این که بگوییم زنبورها "احساس می کنند و فکر می کنند" به چه معناست؟

کتاب اکولوژیست رفتاری لارس چیتکا، ذهن یک زنبور (انتشارات دانشگاه پرینستون، 2022)، توصیف دقیق و جذابی از رفتار زنبور عسل است که ما را از این باور که دنیای حشرات فاقد هوش و احساس است، جدا می کند. در واقع، چیتکا در مقاله‌ای در سال ۲۰۱۸ با کاترین ویلسون، بسیاری از یافته‌های تحقیقاتی را در قالب کوتاه‌تری ارائه می‌کند. فقط در فصل 11، در پایان کتاب، او ادعای بحث برانگیزی را مطرح می کند:

"از همان ابتدا، در اوایل تکامل، سیستم های عصبی از اجسام متحرک با حسگرها جدا نشدند و به منظور ادغام ادراک و عمل توسعه یافتند. چالش‌های بقا و بازتولید خود (تولید مثل) که ارگانیسم متحرک با آن روبه‌رو می‌شود، زمانی که مغز و بدن ارتباط نزدیکی با هم دارند، به بهترین شکل برطرف می‌شوند، و به ارگانیسم این امکان را می‌دهند که خود را متمایز از غیرخود بداند و حداقل آینده نزدیک را پیش‌بینی کند. بخشی از دانستن مقاصد خود است. در این دیدگاه، شکل ابتدایی آگاهی ممکن است در ریشه، نه در نقطه پایانی، حیات حیوانی به وجود آمده باشد."

در ابتدای فصل، چیتکا این نتیجه‌گیری را با گفتن این جمله توصیف می‌کند: «قبل از اینکه شروع کنیم، بیایید روشن کنیم که هیچ‌کس نمی‌گوید که آگاهی زنبورها به‌هیچ‌وجه به اندازه انسان‌ها غنی و دقیق است» (ص 189). خوب، انصافاً، ما به سختی انتظار داریم که او ادعایی داشته باشد که همه شواهد برعکس باشد. با این حال، او گفت: «در کتابم، تفاوت‌های روان‌شناختی بین زنبورها و معضلات اخلاقی که در محیط‌های حفاظتی و آزمایشگاهی به وجود می‌آیند را بررسی می‌کنم، زیرا زنبورها احساس می‌کنند و فکر می‌کنند.»

در این مواقع، نقدها و اتفاقات پیرامون بخشی از داستان می شوند. به عنوان مثال، در New Scientist، آلون اندرسون به سرعت اهمیت را درک می کند:

"آگاهی در گذشته برای انسان منحصر به فرد دیده می شد، اما پس از آن پستانداران دیگر، از نخستی ها، در باشگاه پذیرفته شدند. اکنون بسیاری فکر می کنند که یک بی مهره، اختاپوس، ممکن است آگاه باشد. گنجاندن یک حشره در این باشگاه هوشیاری یک جهش شگرف دیگر است: از این که تقریباً تنها باشیم، خود را در دریای وسیعی از احساسات خواهیم دید."

اندرسون می گوید: «آیا ما برای این پیام رادیکال آماده ایم که یک حشره ممکن است نوعی هوشیاری داشته باشد؟ مطمئن نیستم."

دیدن زنبورها به این شکل مد شده است. همانطور که یکی از محققان با انعکاس سطح دوپامین زنبور عسل در طول رقص، به The Scientist گفت: «با توجه به اینکه رقصندگان وقتی شروع به رقصیدن می کنند، این اوج دوپامین را نشان می دهند، باید فکر کنید که این یک ربات نیست. این کسی است که خاطره دارد.» زنبور اکنون "کسی" است.

کسی؟ واقعا؟

در سراسر این بحث ها، اصطلاحات مبهم است
وقتی برای زنبور عسل به کار می رود دقیقاً "آگاهی" یا "احساس و فکر کردن" به چه معناست؟ این استفاده یک پایگاه از راه دور نیست. آنتونیو داماسیو، عصب شناس مشهور USC به ما می گوید که ویروس ها "هوشمند" هستند. به طور مشابه، جیمز شاپیرو، بیوشیمی‌دان دانشگاه شیکاگو، در مقاله‌ای علمی به ما می‌گوید که همه سلول‌های زنده «شناخت مند» هستند. اما منظورشان چیست؟ باهوش یا شناختی مانند انسان؟ سگ ها؟ زنبورها؟ آیا ما در مورد یک استاندارد جهانی صحبت می کنیم یا اینها شهود متفکران اصلی است؟

تفاوت مهم است: پان روان گرایی (همه چیز آگاهانه است) و به همین دلیل، حقوق حشرات، می تواند تا حد زیادی در ادراک عمومی پیشرفت کند، بدون اینکه خطرات ناشی از اصطلاحات واضح و دقیق وجود داشته باشد. خود این واقعیت که نیو ساینتیست سابقاً ماتریالیست با آن برخورد دلسوزانه می کند، بر این تحول تأکید می کند.

دوم، هنگام تخصیص ادعاهای مربوط به «آگاهی»، باید گرایش ذاتی انسان به انسان‌سازی را در نظر بگیریم. بچه ها به خرس های عروسکی شخصیت می بخشند زیرا این یک راه طبیعی برای شروع دیدن جهان است. غوغای اخیر در گوگل در مورد LaMDA، جایی که یک مهندس نرم افزار در ابتدا خود (و احتمالاً بسیاری دیگر) را متقاعد کرد که چت باتی که با آن کار می کند یک شخص است، نشان می دهد که ما واقعاً از آن بزرگتر نیستیم. بیشتر ما در عوض تمایزات پیچیده تری را ایجاد می کنیم. ما متوجه می شویم که یک سگ احساساتی دارد و یک خرس عروسکی اینطور نیست - اما سگ نمی تواند در انجام تکالیف به ما کمک کند. تعریف مبهم آگاهی به طرق مختلف، این واقعیت پایه را تغییر نخواهد داد.

با خواندن گزارش‌های چیتکا در مورد رفتار زنبورها، چیزی ندیدم که نتوان آن را با الگوریتمی، به اصطلاح، توضیح داد که زنبورها را وادار می‌کند تا به روش‌های مناسب با کندو عمل کنند. این برداشت اریک کاسل در مورد این نوع هوش است، همانطور که در Animal Algorithms (2021) آمده است. هوش مطمئناً وجود دارد، اما احتمالاً ذاتی زنبور عسل نیست.

باید به خود یادآوری کنیم که فیلسوفان آگاهی انسان را «مشکل سخت آگاهی» می نامند و حتی آگاهی حیوانی هنوز یک راز است.

پان روان گرایی شکلی از طبیعت گرایی است (طبیعت تمام چیزی که هست) که از معضل اگنور، معضل ماتریالیسم ساده اجتناب می کند: اگر فرضیه شما این است که آگاهی یک توهم است، پس فرضیه ندارید.

اگر طبیعت گرا بخواهد به جای آن بگوید که همه چیز آگاهانه است، از معضل فرار می کند – اما اکنون باید به پرسش های پیرامون آگاهی به شیوه ای بسیار دقیق تر برخورد کند. ما هنوز با این واقعیت مانده ایم که چیتکا کتابی درباره زنبورها نوشته است و زنبورها... درباره او کتاب نمی نویسند.