میدگارد: کپی ناشیانه یا نبوغ ایرانی؟


حدود یک سال و نیم پیش با رمان میدگارد آشنا شدم و تهیه اش کردم ولی تا چند هفته پیش وقت نکرده بودم که مطالعه اش کنم. اما حدود سه هفته پیش که کتاب خاصی برای مطالعه نداشتم این کتاب رو توی کتابخانه مجازیم دیدم و شروع کردم به خوندنش، اوایل خیلی بچه گانه و ابتدایی به نظر میرسید طوریکه خجالت کشیدم که چطور با بیست و چند سال سن نشستم و همچین رمانی رو میخونم. گذاشتمش کنار تا همین چند روز پیش که تلگرام فیلتر شد و لاجرم برای گذران وقت دوباره به همون کتاب برگشتم. اوایل شبی یک فصل رو میخوندم اما بعد از نیمه های ماجرا به نظر داستان جون گرفت و نویسنده موتورش روشن شد دوروزه نشستم همه شو خوندم. هرچند نواقص کار همچنان توی ذوق میزد ولی مضمون داستان فوق العاده جذاب بود.(البته نه جدید و ابداعی).

میدگارد رو میتونم به طور خلاصه کپی برداری ناشیانه ای از داستان هری پاتر معرفی کنم که البته با سایر داستان ها هم قاطی شده و یه ملغمه ای ایجاد کرده تا داستان رو پیش ببره حتی خود اسم میدگارد هم از اساطیر اسکاندیناوی عاریه گرفته شده این داستان بیشتر از اینکه یک داستان مجزا باشه شبیه یک فن فیکشنه (Fan Fiction) که عملا با شعور مخاطب بازی میکنه. هیچ جنبه هنری در اثر وجود نداره، صحنه پردازی ها کاملا ناشیانه انجام شده، نثر شیوا اما کاملا نارسانا و مبهمه حتی تشبیه ها بعضا متناقض انجام شدن. اسم ها به نظر میرسه بدون هیچ تفکری انتخاب شدن انگار صرفا فارسی و عربی بودن اونها مهم بوده. فقط یک اسم "قطمیر" به نظر میرسه معنی خاصی پشتش باشه (البته اگر باشه).

ریتم داستان متعادل و خوبه اما در شخصیت پردازی بسیار ضعیف عمل شده اما چیزی که از همه مهم تره و دلیل نوشتن این ویرگول هم همینه سردرگمی نویسنده است. به نظر میاد نویسنده خودش هم نمیدونه چیکار میخواد بکنه. این که ادعا میکنه ماجرا در دنیای پری ها اتفاق میفته و این پری ها هیچ ارتباطی با دنیای ادمیزادها ندارند اما همزمان کریسمس رو جشن میگیرند!(به نظر نویسنده نمیدونه جشن کریسمس چیه) یا اینکه ادعا میکنه نقش اصلی در ایران زندگی میکرده اما تمام صحنه پردازی ها از یتیم خانه، اروپای قرن 18 و 19 رو تداعی میکنه و داستان هایی مانند اولیور توئیست. این نشان سردرگمی هویتی همه ماست ما نمیدونیم کجا هستیم نمیدونیم چی هستیم به یکجور فقر فرهنگی دچار شدیم که حتی رمان هامون هم باید حال و هوای اروپایی و غربی داشته باشه. احساس پوچی فرهنگی که بین همه ما رخنه کرده و متاسفانه در ادبیات معاصر ما هم کم کم وارد میشه. ادعای آریایی بودن میکنیم از اون طرف اگر کریسمس رو جشن نگیریم انگار یک مراسم مهم مذهبی رو انجام ندادیم که مستوجب عذاب هست. میدگارد نمونه ی این مشکل اجتماعی مملکت ماست که هرروز داره عمیق تر و عمیق تر میشه.

اما کمی هم از خوبی های این اثر بگم. اول از همه شجاعت نویسنده است که وارد همچین ژانری شده بومی کردن فضا(هرچند ناقص و دست و پا شکسته) نوید آینده ای روشن برای ژانر فانتزی ایران رو میده ژانری که معمولا مخصوص قشر نوجوان و جوانه و با انتشار اثار بیشتر از این دست مانع میشیم که فکر جوانان ما با اثار بعضا الحادی غرب مسموم بشه. درسته که داستان به طرز بسیار سخیفی وام گرفته از آثار شاخص غرب هست ولی نمیتوان از نبوغ نویسنده در خلق دنیای خودش غافل شد. جناب آقای صالحی به خوبی تونست دنیایی بسیار جذاب و فانتزی که مدنظر خودشه رو بسازه و به عنوان یک خواننده ی حرفه ای رمان های فانتزی معتقدم میتونه در آینده حرف های بیشتری برای گفتن داشته باشه.

و سخن آخر اینکه شنا کردن در جهت آب رو هر ماهی مرده ای میتونه انجام بده اما شنا کردن در جهت خلاف جهت آب شجاعت میخواد. امیدوارم در آینده نویسندگان بیشتری وارد این ژانر بشن و البته آثار با اصالت تری رو خلق کنند. فکر نکنید که چون توی ایران هستید قراره هیچ اتفاق خاصی نیفته مطمئنا آمریکایی ها هم هرروز بتمن و سوپرمن رو توی کوچه خیابونشون نمیبینن. پس به جای مسخره کردن آثار فانتزی ایرانی به نویسندگانشون کمک کنید تا هرچه بیشتر از این آثار جذاب منتشر کنند.

"خسته شدیم از بس هرچی رمان ایرانی دیدیم عاشقانه بود:)))"