زندگی در لحظه به بهانه یک دقیقه بیشتر

خاطر یلدا برای من همیشه عزیزتر از عید بوده،بخاطر اینکه نه دلهره ی خونه تکونی داره،نه بوی رنگ میده ،نه بوی غصه یا وسوسه ی خرید لباس نو .

روزها پرشتاب پر ترافیک نمیگذره برای رسیدن به تحویل،و هیچ کس تو جاده نمی مونه برای اینکه لحظه ی تحویل برسه،به شهرش ،به خانواده اش،به ویلا‌ش.

نزدیک ترین کسی که بهش دلبستگی داری میشه مقصد‌ت برای شب نشینی یلدا،اگر تو ترافیک هم بمونی چه ملال که شب دراز است و قلندر بیدار!

قرمزی انار دون شده و هندوانه،که در صورت توانگری همنشین آجیل میشه،"ودر غیر اینصورت همنشین تخمه و باسلوق خاله پز میشه" حس دور هم بودن کنار شعله های گرم آتیش توی سرما رو داره.

برای من یلدا با خونه پدری و حضور مادرمه که معنا میشه،با بوی ماهی پلو و کوکو سبزی مادرم،با حافظ خوندن پدرم،با پاتک زدن نوه ها به سفره یلدا،سفره ای که برعکس سفره هفت سین ورژن کوچک و آماده ی از سر باز کنی نداره،همه چیز سر اون سفره برای خوردن و خواندن و لذت بردن در کنار هم چیده شده.

نمیدونم شاید #یلدای دوست داشتنی من یه فرصته،یه فرصت قبل از اینکه سال نو از راه برسه و سر تحویل سال یادت بندازه کیا رفتن و جا شون خالیه ،یه فرصت برای زندگی در لحظه به بهانه یک دقیقه بیشتر!

یه فرصته برای بی خیالی،قبل از اینکه به حساب خودت برسی و یادت بیاد سر تحویل سال چه قرار هایی گذاشتی با خودت و چه کارهایی رو میخواستی بکنی.

یه فرصته برای خندیدن، قبل از اینکه سر تحویل سال یاد سختی ها و سوگ ها و غصه ها چشم هات رو تر کنه.

یه فرصته بدون تحوله،بی هیچ ادعای تحولی ،هیچ دعا و آرزو و قرار و ...

یه فرصته برای پیدا کردن یک دقیقه بیشتر،برای پیدا کردن بهانه برای دور هم جمع شدن برای زنده کردن لحظه هایی به درازای یک دقیقه،#یلدای دوست داشتنی من بهترین بهانه است برای یک لحظه زندگی در لحظه


#یلدای دوست داشتنی من




.