آنافورا ....

من اگر زندانی بودم ، ترجیح می‌دادم تنها در یک سلول بمانم

*

من اگر زندانی بودم ، دوست داشتم مدیر کتابخانه آن باشم

*

من اگر زندانی بودم ، درخواست می‌کردم که من را در بند قاتلین و اختلاسگرها نندازند.

*

من اگر زندانی بودم ، به همه نوشتن و خواندن درست را یاد می‌دادم.

*

من اگر زندانی بودم ، تمام شعرها و داستان‌هایم را برای آن‌ها می‌خواندم.

*

من اگر زندانی بودم ، در سلول می‌نشستم و فقط می‌نوشتم.

*

من اگر زندانی بودم ، داستان‌هایی معمایی می‌نوشتم.

*

من اگر زندانی بودم ، شاعر آزادی می‌شدم.

*

من اگر زندانی بودم ، پای درد و دل و قصه‌های زندانی‌ها می‌نشستم.

*

من اگر زندانی بودم ، داستان زندگی تک‌تک زندانی‌ها را می‌نوشتم.

*

من اگر زندانی بودم ، هر هفته شبِ شعر اجرا می‌کردم.

*

من اگر زندانی بودم ، برای رییس زندان نامه می‌نوشتم

*

من اگر زندانی بودم ، قصه سربازان را گوش می‌کردم و می‌نوشتم.

*

من اگر زندانی بودم ، رمان چند جلدی زندگی‌ام را می‌نوشتم.

*

من اگر زندانی بودم ، برای آزادی شعر می‌نوشتم.

*

من اگر زندانی بودم ، آدم بهتری می‌شدم.

*

من اگر زندانی بودم ، آدم‌های تنها را درک می‌کردم.

*

من اگر زندانی بودم ، آنقدر کتاب می‌خواندم که آزادم کنند.

*

من اگر زندانی بودم ، برای زندگی در بیرون دست و پا می‌زدم

*

من اگر زندانی بودم ، نویسنده و شاعر معروفی می‌شدم.


نویسنده : مصطفی ارشد