به رویا ! چهار عاملی است که ما را از حرکت به سمت رویاهایمان باز میدارد.
3- باور داشته باشیم که جهان برای یاری رساندن به ما در حال حرکت است.
4- چهارمین ترس، یعنی ترس رسیدن به رویاهایمان یا احساس گناه در رسیدن به آنها خطرناک ترین مانع است. چون حس قدیس واری همراه خود دارد. حس اینکه " گذشتن از لذت و پیروزی نوعی ارزش است".
5- همین احتمال برآورده شدن آرزوها( در عین ناامیدی) است که زندگی را جالب میکند.
6- مسائل سادهی زندگی عجیبترین و خارقالعاده ترین مسائل دنیا هستند.
7- وقتی کسی هر روز افراد خاصی را میبیند، آنها در نهایت به بخشی از زندگی آن فرد تبدیل میشوند. آنها بعد از فرد انتظار دارند که عوض شود. اگر فرد دوست نداشته باشد عوض شود، بقیه از دستش عصبانی میشوند.
8- به نظر میرسد همهی مردم خوب میدانند دیگران چطور باید زندگی کنند، ولی دربارهخودشان هیچ چیز نمیدانند.
9- وقتی تو چیزی را بخواهی، تمام دنیا کمکت میکند تا آن را به دست بیاوری. البته هر چیزی در زندگی بهایی دارد.
10- ( پسرک چوپان) باید بین چیزی که به آن عادت داشت و چیزی که میخواست یکی را انتخاب میکرد.
11- وقتی هر روز مثل دیروز و مثل روز بعد باشد، یعنی مردم هرروز با طلوع خورشید نمیتوانند متوجه اتفاقات خوبی شوند که در زندگیشان میافتد.
12- نیروی وجود دارد که میخواهد تو سرنوشتت را بفهمی. این نیرو اشتهایت را با مزهی موفقیت تحریک میکند.
13- در طی مسیر برای رسیدن به هدف، فراموش نکن، هر مشکلی که به آن برمیخوری فقط یک مشکل است و نه چیزی بیشتر.
14- هیچ چیز پایدار نیست ولی حتی گاهی یک پادشاه پیر هم لازم دارد به خودش مغرور شود.
15- پسرک با خودش گفت:" حتماً زبانی وجود دارد که به کلمات وابسته نیست." در حال یادگیری چیزهای زیادی بود. بعضی از آنها چیزهایی بودند که قبلاً هم میدانست ولی درکشان نکرده بود چون به آنها عادت کرده بود.
16- چرا باید از زندگی چیز بیشتری بخواهم؟
چون باید نسبت به نشانه ها واکنش نشان داد.
17- ( اگر ثروت مند نیستی از روش آنها پیروی نکن ) بلور فروش گفت:" من از تغییر خوشم نمیآید. من و تو مثل حسن، آن بازرگان ثروتمند نیستیم، اگر او یک خرید اشتباه بکند چندان ضرر نمیکند. ولی ما مجبوریم که با اشتباهاتمان زندگی کنیم.
18- زیبایی بزرگترین اغواگر انسانها است.
19- هر نعمتی که قدرش را ندانی به نفرین تبدیل میشود.
20- بلور فروش گفت:" تو مرا مجبور میکنی افقهایی را ببینم که حتی نمیدانستم وجود دارد. حالا که آنها را دیدهام و متوجه شدهام گزینههای پیشرویم چقدر بیشمار هستند، نسبت به قبل احساس بدتری دارم. چون میدانم از پس چهکارهایی بر میآیم و نمیخواهم انجامشان بدهم.
21- گوسفندها به پسرک چوپان چیزهایی مهمی آموختند، اینکه زبانی در دنیا وجود دارد که همه آن را میفهمند. زبان اشتیاق. زبان چیزهایی که با عشق و هدف بهدست آمده است. زبان جستوجو برای یافتن چیزی که نسبت به آن ایمان و علاقه وجود دارد.
22- ( در دنیا ) زنجیرهای مرموز وجود دارد که هر چیزی را به چیز دیگری پیوند میدهد. ( تا آن اتفاقاتی که از ته دل آرزو داری و به سمت آن میروی واقعی شود حتی اگر خودت ندانی ).
23- همیشه فکر میکردم اتفاقات بد فقط برای دیگران میافتد، نه برای من!
24- اگر مردم بتوانند به آنچه لازم دارند و میخواهند برسند، دلیلی ندارد از ناشناختهها بترسند. ما از، از دست دادن میترسیم. ولی وقتی بفهمیم داستان زندگی ما و تاریخ جهان را یک نفر نوشته است ترسمان از بین میرود.
25- روزی این صبح ( تلخ) خاطره میشود ولی اکنون زمان حال است.
26-اینکه امروز بمیری بدتر از اینکه فردا یا هر روز دیگری بمیری نیست. روزها میآیند تا در آنها زندگی کنیم یا در آن روز بمیریم.
27- ( زندگی همچون صحراست) باید آن را دوست داشت و در عین حال، هیچ وقت کاملاً به او اعتماد نکنی.
28- مردم از دنبال کردن رویاهایشان دست میکشند، چون احساس میکنند یا لیاقت رسیدن به آن را ندارند یا توانایی رسیدن به آنها را !
29- پسرک گفت:" قلبم از این میترسد که زجر بکشد "
کیمیاگر گفت :" ترس از زجر کشیدن از خود درد بدتر است. با این حال به قلبت بگو تا حالا هیچ قلبی وقت دنبال کردن آرزوهایش زجر نکشیده است. چون هر ثانیه از این جستجو، لحظهای از ملاقات با خداوند و ابدیت است.
30- همهی انسانهای خوشحال کیفیتی از خداوند را در قلب خود دارند. کیمیاگر گفت: خوشحالی میتوانست در دانهای از شنهای صحرا خلاصه شود. چون هر دانهای از شن صحرا لحظهای از آفرینش است و جهان برای ساختنش میلیونها سال زمان صرف کرده است.
31- بیشتر مردم، دنیا را مکانی تهدید آمیز میبینند و چون چنین تصوری دارند در نهایت، دنیا به مکانی تهدید آمیز تبدیل میشود.
32- یکی از آسان ترین درسهای زندگی این است که وقتی ارزشمندترین گنجهای دنیا را با خودت داری و سعی میکنی از آن با مردم سخن بگویی، به ندرت حرفت را باور میکنند.
33- انسانها هیچ وقت سخنان افراد دانا را درک نمیکنند.
34- معمولاً فرصتی که در آن پول جان کسی را نجات بدهد پیش نمیآید.
35- وقتی ما اراده میکنیم تا بهتر از قبل شویم، هرچیزی که اطرافمان هست هم بهتر از قبل میشود.
36-عشق نیروی است که روح دنیا را تغییر میدهد و بهبود میبخشد.
37- عشق هیچ انسانی را از رسیدن به آروزهایش باز نمیدارد.
38- جدا نشدن از معشوق و نرفتن به سمت دستیابی به آرزوها به خاطر ترس از عشق نیست. ترس از خودت است. ترس اینکه مبادا برنگردی!
39- پسرک سعی کرد با مفهوم عشق به عنوان کیفیتی عاری از مالکیت کنار بیاید ولی نمیتوانست این دو مفهوم را از هم جدا کند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
"پاییز پنجاه سالگی" ، دلنشین و صمیمی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه های ایرانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
سالمندی و امید