دانشجوی تغذیه علاقمند به فرهنگ و فلسفه
تأملات فلسفی در علم | محمد حیدری
دانش و آگاهی که در انگلیسی از آن به Knowledge تعبیر می شود مطلق آگاهی است. اما آیا روشی برای دست یابی به آن، ابزار خاص استحصال آن و مرکزی خاص برای پرورش آن و سرانجام معیاری برای صحت و سقم آن وجود دارد؟ اینکه ما بگویم از فلان قضیه آگاهی داریم تمام کننده ی آگاهی است؟ آیا این دانش و آگاهی شعوب و انحایی دارد؟ بحث از تفاوت میان اقسام دانش بشری از همین پرسش آغاز می شود. اینکه مثلا یک دانشمند زیست شناسی بر مکانیسم تولید بازهای آلی نتیروژن دار قندی فسفاته (ATP) در میتوکندری سلول آگاهی دارد، برابر با آگاهی ما بر تولید انرژی در بدن است؟ آیا بحث از استقراء در فسلفه میان هیوم و فیلسوفان واقعگرا به همان شکل مورد بحث در میان عامه مردم است؟ مبانی نظری فیزیک جدید که در نسبیت عام و خاص آینشتاین مطرح است با همین آگاهی های معمول روز مره حاصل آمده؟
پیداست که پاسخ به پرسش بالا هم ساده است و هم ممتنع. اگر بگوییم فیزیکدانان و بیوشیمیست ها با دانش معمول و همان آگاهی معمول به نتایج اسرارآمیز علمی دست یافته اند، آناً این پرسش ایجاد می شود که پس چرا بقیه مردمان به این نتایج دست نمی یابند؟ چرا سقوط سیب از درخت که قطعا بر سر خیلی از مردمان پیش از نیوتن خورده، به تئوری گرانش نیانجامیده؟ اگر هم بگوییم دانشمندان از آگاهی های خاصی بهره می جویند و همین است که همه کس قواعد ژنتیک را بجز مندل کشف نمی کند و همه کس به کشف رادیوم بجز ماری کوری موفق نمی شود. اینان نفس حقی یا مسیحا دمی یا ید بیضایی در آستین دارند؟ چه می شود که شرودینگر و آینشتاین به ذرات زیر اتمی و مدل کوانتومی فکر می کنند و نتایجی به بار می آورند اما همه نه؟
علم و فلسفه؛ پرسش باز و بسته
پاسخ اینست که دانشمندان آگاهی علمی و دانش علمی تخصصی دارند که این دانش تخصصی در مبانی و اصول اولیه و متکاهای فکری، تکیه بر همان اصول کلی تفکر دارند. مثلا قانون الکتریسته جاری در فیزیک را در نظر آورید. اینکه اختلاف میان دو منبع در صورت ارتباط سبب جریان میان آن دو می شود برای بسیاری از افراد قابل درک است. مثلا اگر بین ظرف بزرگ آب و ظرف کوچک خالی، لوله ای بکشیم، این فشار محتوای ظرف آب سبب جریان آب به ظرف خالی می شود. اما شارل آگوستَن دو کولُن این قاعده را در کنار یافته های پیشین در مورد ماهیت و رفتار الکترون و همچنین دانش ریاضی و پتانسیل الکتریکی و انجام آزمایشات متعدد بکار گرفت و توانست قانون الکتریسته جاری یعنی تعریف یک کولون بار الکتریکی جاری در مدار را ارائه کند.
دانشی زیر بنایی و اساسی که مولد و در برگیرنده دانش تجربی است، دانشی غیرحسی، غیر عینی و انتزاعی است. این دانش، را می توان فلسفه نام نهاد. دانشی متافیزیکال (ماوراءالطبیعی) که دیده نمی شود و تحصیل بیرونی و رخداد بیرونی ندارد. بلکه درونی و مفهومی است و برساخته ی ذهن است. عقل، ذهن، تفکر و ادراک غیرحسی و انتزاعی و غیرتجربی نام هایی است که گرچه هر یک در مقایسه با یکدیگر هر یک معانی خاصی دارند، اما معنی جملگی اینان را فلسفه یا دانش نظری و عقلی محض گذاشته اند. اما دانش تجربی دانشی است محسوس و عینی. رخداد خارجی دارد و ادراک حسی بر فهم آن وارد می آید. دانش تجربی را هم می توان جدای دانش نظری و ذهنی دانست(تجربه گرایی) و هم می توان آنرا زیرمجموعه و مسبوق بر آن(عقل تجربی مانند کانت).
فلسفه، دانشی است مولود پرسش های باز. پرسش هایی که شاید بعد از هزاران سال یا همچنان بی جواب مانده اند یا جواب همه گیر و مورد اجماعی ندارند. پرسش از چیستی و پرسش از چرایی از نمونه های پرسش های باز هستند. که چون امری مشاهدنی نیست، نمی توان لااقل حجت عینیت را دخیل کرد. چرا اجرام دارای میدان گرانشی اند؟ تفکر چیست؟ چرا خورشید در مرکز منظومه قرار دارد؟ آغاز جهان از کجاست؟ اینها پرسشهایی فلسفی هستند که گویی بیشتر از جوابشان تاکنون شنیده شده اند.
علم اما در پاسخ به پرسش های بسته بوجود می آیند. در پاسخ به چگونگی و اینکه نحوه و مراحل مشاهدنی پدیده ها چیستند. سیب چگونه از درخت به زمین رسید؟ چه علتی پشت این سقوط است؟ آیا اگر دو جسم هم جرم را از یک ارتفاع رها کنیم همزمان به زمین می رسند؟ اینها پرسشهایی علمی هستند که گویا جواب های معین و مشترکی دارند.
برای تعریف فلسفه علم لازم بود اولا تعریفی موجز از فلسفه و ثانیا تعریفی خُرد از علم ارائه شود. حال با علم به هر یک می خواهیم به تعریفی از فلسفه علم دست یابیم. گرچه ارائه تعریف از نظر بنده در این مورد آنچنان اهمیت ندارد و بیشتر می خواهیم نحله های مختلف این دانش را بررسی کنیم که خب باید از در تعریف وارد شویم.
فیلسوفان علم در تعریف فلسفه علم
نورث وایتهد در بیان دیدگاه خود در خصوص فلسفه علم چنین مینویسد: «این وظیفه فلسفه است که به ایجاد سازگاری میان اندیشههای دریافت شده از جهان خارجی و حقایق ملموس جهان واقعی اهتمام ورزد. فلسفه به دنبال آن کلیاتی است که مشخص کننده حقیقت کامل واقعیت بوده باشد. نظام فلسفی باید توضیح روشنی از حقایق ملموسی که علوم آنها را انتزاع کرده است، بدهد» همانطور که مشخص است وایتهد بعنوان یک فیلسوف تاریخ علم، همین اعتقاد در تلازم و همکاری فلسفه و علم را بیان آورده. دریافت های ملوس علمی بدون حقایق عقلی فلسفی چگونه انتزاع می شودند؟ جز از مسیر فلسفه؟
نظر دیگری نیز وجود دارد و آن نظر جان لازی فیلسوف علم است. میان فعالیت علمی و تفکر درباره اینکه فعالیت علمی چگونه باید انجام شود، تمایزی وجود دارد و این تمایز لازم است که مطمح نظر قرار بگیرید. درواقع در این نگاه علم، به مثابه یک موضوع (Object) مورد بررسی فلسفی قرار می گیرد و درواقع نوعی معیار شناسی جنبی است.
متفکرین اسلامی در خصوص فلسفه علم تعریفاتی را مطرح ساختهاند. برخی فلسفه علم را چنین تعریف میکنند که: "فلسفه علم، عبارت از تبیین اصول و مبانی، و به اصطلاح«مبادی»علم دیگر است و بعضا مطالبی از قبیل تاریخچه، بنیانگذار، هدف، روش تحقیق، سیر، تحول آن علم نیز مورد بررسی قرار میگیرد." این هم درواقع ناظر به دیدگاه لازی است که علم در مواردی مانند روش شناسی، اهداف و نتایج، معیارهای توفیق و همچنین روش استدلال مورد بررسی فلسفی قرار می دهد.
درواقع دانش اولی، همان دانش تجربی است که مثلا یک فیزیکدان به تئوریی دست می یابد. و دانش دومی آنی است که یک فیلسوف به دانش اولی می نگرد و درواقع می شود فلسفه ی علم فیزیک. فلسفه علم فیزیک، خود علمی است که در آن علم فیزیک، موضوع تحقیق و بررسی است.در حالی که علم فیزیک، علمی است که در آن، طبیعت خارجی موضوع تحقیق و بررسی است. مطابق با آنچه آلن راین در تعریف فلسفه علم مینویسد: «فلسفه علم پژوهشی درجه دوم است که به تبیین و تحلیل عقلانی روشها و محصولات تحقیقات درجه اول(درباره عینیات)میپردازد»
کارل پوپر معتقد است که فلسفه علم یا معرفت شناسی به تحلیل مسائل علمی، تئوریها، شیوهها و از همه مهمتر به تفحّصات علمی میپردازد. به عبارت دیگر باید گفت " این مشرب ما را به کاوش در مباحث علمی و بررسی مبادی و لوازم و لواحق و حدود مسألههای علمی مطرح، میکشاند و از این طریق در فهم تاریخ تفکر علمی به ما کمک میکند."
فلسفه علم آنچنان که گفته شد عمدتا به منظور بیانی و کندوکاوی فلسفی در روش ها و نتایج علم انجام می شود. انتزاع کردن و فهم کردن دریافتهای علمی و تبدیل آنها به رهیافت های فکری کاریست که فلسفه علم می کند.
دو نحله مهم فلسفه علم
فلسفه علم مطابق با آن بحثی که در ابتدا شد اقلا دو دسته می شود:
اول- واقع گرایی (Realism) در میان برخی از فیلسوفان و دانشمندان چنین تلقی می شود که معتقدند علم موجودیتی است حقیقی و حقیقت یاب و توانا در واقع نمایی. و علم را فی نفسه مطلق معرفت می پندارند. علم، تبیین گر تام و مطلق بر جهان است و آن تبیین که در صدد تایید حقانیت خویش است باید خود را به محک آزمون های علمی بزند. در رئالیسم بیشتر بر این هدف از علم تاکید می شود که علم به خودی خود و فی نفسه، سبب افزایش آگاهی است و دانشمندان با پیش فرض کسب حقیقت وارد آزمایشگاه می شوند(علم به مثابه ذات). رئالیسم، علم را در کشف و دریافتن آن توانا می داند.
دو- ضدواقعگرایی یا ایده آلیسم(Idealism) اما توسط برخی دیگر چنین نیست. اینان دانشمندانی اند که معتقدند فهم کردن جهان صرفا توسط علم امری ناممکن و نامطلوب است. اینان تاکید می کنند که علم گرچه دریافت های قابل آزمون و قابل اعتمادتری بدست می دهند اما پایان بخش و یقین آفرین نیستند. علم به ما صرفا تصویری از جهان می دهد و جهان در علم برساخته می کنیم نه اینکه کشف کنیم. علم از نگاه ضدواقعگرایان، وسیلتی است برای پیش بینی پدیده ها که در ذهن دارند. از این منظر به ابزارانگاران(Instrumentalism) نزدیک می شوند و علم به مثابه یک ابزار را باور دارند. اینان باور دارند علم بدون فلسفه ابتر است و تلازم میان این دو مرشد و رهنمای هر دو است. یکی از مهمترین شاخه ی ضدواقگرایان، تجربه گرایان هستند که تجربه فهم انسانی را مترتب از مشاهده می دانند و آنرا در دستیابی به حقیقت و ذات طبیعت ناتوان می دانند. دیوید هیوم از مهمترین فیلسوفان این دسته و رنه دکارت و کانت از مهمترین فیلسوفان ایده آلیسم ذهنی(سوبژکتیو) هستند که هر دو بر ناواقعگرایی تاکید دارند.
بحث از فلسفه علم و این دو دستگی را با ذکر مثالی خاتمه می دهم. پیشتر تصور می شد مواد به هنگام احتراق، ماده ای بنام فلوژیستن آزاد می کنند که سبب کاهش جرم ماده سوختنی می شود. این تا سالها مورد وثوق Scientistها بود. بعدها که عناصر کشف شدند و اکسیژن هم در این میان بود، فهمیدند که سوختن، نوعی از واکنش اکسید شدن یا واکنش یافتن با اکسیژن است که در عموم موارد آن، ترکیب مورد نظر با تبدیل شدن به ترکیبات متعدد ظاهرا کاهش جرم می یاف. مانند سوختن چوب که وقتی می سوخت سبک تر می شد. اما اکسیداسیون آهن، با افزایش جرم همراه بود و این می توانست نظریه فلوژیستنی را باطل کند و همینطور هم شد. ناگفته نماند که برخی از پیروان سرسخت فلوژیستن، معتقد شدند که در برخی مواد آزاد شدن فلوژیستن باعث افزایش جرم می شود چون در آنجا "جرم منفی!" دارد. باری، فلوژیستن در نگاه واقعگرایان می توانست حقیقتی از عالم باشد که خب با ابطال آن مشخص شد که نبوده. این مثال در کنار دیگر رد و ابطالهای علمی دیگر مانند زمین مرکزی و زمین تختی، موید این نکته اند که علم، نه حقیقت یاب است و نه واقع نما بلکه صرفا توصیفی آغشته به خطا و احتمال از رخدادهای بیرونیست و این البته برای جامعه ی امروزین که جانش در دستان علم است از سوار شدن بر هواپیما تا استفاده از لوازم پزشکی، قدری پذیرشش دشوار است.
منابع
فلسفه علم، سمیر اُکاشا، ترجمه هومن پناهنده
علم چیست، فلسفه چیست؟، عبدالکریم سروش
درآمدی تاریخی به فلسفه علم، جان لازی، ترجمه علی پایا
سرگذشت اندیشهها ج 2، وایتهد، آلفرد نورث، ترجمه دکتر عبد الرحیم گواهی با نقد و بررسی استاد جعفری
آموزش فلسفه، محمد تقی مصباح یزدی
منطق اکتشاف علمی، کارل پوپر، ترجمه حسین کمالی با ویرایش عبدالکریم سروش
فلسفه علوم اجتماعی، آلن راین، ترجمه عبدالکریم سروش
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموزش vs پرورش
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیوستگیها
مطلبی دیگر از این انتشارات
زامبیهای دوست داشتنی