علاقه مند به فیزیک و فلسفه ذهن
اگر عقلانی واقعی باشد، آنگاه اراده آزاد واقعی است یا عقلانی؟
هگل، یکی از بزرگ ترین فلاسفه ایده آلیست آلمانی، اساس فلسفه خود را بر " آنچه عقلانی است واقعیست" میگذراد. اگر از پیچ و خم های فلسفه هگل بگذریم و بخواهیم با زبان ساده تر این جمله را تفسیر کنیم، معنای آن چنین است که: هر آنچه که با اصول عقلانی سازگار است باید واقعیت داشته باشد. یعنی واقعیت جهان خارج، بر مبنای اصول عقلانی شکل گرفته است. اما منظور از عقلانی چیست؟ هر آنچه که از نظر قوانین عقلی تناقضی در ذات خود نداشته باشد را میتوان عقلانی (Rational) دانست. مثلا اصل علیت عقلانی است: هر چیزی علتی دارد. اما در کنار این اصول اساسی که به منظور شناخت جهان مورد استفاده قرار میگیرد، ما خود جهان واقعی را داریم که صحنه عمل و به کارگیری اصول عقلانی است. چیزهایی که به صورت واقعی آنها را درک میکنیم، مثل وجود خودمان، گذر زمان، احساساتمان و ... که سعی انسان بر آن بوده آنها را در غالب قوانین عقلانی بازنمایی کرده و به شناخت بهتری از آنها دست یابد. در این میان ما از یک احساس بسیار قوی، که احساس داشتن اراده آزاد میباشد برخورداریم. مسالهای که همچنان قابل نتیجه گیری از قوانین عقلانی نیست.
مثلا اگر قانون عقلانیای مانند هر چیزی علتی دارد درست باشد، آنگاه نمیتوان قبول کرد که انسان دارای اراده آزاد است. چرا که هر کدام از کارهای ما باید علتی داشته باشد. پس تمام تصمیم گیری ها و انتخابهایی که گمان میکنیم با اراده آزاد انجام شدهاند ، به خاطر علتهایی است که ممکن است از آن آگاه نباشیم. در اینصورت میتوانیم نتیجه بگیریم که اراده آزاد موضوعی غیر عقلانی است؟ یک رویکرد این است که به خاطر کامل نبودن شناختمان از دسته بندی واقعی و عقلانی بپذیریم که خیر، اراده آزاد میتواند به دو دلیل موضوعی عقلانی باشد. اولا ما تمام قوانین به اصطلاح عقلانی که بواسطه آنها پدیده ها را کند و کاو میکنیم نمیشناسیم. در ثانی، مرز مشخصی میان عقلانی و واقعی وجود ندارد. چیزی که سیستم تفکر ما بر درستیاش حکم میکند لزوما واقعیت جهان خارج نیست و همینطور بالعکس، ممکن است واقعیاتی وجود داشته باشد که در غالب سیستم تفکر ما نگنجد. (در مورد این بخش چیزی زیادی نمیتوان گفت).
ایجاد هماهنگی میان طبیعت انسان و آنچه طبیعت غیر انسانی بر ما اعمال میکند، که بطور ویژه خود را در خواست آدمی و خواست طبیعت نشان میدهند، همواره مساله ساز بوده است. زمانی که سوسیالیستهای قرن 18 ام بخصوص سن سیمون، افکار فیزیوکراتها (قدرت طبیعت و اصالت داشتن آن در نحوه توزیع ثروت میان جوامع) را کنار زدند و خواست آدمی را که همان رسیدن به تعادل اقتصادی سیاسی بر مبنای طبیعت انسان است، (و با کلید واژه برابری و عدالت نمایان میشود) ارجح دانستند، زمینه ساز ظهور تضاد میان خواست طبیعت (بازار آزاد) و خواست آدمی (دخالت در بازار به نفع برابر کردن شرایط اقتصادی) شدند. این تضاد بطور کلی خود را میان ایدئولوژی و جهان به خودی خود نشان میدهد. ممکن است آگاهی ما بر وجود این تضاد تا حد زیادی به درک بهتر مساله اراده آزاد کمک کند.
چه در افکار فلاسفه یونانی تا فلاسفه امروزی، و چه در چند سده اخیر که فیزیک بصورت یک علم مسیری جدا در درک طبیعت پیموده است، همواره وجود تضادی بزرگ میان اراده آزاد آدمی و قوانین حاکم بر طبیعت مساله ای شناخته شده تلقی شده است. یکی از بزرگ ترین تلاش ها برای برقراری سازش میان قوانین جبری طبیعت و اراده آزاد انسان توسط ایمانوئل کانت، فیلسوف بزرگ آلمانی صورت گرفت. روش وی بیشتر بر مبنای اراده اخلاقی و آگاهی انسان از عواقب اعمالش میباشد. همچنین بعد از کشف روابط عدم قطعیت در فیزیک کوانتومی، عدهای از اندیشمندان به این نتیجه رسیدند که اگر در ذات طبیعت احتمال بروز رخدادهای غیر علی وجود دارد، پس پذیرش اراده آزاد انسان منافاتی با قوانین طبیعت نخواهد داشت. اما تفاوتی اساسی میان رفتار احتمالی که در روابط عدم قطعیت دیده میشود، و رفتار بر اساس ارادهای که آزادانه انتخاب میکند وجود دارد. بطور ساده اراده آزاد به معنای این است که بتوان میان حداقل دو حالت مختلف ، یکی را آزادنه و بدون نیاز به قید و شرط انتخاب کرد. در واقع اراده آزاد یک عملگر است که فراتر از زنجیره علیتی رویدادها و همینطور رفتار تصادفی عمل میکند. به همین دلیل در آزمایش لیبت ما شاهد توالی یک سری رویداد هستیم که بصورت علی بر روی هم تاثیر میگذارند و هیچ عملگری که فراتر از توالی زمانی مشخصی بروز کند را شناسایی نمیکنیم. اما آیا این احساس اراده آزاد را میتوان با قوانین عقلانی درک کرد؟ و اگر نتوان، آیا حق داریم که آن را واقعی ندانیم و به سادگی یک خطا یا توهم قلمدادش کنیم؟
در اینجا میتوان رویکرد دومی اتخاذ کرد. همه ما میدانیم که حتی اگر یک جفت دو قلو را تحت شرایط محیطی و تربیتی یکسان (و البته زمینه ژنتیکی مشترک) قرار دهیم، در موقعیتهای یکسان (مثلا انتخاب رنگ مورد علاقه از میان چند رنگ) امکان انتخاب های مختلف از هم خواهند داشت. در واقع هر شخص فردیتی کاملا مشخص و متمایز از دیگران دارد. پس شاید بتوان رویکرد دوم را اینگونه در نظر گرفت که اراده آزاد یک پیامد از مساله اول شخص میباشد. به این معنی که گویا هر کدام از ما درست مانند حالتی که نمیتوانیم ادراک عینی خود از رنگ قرمز را به دیگران منتقل کنیم، قادر به بیان چگونگی عمل کردن اراده آزاد خود نیز نیستیم. هر چند همه ما توافق داریم که رنگ قرمز یک بازه طول موجی مشخص از امواج الکترومغناطیس است، اما هر کدام رنگ قرمز را بصورتی غیر قابل درک از نظر دیگری ادراک میکنیم. مشابه همین موضوع، میتوان گفت که هر چند همه ما میدانیم فرآیند عمل هر سیستمی (در اینجا ذهن انسان) بر اساس یک سلسه علت است، اما ادراک اول شخصی از آن را غیر قابل بیان به زبان علیتی میدانیم. و اراده آزاد درست در جایی نمایان میشود که این سلسله علل در حال وقوع از دید اول شخص است.
اگرچه طبق آزمایش لیبت تصمیم های ما چند لحظه زودتر از آنکه متوجه شویم گرفته شدهاند و گویا عملگر آزادنهای در کار نیست، و البته که تنها حالت قابل درک برای فرآیند تصمیم گیری، انتخاب بر مبنای سلسله علل است، اما درک اول شخص از این پدیده بصورت اراده آزاد نمایان میشود.
در نهایت میتوان چنین رویکرد کلی ای اتخاذ کرد که شاید هر چیز عقلانی واقعی و هر چیز واقعی عقلانی نباشد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اون شبح روی دیوار چیه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
ژن های زامبی که از مرگ ما جان سالم به در می برند
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک فیلسوف: من خودم نیستم و نه خودم من است!...با این حال من مصاحبه می کنم!