اسم تخلص : موعود آیا واقعا داری زندگی میکنی؟
مرگ عشق (شعر)
دلی نازک بسان شیشه دارم
گهی آهی درون ناله دارم
از آن ترسم که غمخواری نباشد
چو شب گیرم غریبی را در آغوش
سحر در بسترم جانی نباشد
همین خفته دلان بس نیست آیا
که من در جامه ی عشقت بخوابم؟
به قبرستون گذر کن تا ببینی
هزاران حفته دل آنجا اسیرند
که تو آیی و دستت را بگیرند
اگر شاه و گدایی در نظر بود
تو شاهی و گداییت اسیرند
دلم بعد از تو خشنودی ندارد
پس از تو زندگی سودی ندارد
همه گویند مرگ ناگهانی
بسی سخت است اندر نوجوانی
اگر در جامه ی عشقت بمیرم
وگر در عشق بی کویت اسیرم
همه مرگ مرا همراه دارد
بسی چون خفته دل اینجا بمیرم
اگر کار منم در عشق تو سوخت
به قبرستون بیا و مرگ من بین
من آنجا را به وصل تو اسیرم
شاعر : مبارکه محمدی تبار mmt
مطلبی دیگر از این انتشارات
پسری که از کابوس هایش تغذیه میکرد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بچه زامبی
مطلبی دیگر از این انتشارات
هیچ چیز یعنی همه چیز...