پژوهشگر در حوزه نوروساینس و فلسفه ذهن
خفاش بودن یا نبودن، مسئله این است!
آیا ما می توانیم خفاش باشیم؟
مسئله آگاهی هنوز بعد قرن ها، حل نشده است. به عقیده عده ای، ما هنوز تجهیزات لازم را نداریم و همین طور داشتن زمینه فیزیکی آگاهی همچنان مبهم است و به نوعی انگار ما در بن بست ذهنی خود متوقف شدیم.یکی از دلایل این است که دانش ما برای بررسی آگاهی به شدت از توانایی درک ما سبقت می گیرد.در واقع مسئله را درک میکنیم اما قابل حل نیست. خیلی از فیلسوفان، آگاهی را دارای بُعد فرض میکنند، در حالی که اگر چیزی دارای بُعد باشد خیلی راحت تر قابل اندازه گیری است و این مسئله برای آگاهی درست نیست. آگاهی را اگر می شد در اندازه و کمیت های مکانی بررسی کرد، دیگر این قدر دردسر وجود نداشت.
در سال ۱۹۷۴ فیلسوفی آمریکایی به نام توماس نیگل به دنبال مفهوم "بودن" بود و این سوال را مطرح کرد که "خفاش بودن شبیه چیست"؟این سوال به این دلیل مطرح شده بود که او عقیده داشت هر ارگانیسم زنده ای فقط زمانی از نظر ذهنی آگاه است که "بودن" برا او معنی داشته باشد.
از نظر او انسان می تواند به راحتی با مطالعه مغز یک خفاش یا هر گونه جانور دیگری رفتار و احساس او را با ذهن خود تصویر سازی کند، اما مسئله این است که هیچ وقت نمیتواند دنیا را از نگاه خفاش یا همان دید سوبژکتیو خفاش تجسم کند. مثلا انسان میداند که خفاش ها به وسیله انعکاس صوت مسیر خود و اجسام اطرافشان را شناسایی میکنند،پس اساسا درک خفاش از دنیای خارج با از زمین تا آسمان متفاوت است. اما چون همین تصویر سازی هم با ذهن و آگاهی خاص انسانی انجام میشود آن چیزی نیست که دقیقا خفاش میتواند درک کند. که میگل از آن به عنوان نوعی سوبژکتیویسم رادیکال یاد می کند.
تصور کردن ما یا همان دیدن و درک کردن ذهن خفاش با چشم ذهن یا با هر تکنولوژی دیگری باز هم ما را حتی به آگاهی خفاش نزدیک نمی کند. نیگل برای این مشکل راه حلی ارئه کرده و آن این است که موجودات فقط زمانی می توانند از نوع آگاهی یک دیگر مطلع شوند که نزدیک ترین شباهت را به هم داشته باشند که شاید بهتر باشد بگوییم این موضوع فقط در گونه های یکسان امکان پذیر است. اما می دانیم که حتی در بین گونه های انسان دانستن این که واقعا طرز شناخت و آگاهی همه ما از چیزی مثل رنگین کمان یکسان است یا خیر را نمیدانیم!
بنابراین این سوال ایجاد می شود که واقعا نیگل شباهت بین موجودات و مرز آن را کجا تصور کرده است؟ و میزان این شباهت چه قدر بر فهم آگاهی دیگر موجودات تاثیر می گذارد؟
در هر حال فهم سوپژکتیو ما از دیگر موجودات و درک مسئله ی "بودن" هنوز یک راز سرپوشیده باقی مانده است اما نیگل ادعا می کند که مسئله ی این همانی و فیزیکالیسم می تواند جوابگوی درک ما از آگاهی هم نوعان خودمان به طرز نسبی باشد.
شاید هیچ وقت نتوانیم متوجه شویم خفاش بودن چه شکلی است و چگونه می شود یک خفاش باشیم و یا حتی شاید به معنی واقعی انسان بودن هنوز درست پی نبرده باشیم چون از نگاه دانشمندان و فیلسوفان، آگاهی به سادگی در دام مهارت های شناختی انسان نمی افتد و شاد هیچ وقت نیز نیافتد!
references:
1.what is like to be a bat? Negel T, 1979, Cambridge university press
2.Negel T, 2012, Mind and cosmos, oxford university press
مطلبی دیگر از این انتشارات
علم برای علم یا علم برای عمل؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ذهن و واقعیت | بخش سوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
مفهوم و کاربرد رویکرد پایین به بالا و بالا به پایین در فلسفه کانت و علوم شناختی (اضطراب)