دانشجوی تغذیه علاقمند به فرهنگ و فلسفه
علم برای علم یا علم برای عمل؟!
در معناشناسی علم دو هدف برای علم میتوان متصور شد. یکی، علم برای علم و دیگری، علم برای هدفی دیگر. در اینجا میشود چنین گفت که علم در نگاه نخست، دستاورد ساینتیستهایی در محیطهای سترون علمی و منزوی از توابع و عوارض بیرونی است. مثلا، آن هنگام که ماکسول در مورد امواج الکترومغناطیس و ماهیت موج-ذرهای نور پژوهش میکرد و یا آن هنگام که فارادی و دیگر فیزیکدانان بر روی خاصیت پرتوزایی برخی عناصر کار میکردند و یا تلاش فیزیولوژیستها برای دانستن نحوه عمل ارگانها و دستگاههای بدن، شاید اصلا آنچه بعدا از آنها استعمال شد در مخیلهی کاشفان و مخترعان و مبدعان اولیه هم نمی گنجید. اگر کامیو گلژی(کاشف جسم گلژی در زیست شناسی سلولی) حین پژوهشهای خود بر روی ساختارهای سیتوپلاسم سلولی با این پرسش مواجه میشد که خب فایده و کاربست عملی این پژوهش چیست؟ جوابی نداشت و یا حتی دست از کار خود میکشید. اما کیست که نداند کشف او چه نقش مهمی در دانش زیست شناختی امروز بشر و کاربستهای عملی آن در جهت درمان بیماریها و علت یابی آنها دارد. شاید محققان فیزیک کوانتوم و شیمی ذرات و یا حتی مهندسین علوم مکانیک و سازههای صنعتی آیندهای از افزودهها و محصولات پژوهشی خود نتوانند ترسیم کنند اما پربارتر کردن انبان علم بشری و تزاید دانش و آگاهی انسان بر طبیعت و صنعت در هر دو زمینه، شرایط را برای کاربستهای عملی با نیت خیر عمومی فراهم خواهد کرد.
در اینجا بحثهای فراوانی را میتوان شکل داد. مثلا، آیا دانشمندان باید یک پژوهش علمی را صرف اینکه نفع بالفعل و یا بالقوه کنونی برایش نمییابند، متوقف کنند؟ آیا اینکه دانشی که اکنون دردی از دردهای بشر را دوا نمیکند و رنجی را نمیکاهد و اقلا به امیدی برای رفع چالشهای موجود نمیفزاید، دانش بدی است؟ آیا علم بدرد نخور، علم زائد، علم حشو و علم غیرنافع هم داریم؟
پاسخ به پرسشهای بالا بر اساس توضیحات بند نخست، 'میتواند' خیر باشد. یعنی بگوییم هر علمی خوبست. هر فعالیتی که اندوخته علمی بشر را تقویت کند، نفع خواهد داشت بنابراین هیج علمی را نباید به هدف نفع واضح کنونی سر برید و به سمت مسائل مبتلا به سرازیر کرد. اما واقعیت امر چنین است که ایدهآل های مطرح شده در بند اول کاملا فلسفی و متافیزیکال هستند گرچه من برای تثبیت ادعای خود مثالهای واقع از تاریخ علم آوردم. اما نیک که بنگریم میبینیم تاریخ علم از پژوهش بر روی یک مسئله بدست آمده نه از پژوهشی صرفا برای فربهتر کردن دستاوردهای بشری. یعنی اگر تکامل ذهن بشر را سیر کنیم میبینیم همیشه دغدغه و مسئلهای آغازگر راه علم بوده. دغدغهای که برخلاف ایدهآل فلسفی ما، بیشتر درصدد رفع نیازی و یا تسهیل کردن فرآیندی طاغتفرسا بوده نه اینکه بدانم کلروفیل چیست تا دانسته باشم کلروفیل چیست. "بدانم تا دانسته باشم" بیشتر ایدهآلی آکادمیک و لوکس است و زمانیکه انسان همانطور که اشاره کردم خود را از بیرون خود بریده.
نتیجه گیری سخت است هنگامیکه هم میخواهیم به ایدهآلهای فلسفیای پایبند باشیم که از قضا خود را بنحوی تجربی ثابت کردهاند و نشان دادهاند علم برای علم نهایتی عملی هم داشته، و هم اینکه دنیای واقع و جاری لزوما بر پاشنهی مرادهای ذهنی ما نمیگردد و هر اندازه تلاش کنیم عالم خارج را با عقل خود بسنجیم و گاه بتراشیم، باز این قدرت قاهر طبیعت است که اسرار خود را بر ما مخفی داشته و بر استثنائات و اشتباهات و مبطلات نظریات ما افزوده.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تبیین کارکرد ذهن و آگاهی
مطلبی دیگر از این انتشارات
ذهن و واقعیت؛ آگاهی و ادراک در نسبت با علم طبیعیِ تجربی | محمد حیدری
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاریخچه مساله معرفت_ بخش دوم