یکی پرید غرب یکی پرید شرق یکی رو آشیونه فاخته کشید پر....
.
نگاهی به رمان پرواز بر فراز آشیانه فاخته نوشته کن کیسی
در رمان پرواز بر فراز آشیانه فاخته صرفا خواننده یک روایت داستانی نیستیم، بلکه کتاب حکایت از یک سیستم اجتماعی بزرگ به مثابه یک جامعه مدرن امروزی دارد. در این کتاب با کلید واژه مهمی به نام "دستگاه" برخورد میکنیم. دستگاهی که سوژگی انسان ها را از آن ها میگیرد و آن ها را تبدیل به ابژه هایی بی روح میکند.
داستان این رمان در یکی از بخشهای بیمارستان بیماران روانی میگذرد که مسئولیت اداره این بخش به عهده پرستاری به نام خانم راچد است. او قدرت زیادی دارد و قدرتش برخاسته از روابطی است با بخش های بالایی سیستم. روایتگر داستان یکی از بیماران همان بخش، مرد سرخپوستی است به نام برامدن که مبتلا به پارانویاست و خودش را هم به کر و لالی زده است و همه او را رئیس برامدن خطاب میکنند. بیماران به دو دستهی حادها و مزمنها تقسیم میشود که در میان مزمنها هم گروهی موسوم به سیب زمینی هستند که یعنی فقط زندگی گیاهی دارند. اما دسته موسوم به حادها گروهی هستند که دستهای از آنها به اختیار خود به بیمارستان آمدهاند و مجبور نیستند که در بیمارستان بمانند.
مک مورفی زمانی وارد می شود که پرستار بر تمام بیماران سلطه ی کامل دارد. اطاعت محض از پرستار راچد به عنوان یکی از اصول این بخش از بیمارستان است و کسانی که از پرستار پیروی نکنند با شوک الکتریکی مواجه می شوند! مک مورفی به عنوان یک سوژه، یک انسان غیر شیواره وارد دستگاه میشود. ؛ او سعی دارد فاعل بودن و انسان بودن خود را اثبات کند. مکمورفی سعی میکند به ساکنین این بیمارستان شأن انسانی خودشان را یادآوری کند و به آنها میقبولاند که زیر بار تحمیلهای نظام حاکم بر بیمارستان نروند و این یک نوع اعتراض است به این سیستم. در کنش و واکنش بین مک مورفی و سایر دوستانش در بیمارستان مشخص می شود که ایراد از دستگاهی است که خود پرستار راچد از چرخ دنده های آن است، نه عامل اصلی آن.
یکی از بخش های مهمی که کتاب به آن میپردازد و در فیلم دیوانه از قفس پرید به کلی در نظر گرفته نشده است، انتقاد به نظام سرمایهداری است. رئیس برامدن در رمان خاطراتش را مرور میکند و در دل آن خاطرات دلیل اختلال روانی امروزش را مییابیم. می بینیم نظام سرمایهداری آمریکا به چه شکلی زمینهای سرخپوست ها را خریداری کرده و به آنها مبلغی پول داده که در شهرها زندگی کنند و با این کارش به تمام معنی فرهنگ آنها را نابود کرده است.
در این داستان با ایستادگی یک فرد در مقابل یک سیستم روبرو هستیم. در یک طرف پرستاری را میبینیم که با استفاده از نقاط ضعف به اصطلاح بیماران میخواهد آنها را کنترل کند. پرستار راچد یک انسان نیست. او در واقع خودش را تبدیل به یکی از چرخ دنده های دستگاه نظارت و سلطه کرده و آنچنان به دستگاه وفادار است که از جنس آن به شمار می رود. او به راحتی راجع به انسان ها حکم می دهد. او برای رسیدن به هدفش از هیچ عملی دریغ نمی کند. خبرچینی، تفرقه افکنی و تحقیر کردن ابزارهای اصلی او به شمار می رود. حتی در بخش هایی از کتاب می بینیم که با همین ابزارهای تهمت زنی به مک مورفی به دنبال تضعیف استراتژی نجاتی است که مک مورفی پیش گرفته است.
از جمله نظریات مهمی که در این داستان به آن ها اشاره می شود، نظریههای فوکو در آثاری مثل مراقبت و تنبیه و تاریخ جنون است. در این داستان نیز بيماران كه خودشان را به بیمارستان تسليم كرده اند معتقد بودند كه وصله ي ناجور هستند و نيازمند درمان. قدرت به مفهوم فوكويي آن، درست مانند مفاهیمی چون ايدئولوژي يا هژموني، قوتش را از اين واقعيت مي گيرد كه ما عميقا آنچه را به ما مي گويد باور داريم. در واقع، درست مانند ايدئولوژي به مفهوم آلتوسري آن، قدرت نوعي حس تعلق در ما به وجود مي آورد و گويي در خدمت بهروزي ماست. فوکو می گوید که مجانین را به بیمارستانها میبرند نه برای اینکه آنها را درمان کنند بلکه به این دلیل که آنها را از جامعه دور کند. آدمهایی که در این بیمارستان موسوم به بیماران حاد هستند کسانی هستند که نه تنها ضرری برای جامعه ندارند بلکه مفید هم هستند. مانند رئیس برامدن؛ او نهتنها فرد خطرناکی نیست بلکه ویژگیهای انسانی بارزی دارد.
مفهوم قدرت که فوکو نیز به آن اشاره دقیقی دارد این است که قدرت یک موضوع از بالا نیست، مسئله فرد مستبدی نیست که به ما قدرتی را تحمیل بکند که با برداشتن آن فرد، بتوانیم قدرت حاکم را از بین ببریم. بلکه همه افراد جامعه هم دیگران را تحت نظر دارند و با این کار قدرتشان را به دیگران اعمال میکنند و هم خود را تحت نظر و قدرت دیگران میبینند و میترسند از آزادی خودشان استفاده کنند. این مسئله ای است که در بسیاری از جوامع امروزی شاهد آن هستیم. در این داستان نیز میبینیم که در بخش، دفتری گذاشتهاند تا افراد مختلف تخلفهای دیگران را در آن گزارش دهند و از این طریق امتیازی از پرستار راچد بگیرند.
یکی از نظریات مهم دیگری که در این کتاب پررنگ است و به نوعی مهر تصدیقی بر ناجی بودن مک فوری و تلاش او برای خروج افراد داخل بخش از ابژگی و ورودشان به سوژگی است، نظریه گزیستانسیالیسم است. در اگزیستانسیالیسم ما با اصالت فرد آزاد در برابر یک دستگاه روبرو هستیم؛ سیستمی که میخواهد تعریف خود از انسان را به او تحمیل کند. در این روایت می بینیم که مک مورفی به بقیه انسان ها هم یادآوری میکند که شما هم مثل من یک سوژه هستید، شی نیستید، آزادی از آنِ شماست و یک ساختار نمیتواند آزادی شما را منکر شود.
صحنهای که مک مورفی میخواهد در یک رایگیری برای اینکه بتوانند مسابقات بیسبال را نگاه کنند همه را ترغیب کند تا برای خودشان و برای آنچه که دوست دارند تصمیم بگیرند و رای بدهند، در حالی که پرستار راچد قصد دارد قوانین دستگاه را به بیماران تحمیل کند. او به شکل قهرمان و ناجی وارد جامعهای میشود که تمام وجوه حیات و آزادی خود را از دست داده است. مک مورفی حیات را به جامعه تزریق میکند ولی گویی از وجود خود به این اجتماع تزریق میکند و جان خود را از دست میدهد تا به بقیه انسان ها جسارت و آزادی ببخشد. در نهایت هرچند که مک مورفی در این بیمارستان کشته میشود اما میتواند تاثیری در افراد ساکن در بیمارستان بگذارد تا به خواسته خودشان از زیر سلطه ی دستگاه نظارت رها شده و از آن خارج شوند و به نوعی این ناجی، مسیرساز می شود.
مراجع:
- کتاب پرواز بر فراز آشیانه فاخته
- کتاب تاریخ جنون اثر میشل فوکو
- کتاب مراقبت و تنبیه اثر میشل فوکو
- بخش هایی از مصاحبه حسین کاظمی یزدی، مترجم کتاب پرواز بر فراز آشیانه فاخته
- کتاب اگزیستانسیالیسم اثر توماس فلین مترجم
مطلبی دیگر از این انتشارات
مدیرِ مدرسه
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 142، 143، 144 و 145
مطلبی دیگر از این انتشارات
آن چه خواندم: رمانی که حالتان را جا می آورد..