ا
رضا و راضیه | یک نمایشنامه فلسفی
[رضا و راضیه تلویزیون نگاه میکنند. رضا هر چند وقت یک بار راضیه را نگاه میکند. راضیه فقط به تلویزیون نگاه میکند و نگاه خود را تغییر نمیدهد. رضا آرام کنترل را بر میدارد. تلویزیون را خاموش میکند. راضیه صورتش را بر میگرداند.]
رضا: چرا از دست من عصبانی هستی؟!
راضیه: چون تلویزیون رو بیخود خاموش کردی؟!
رضا: زر نزن. الان چند روزه که همین ریختی!
راضیه: اون کنترل رو بده به من!
رضا: کور خوندی!
راضیه: کی گفته من عصبانی بودم؟
رضا: نگاهت ... صورتت ... چشمهای من.
راضیه: چشات باباقویه!
رضا: معلومه نمیخوای ببینی آخر فیلمت چی میشه؟!
[راضیه جلو میآید تا از جلو تلویزیون را روشن کند. رضا جلوی او را میگیرد.]
راضیه: باشه ... باشه.
[چند لحظهای سکوت میشود. راضیه به دور خود راه میرود.]
راضیه: من چیزی یادم نمیاد، خب اون موقع ازم میپرسیدی؟!
رضا: بهت که میگم. دیدمت که عصبانی هستی! چی رو ازت میپرسیدم؟
راضیه: وایسا ببینم. جریان چیه؟
رضا: جریان چی؟
راضیه: تو چرا فکر کردی که من عصبانیام؟!
رضا: من فکری نکردم.
راضیه: من که عصبانی نبودم. تو شاید فکر میکردی که من باید از تو عصبانی باشم. من رو عصبانی میدیدی.
رضا: مگه میشه؟!
راضیه: معلومه.
رضا: بیا اول فیلم رو ببینیم.
[رضا تلویزیون را روشن میکند. راضیه به رضا نزدیک میشود.]
راضیه: پولای من دست توئه؟
رضا: کی گفته؟ نه! اصلا چرا باید باشه؟!
راضیه: تابلوئه که ترسیدی. یه کاسهای زیر نیمکاسهاته.
رضا: نه از چی بترسم.
راضیه: قیافهات داد میزنه!
رضا: من .. که نمی ... ترسم. تو .. شاید .. فکر میکنی ... می... ترسم ... منو این جوری ... میبینی.
راضیه: خره. صدات هم داره میلرزه.
رضا: من ... صدا ... م ... نمیلرز ... ه
[راضیه کنترل را از رضا میگیرد و به سر رضا میزند.]
راضیه: میگم چی کارش کردی؟
رضا: مگه نمیدونستی دزد تو راه ازم زد؟!
راضیه: نه !!
رضا: گمون میکردم که فهمیدی، برای همین فک کردم که از دستم عصبانی هستی!
[راضیه مدتی مینشیند. رضا به کنار او میرود. راضیه بلند میشود و کنترل را به سمت تلویزیون پرت میکند. تلویزیون میشکند.]
رضا: بابا میذاشتی فیلم رو ببینیم.
[راضیه از صحنه خارح میشود.]
صورتبندی فلسفی
یکی از مسائلی که امروزه در فلسفه ذهن و ادراک مورد توجه قرار گرفته است، مسئله نفوذ شناختی (Cognitive penetration) است. در پدیدههای نفوذ شناختی حالات شناختی نظیر باور یا عواطف به محتوای ادراک نفوذ میکنند و محتوای ادراک را عوض کنند. یکی از افرادی که این پدیدهها را بررسی کرده است و پیامدهای آن را در معرفتشناسی نشان داده است، سوسانا سیگل (Susana Siegel) است.
او برای این که مشکل نفوذ شناختی برای معرفتشناسی را توضیح دهد از یک آزمایش فکری استفاده میکند. در ادامه این آزمایش فکری را از مقاله او میآورم:
مطابق با این آزمایش فکری جیل بدون توجیه بر این باور است که جک از او عصبانی است. همین باور باعث میشود که او جک را عصبانی ببیند. در حالی که اگر این باور را نداشت، جک را عصبانی نمیدید. از آن جایی که ما در زندگی روزمره ارزش معرفتی خاصی برای ادراک خود قائل هستیم، در این جا جیل میتواند از طریق این ادراک باورش را به توجیه کند و به این نتیجه برسد که جک از او عصبانی است. اما این موضوع چه مشکلی را ایجاد میکند؟
همه ما به طور روزمره از ادراک خود استفاده میکنیم تا ببینیم که در اطرافمان چه خبر است و چه چیزهایی وجود دارد. به عنوان مثال وقتی به کوه رفتهاید، از طریق ادراک متوجه میشوید که در کجا حیوانات خطرناک یا گودال وجود دارد و از آن نواحی عبور نمیکنید. این رفتار ما ناشی از یک پیشفرض است و آن هم این است که ادراک ما میتواند داور بیطرفی برای سنجش باورهای ما باشد. یعنی فارغ از این که شما بترسید که ممکن است، در مسیر کوه مار یا گودال وجود داشته باشد، شما میتوانید به درستی مار و گودال را ببینید و تشخیص دهید و ترس شما تأثیری بر روی ادراک شما ندارد. مشکل نفوذ شناختی برای معرفتشناسی در همین جا به وجود میآید. در پدیدههای نفوذ شناختی ترس شما بر روی ادراک شما تأثیر میگذارد و ممکن است باعث ایجاد ادراک اشتباه شود. به عنوان مثال ممکن است این ترس شما باشد که بر روی ادراک شما تأثیر میگذارد و باعث میشود، زبالههای در طول مسیر را مار ببیند. حالا اگر این اتفاقات به صورت منظم بیفتد، ما چگونه میتوانیم از ادراک خود برای باخبری از پیرامونمان و سنجش باورهایمان با محیط استفاده کنیم؟ نظر شما چیست؟ چگونه میتوان راهحلی برای این مشکل پیدا کرد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک لحظه صبر کن!.... شاید «حافظه» مقصر باشد. (قسمت اول)
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک لحظه صبر کن!... شاید «حافظه» مقصر باشد. (قسمت دوم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
مسابقهٔ ذهن: علم و فلسفه