پارچ یا گلدان؟ مسئله این است. | یک نمایشنامه فلسفی

اولی و دومی در صحنه هستند، به چیزی نگاه می‌کنند.

اولی: چه گلدون تمیزی در آورده!

دومی می‌خندد.

اولی: ببخشید؟

دومی: هیچی هیچی

اولی: هه هه هه؟!

دومی: به نظر می‌رسه، در زیست‌جهان شما به پارچ می‌گن، گلدون!

اولی: پارچ! چشمات عمل لازمه! این کجاش به پارچ می‌خوره؟!

دومی: یادش به خیر، مرحوم مادربزرگم، یه چیزی شبیه به این داشت، پر خاک‌شیرش می‌کرد، توی یخچال می‌ذاشت.

اولی: مطمئنی خاک شیر بوده؟

دومی: منظورتون چیه؟

اولی: شاید مرحوم مادربزرگت خاک به خوردتون می‌داده.

دومی: بفهمید از چی حرف می‌زنید، آقا!

اولی: هر کثافتی که شبیه به اون باشه، یه گلدونه! ملتفتی؟!

سومی از میان آن‌ها می‌گذارد. دومی او را می‌گیرد. سومی در میان آن‌ها می‌ایستد.

سومی: بله؟!

دومی: آقا اون چیه؟

سومی دستی به صورتش می‌کشد، نزدیک می‌رود و عقب می‌آید. سکوت طولانی می‌شود.

اولی: من می‌گم، اون یه گلدونه!

سومی: جالبه؟!

اولی(رو به دومی): دیدی؟! دیدی؟! حالا خفه خون بگیر!

دومی: (رو به اولی) این چه شیوه حرف‌زدنه بی‌فرهنگ! هنوز که این آقای محترم چیزی نگفتن. (روبه سومی) آقا به نظر می‌رسه که شما شخص با فهم و شعوری باشید، من میگم که اون یه پارچه.

سومی: چه تیز بینانه!

دومی (رو به اول): آفتاب پشت ابر نمی‌مونه!

اولی (رو به دومی): هم از من تعریف کرد، هم از تو (رو به سومی) آقا هندونه زیر بغل گذاشتن کافیه، چرا نمی‌گی اون چیه؟

سومی: راستش رو بخواید، درک واقعیت هزینه داره؟

دومی: نمی‌فهمم

اولی: نزاییده کسی بخواد من رو تیغ بزنه!

دومی: مگه برا دیدن هم پول می‌گیرن؟! شما پول می‌گیری که بگی، ماست سفیده؟!

سومی: پس خودتون مشکلتون رو حل کنید!

دومی و اولی (با هم): بله که حل می‌کنیم.

سومی به سمت بیرون از صحنه می‌رود.

اولی: اون یه گلدونه!

دومی: اون یه پارچه!

اولی: اون یه ... نه نمیشه.

دومی: آره بی فایده است.

اولی به دنبال سومی می‌رود و او را بر می‌گرداند.

دومی (رو به سومی): حالا برای قضاوت شما باید چه قدر پرداخت کنیم؟

سومی: 200 تومن

دومی پولی بیرون می‌آورد و به سومی می‌دهد. اولی هم چنین می‌کند. سومی پول دو طرف را می‌گیرد.

سومی (رو به اولی): این زیاد نیست؟

اولی (رو به سومی): بقیه‌اش برای خودت

سومی به سمت اولی نزدیک می‌شود.

سومی: بله به نظر می‌رسه که اون ..

دومی دست‌پاچه پول دیگری بیرون می‌آورد و به سومی می‌دهد. سومی به دومی نزدیک‌تر می‌شود.

سومی: 150 تومن یک، 150 تومن دو

اولی پول دیگری به سومی می‌دهد و سومی جا می‌خورد. سومی به پیش اولی بر می‌گردد.

سومی: 900 تومن یک، 900 تومن دو

دومی کیف پولش را به زمین می‌زند.

دومی (رو به اولی): شما کارتون چیه؟

اولی: املاکی. تو چی؟

دومی: پژوهشگر فلسفه

سومی: 900 تومن سه. تبریک میگم. اون یه گلدونه.

سومی پول‌ها را می‌شمارد و به بیرون از صحنه می‌رود. دومی چشمانش را می‌مالد.

دومی: من واقعا یه پارچ می‌بینم، یعنی چشمام مشکل دارن؟!

اولی: بیا عزیزم! بیا! ما یه فامیل چشم‌پزشک هم داریم که ارزون می‌گیره.

دومی: مادربزرگم چی؟ آخه اونا خیلی خوشمزه بودن.

اولی دست به سر دومی می‌کشد.

اولی: اتفاقا جلسه روانشناسی هم برگزار می‌کنه، اون یکم گرون درمیاد!

اولی و دومی با هم به بیرون از صحنه می‌روند.

صورتبندی فلسفی

در فلسفه از دیرباز بین تفاوت امور ذهنی و عینی بحث می‌شده است. در یک تصویر ابتدایی ویژگی امور ذهنی این است که می‌توانند از فرد به فرد تفاوت پیدا کنند. اما امور عینی فارغ از درک فردی در جهان خارج وجود دارند و مستقل از ذهن هستند. به عنوان مثال همین گوشی یا لپ‌تاپی که مقابل شماست، عینی تلقی می‌شود. در واقع چه شما آن را ببینید و از اتاق خارج بشوید و آن را نبینید، می‌توانید مطمئن باشید که وجود خواهد داشت. از ویژگی‌های امور عینی این است که ما می‌توانیم از طریق آن‌ها برای سنجش باورهایمان به تفاهم برسیم. به عنوان مثال اگر من باور داشته باشم که مساحت میدان انقلاب X مقدار است و شما باور داشته باشید که مساحت میدان انقلاب X1 مقدار است. از آن جایی که میدان انقلاب عینی است و میزان مساحتش هم فارغ از ذهن من و شماست. من و شما می‌توانیم، اندازه‌گیری کنیم و ببینم که کدام یک از ما باوری صادق داشته‌ایم. اما تفاهم ما وابسته به آن است که هر دو باور داشته باشیم که می‌توانیم مشاهده‌ای عینی از متراژ و میدان انقلاب داشته باشیم. به عنوان مثال اگر من و شما دوست داشته باشیم که مساحت میدان انقلاب میزان مشخصی باشد و این موضوع بر روی ادراک ما از متر تأثیر داشته باشد، هر دوی ما به مساحت‌های مختلفی دست پیدا می‌کنیم و دیگر نمی‌توانیم به راحتی توافق کنیم.

در واقع اگر باورهای پش‌زمینه‌ای و انتظارات ما ادراکمان را شکل دهند، مشکل بزرگی به وجود می‌آید. دیگر ما نمی‌توانیم مشاهده‌ای عینی از جهان داشته باشیم. منظورم از مشاهده عینی چیست؟ مشاهده‌ای عینی است که حقیقت را فارغ از هر گونه چشم‌انداز فردی یا گروهی بازنمایی کند. به عنوان مثال در این نمایشنامه زمانی مشاهده این سه نفر عینی تلقی می‌شود که هر سه فارغ از چشم‌انداز‌هایشان که ناشی از منافع مالی و باورهای پیش‌زمینه‌ای است، مشاهده یکسانی از یک پدیده داشته باشند.

نظریات فلسفی و علمی مختلفی وجود دارند که نشان می‌دهند به راستی ادراک ما تحت تاثیر عوامل مختلفی است. همین موضوع نشان می‌دهد، مشاهده عینی به آن معنایی که ما از آن در پاراگراف پیش سخن گفتیم، وجود ندارد. اما آیا این نتیجه‌گیری به این معناست که باید از یافتن عینیت دست بکشیم؟ هر چند که تعریف قبلی مشکلاتی دارد اما نیازی نیست ما از یافتن عینیت دست برداریم، چرا که در زندگی روزمره به آن بسیار نیاز پیدا می‌کنیم. پس باید تعریف دیگری از عینیت ارائه دهیم که با فهم امروزی ما از ادراک جور در بیاید. در تعریف جدید ما عینیت را از طریق بین‌الاذهانیت تعریف می‌کنیم. در این تعریف ما مشاهده‌ای را عینی تلقی می‌کنیم که توسط افراد بسیاری تایید شود. مثل همین جا که اولی و سومی بر سر این توافق کردند که یک گلدان می‌بینند و به این ترتیب مشاهده عینی ادراک یک گلدان شد.

نظر شما چیست؟ به نظر شما کدام یک از این دو تعریف برای عینیت مناسب است.

برای آن که بیشتر درباره این موضوع بخوانید می‌توانید به کتاب Thinking and perceiving نوشته Dustin Stokes مراجعه کنید.