یک انسان عادی در جستجوی حقیقت!
دیوید چالمرز فکر می کند که مشکل دشوار آگاهی واقعاً دشوار است
این فیلسوف پیشبینی میکند که آگاهی همچنان ما را دچار رمز و راز میکند، حتی اگر آن را به صورت علمی حل کنیم.
چالمرز که اکنون 57 ساله است در استرالیا به دنیا آمده و بزرگ شده است. پدر و مادرش در پنج سالگی از هم جدا شدند. "پدر من یک محقق پزشکی، یک دانشمند و مدیر بسیار موفق در پزشکی در استرالیا است... مادر من می توانم بگویم یک متفکر معنوی است."
بنابراین، اگر یک داستان تاریخی میخواهید، حدس میزنم در نیمه راه بین پدر و مادرم قرار میگیرم... پدرم یک تقلیلگرا است و مادرم بسیار غیرتقلیلگرا است. من یک غیر تقلیل گرا هستم با تحمل ایده هایی که ممکن است برای برخی افراد کمی دیوانه وار به نظر برسد، مانند این ایده که آگاهی در همه جا وجود دارد، آگاهی به چیزی فیزیکی قابل تقلیل نیست. گفته میشود، سنتی که من در آن کار میکنم تا حد بسیار زیادی در سنت علمی و تحلیلی غرب است.»
چالمرز یک «گیک ریاضی» بود که مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته ریاضیات در آکسفورد دنبال کرد. اما او از 10 سالگی شروع به فکر کردن به مشکل ذهن و بدن کرد، وقتی که تشخیص داده شد که نزدیک بین است. من عینک گرفتم و ناگهان... دنیا عمیق تر و سه بعدی تر از قبل شد... من تا حدودی در مورد مکانیسمهای عینی دید دوچشمی، نحوه جمعآوری اطلاعات از یک چشم و چشم دیگر، آموختم و این به من اجازه داد تا... بهتر توپ را بگیرم. اما چرا این امر منجر به این درخشش ذهنی شد، جهان به نوعی به صورت سه بعدی ظاهر شد؟ کجای این داستان پردازش است؟ من در آن زمان به این موضوع فکر نمی کردم، اما اساساً داستانی در مورد آگاهی بود.»
از ریاضی تا فلسفه
چند ماه پس از ورود به آکسفورد برای مطالعه ریاضی، «تمام کاری که انجام میدادم این بود که به آگاهی فکر میکردم... به طور جدی به فکر تغییر رشته به فلسفه افتادم تا روی این موضوع کار کنم.» چالمرز با استراحت از تحصیل، به دور اروپا سفر کرد. او کتاب "ذن و فن نگاهداشت موتورسیکلت" و کتاب های دیگر با مضامین فلسفی را می خواند و افکار مربوط به ذهن را در یک دفتر یادداشت می کرد.
او تصمیم گرفت به فلسفه روی آورد. او فکر می کرد قبل از ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی باید مدرک لیسانس بگیرد، اما یک مشاور فلسفه گفت که این کار ضروری نیست. واکنش اولیه او ناباوری بود. فکر کردم، این چه نوع رشته میکی ماوسی است! آیا می توانید بدون مدرک لیسانس مستقیماً وارد برنامه تحصیلات تکمیلی شوید؟ این در ریاضیات کاملاً غیرممکن است، اما به نظر می رسد این کاری است که مردم انجام می دهند.
فیلسوفان از اینکه فردی با تحصیلات ریاضی میخواهد به رشته آنها تغییر رشته دهد، خوشحال بودند. «بنابراین من چند مقاله نوشتم و آنها به من اجازه دادند وارد فلسفه شوم.» او به دنبال فیلسوف کالین مک گین بود، که بعدها به دلیل استدلال غیرقابل حل بودن آگاهی به شهرت رسید. من در خانه اش را زدم و او یک ساعت با من صحبت کرد. مکگین به چالمرز گفت که ایدههایش در مورد آگاهی «انبوهی از مزخرفات» است. در آن زمان نمیدانستم که برای کالین تقریباً تمام ایدههای مربوط به آگاهی یک مشت مزخرفات است.
چالمرز از آکسفورد به دانشگاه ایندیانا نقل مکان کرد تا دکترای خود را زیر نظر داگلاس هافستادر دنبال کند، که ایدههای رادیکال خود درباره ذهن را در کتاب The Mind’s I که با همکاری دانیل دنت و گودل، اشر، باخ نوشته بود، بیان کرده بود. پایان نامه دکترای چالمرز تبدیل به اولین کتابش شد : ذهن آگاه.
وقتی از چالمرز پرسیده شد که «مشکل دشوار» از کجا آمده است، او پاسخ داد که در اوایل دهه 1990، او شروع به تمایز آگاهی از عملکردهای شناختی، مانند «نظارت بر خود» کرد. "من می گویم، "«این چیز ساده است. ما واقعاً باید در مورد این نگران باشیم.» و در برخی موارد گفتن این موضوع مفید شد: «این چیز آسان است و این مشکل دشوار است.» او در سخنرانی خود از عبارت «مشکل دشوار» استفاده کرد. نشستی با عنوان «به سوی پایه علمی آگاهی» در سال 1994 در توسان برگزار شد و مورد توجه قرار گرفت. من نمیدانستم که کل این «مشکل دشوار» به همین شکل سر و صدا کند.»
چالمرز هرگز ادعا نکرده است که اولین کسی است که به این موضوع اشاره کرده است که آگاهی نوع خاصی از مشکل است. او خاطرنشان کرد که دکارت و لایب نیتس، در میان دیگران، در مسیرهای مشابهی می اندیشیدند. هربرت فیگل نیز چنین کرد، که در دهه 1950 مشکل ذهن و بدن را به مسائل فرعی احساسات، خردمندی و خودشناسی تقسیم کرد. کاملاً واضح بود که منظور او از مشکل عاطفی همان چیزی است که ما اکنون به عنوان مشکل دشوار فکر می کنیم.
تاماس نگل همچنین در مقاله خود در سال 1974 با عنوان "خفاش بودن چگونه است؟" اظهار داشت که "آگاهی چیزی است که مشکل ذهن و بدن را واقعا دشوار می کند." چالمرز با نگل موافق است که «ما برای حل مشکل ذهن و بدن به ایدههای رادیکال نیاز داریم». وقتی صحبت از مشکل ذهن و بدن به میان میآید، باید تحمل نوعی دیوانگی را داشته باشید.»
برشی از متن :
https://blogs.scientificamerican.com/cross-check/david-chalmers-thinks-the-hard-problem-is-really-hard/
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفلسف ابیات در ذهن و بدن + خویشتن
مطلبی دیگر از این انتشارات
ایستگاه پایانی حرکت: دیرند
مطلبی دیگر از این انتشارات
ذهن و واقعیت؛ آگاهی و ادراک در نسبت با علم طبیعیِ تجربی | محمد حیدری