مسئله استقراء و توانایی‌های ذهن انسان

مسئله استقراء و توانایی‌های ذهن انسان
مسئله استقراء و توانایی‌های ذهن انسان

چه توانایی ویژه‌ای در ذهن ما وجود دارد که آنرا آنقدر متمایز کرده است؟ آیا خودآگاهی ما باعث این تمایز شده؟ در اینصورت خودآگاهی چیست؟ شاید یافتن یک ویژگی مشخص که منجربه تمایز میان رفتارهای برآمده از تفکر انسانی با رفتارهای برآمده از نحوه تفکر دیگر موجودات زنده می‌شود به ما در پاسخ به این سوال کمک کند. در ادامه با یک سلسله مقاله درخدمت شما خواهیم بود که درآن به بررسی مسئله استقراء می‌پردازیم. مسئله‌ای که شاید پاسخی برای این سوال باشد. یعنی همان ویژگی مشخصی که در ذهن ما یافت می‌شود ولی در ذهن دیگر موجودات زنده؟!

چه چیز می‌دانیم؟
چه چیز می‌دانیم؟

چه چیز می‌دانیم؟

بسیاری از فلاسفه معتقدند که از مهم‌ترین ویژگی‌های موجود عاقل توانایی استدلال است. درواقع از دید فلاسفه چیزی که ما آن را عقل‌گرایی می‌نامیم و ویژگی متمایز کننده ما از دیگر موجودات است، همین توانایی ذهن ما در استدلال کردن است. اما می‌دانیم که استدلال دو نوع است: استنتاجی و استقرایی. استدلال‌های استنتاجی درست مانند جملات ضرورتا صادق رفتار می‌کنند. مثلا اینکه بگوییم "هر مرد مجرد بدون زن است" یک جمله است که صدق آن در خودش نهفته است. تعریف مجرد بودن و بدون زن بودن یکی است. پس چیز جدیدی درمورد افراد مجرد گفته نشده است.

همینطور به این استدلال توجه کنید:

هر فلز رسانا است

این جسم فلز است

این جسم رسانا است

درستی این استدلال کاملا به ساختارش وابسه است. درحقیقت درستی‌ نتیجه در مقدمات آن نهفته است. ما در ابتدا تعریف کرده‌ایم که هر فلزی رسانا است. پس اگر جسمی فلز باشد طبق این تعریف (اگر تعریف درست باشد) قطعا رسانا خواهد بود. پس ما چیزی فراتر از مقدمات (جمله اول) نگفته‌ایم.

اما اگر بگوییم هر مرد مجرد کچل است درحال نسبت دادن یک ویژگی جدا از مجرد بودن به افراد مجرد هستیم (کچل بودن) یعنی کچل بودن از مجرد بودن نتیجه نمی‌شود. به همین خاطر برای اینکه ببینیم این جمله درست است یا نه، باید افراد مجرد را بررسی کرده و دریابیم که این گزاره درحال بیان یک واقعیت درمورد جهان خارج است یا خیر؟

نوع اول استدلال را که نتیجه در مقدمات نهفته است استدلال استنتاجی می‌نامند و نوع دوم را که درحال نسبت دادن چیزی بیشتر از تعریف خود جسم به آن است را استدلال استقرایی می‌نامند. آیا در موجودات زنده اطراف ما گواهی بر استفاده از یکی از این دو نوع استدلال که پایه‌های تفکر عقلانی ما را تشکیل می‌دهند دیده می‌شود؟ یکی از راه‌های پاسخ پاسخ به این سوال بررسی رفتارهایی است که احتمالا به خاطر استفاده از این دو نوع استدلال از موجودات زنده سر می‌زند. بسیاری از فلاسفه ریاضیات معتقدند که کل ریاضیات و منطق به خاطر فهم استدلال استنتاجی حاصل شده است. ازطرفی بسیاری از فلاسفه علم معتقدند که دانش، به معنی science نتیجه فهم استدلال استقرایی است. آیا نشانه‌ای از بروز رفتارهای ناشی از درک ریاضیات یا تفکر علمی در دیگر حیوانات وجود دارد؟ گویا ما به این موضوع آگاهیم که تنها موجوداتی هستیم که تفکر عقلانی داریم.

چه چیز نمی‌دانیم؟
چه چیز نمی‌دانیم؟

چه چیز نمی‌دانیم؟

با اینکه خود را موجوداتی عاقل می‌دانیم، اما از کجا به این اطمینان رسیده‌ایم که پایه‌های عقلانیت ما درست هستند؟ اگر ما برای هرچیز دنبال دلیل هستیم و زمانی درستی جمله‌ای را قبول می‌کنیم که برای آن استدلال آورده باشیم، در اینصورت برای درستی خود استدلال استقرایی و استنتاجی چه دلایلی داریم؟ اولین فیلسوفی که به پایه‌های عقلانیت ضربه‌ای مهلک وارد آورد، دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی تبار است. ضربه وی چنان مهلک است که فلاسفه همچنان به دنبال راه‌حلی برای آن می‌گردند. اینکه هیوم چگونه باعث ویران شدن یکی از پایه‌های عقلانیت یعنی استدلال استقرایی شده است را در مقاله بعدی بررسی می‌کنیم. فعلا باید بدانیم که ما هنوز نمی‌دانیم که عقلانیت انسان چه ویژگی دارد که ما را متمایز از دیگر موجودات زنده کرده است؟