میشه من نجنگم ؟


_ حتما باید بجنگم ؟

_ توی میدان جنگ باید جنگید . هر لحظه که نمی جنگی احتمال تیر خوردنت چند برابر میشه ..

_ خب نمیشود بروم پنهان بشوم ؟

_ راهی که برای پنهان شدن باید طی کنی از میدان جنگ میگذرد ...

_ اشکالی ندارد ، این قسمت رو می جنگم بعد میروم پنهان میشم ، اینطور احتمال زنده ماندم هزار برابر میشود.

_ باشه برو و پنهان شو . از اینجا جان سالم به در میبری. فردا چی ؟ جنگ فردا را هم می خواهی پنهان شوی ؟ و پس فردا را ؟ اگر قرار است تمام روز هایت را پنهان شوی ، مردن ساده تر نیست ؟

_ فقط این جنگ را پنهان می‌شوم . جنگ بعدی را مثل یک قهرمان می جنگم .

_ اگر امروز نجنگیدی چه ضمانتی است که فردا بجنگی ؟ امروز چه فرقی با فردا دارد ؟

_ خیلی ها رفتند و پنهان شدند .

_ آنها نقشی در تاریخ ندارند .

_ مگر تاریخ چه اهمیتی دارد ؟

_ تاریخ آینده است ، اگر دیروز را نشناسیم ، امروز هم مثل دیروز خواهد شد!
تاریخ تو در تار پود ذهن خودت می نشیند . اگر نتوانی به خود افتخار کنی پس جهان را می خواهی چه کار ؟

_ حق با توست . می خواهم بجنگنم ولی می ترسم خیلی خیلی می ترسم .

_ همه می ترسند . همه بسیار می ترسند . ترس مقدمه ی شجاعت است . ترس دوراهی شجاعت و بزدلیست...