تفسیر پیاده‌روی

امروز زودتر از همیشه بیدار شدم.

سپیده‌دم بود و هنوز گرمای خورشید را نمی‌توانستم حس کنم. ولی با نور زردِ مایل به سفیدش ، هوا را روشن کرده بود.

در این لحظه ، تنها فکری که به ذهن من خطور کرده بود ، این بود که بعد از نوشتن صفحه صبحگاهی‌ام ، به یک پیاده‌روی اساسی نیاز دارم.

بدون خوردن حتی یک لیوان چایی ، که عادت همیشگی من است ، پاشنهِ کفشم را ور کشیدم و اولین قدم صبحگاهی را بعد از چهار ماه انجام دادم.

هیچکس درون کوچه نبود ، حتی خیابان به قدری خلوت بود که می‌توانستی به جبران این روزهای کرونایی ، تنفس آزاد داشته باشی و ریه‌هایت را پر کنی از اکسیژنِ عاری از کرونا.

قدم‌زنان ،بعد از طی مسیر زیادی با ماشین به سوی پارک ملت رفتم.

به حاشیه پارک ملت رسیدم. ابعاد بزرگ پارک ، همیشه برای من جذاب بود و اگر تصمیم داشتی ، تمام حاشیه پارک را دور بزنید ، با قدم‌زنان آرام ، حدود پنجاه دقیقه زمان می‌برد.

من این‌کار را کردم ، لذت بخش بود.

کلی انسان ،در جنسیت‌ها وسن‌ها و عقاید مختلف دیدم ، ولی انگار هدف همه ما مشخص بود.

پیاده‌روی و ورزش صبحگاهی ، بدون فکر کردن قدم می‌زدیم. لبخند به لب همه بود و با شوقی وصف‌ناپذیر ساعت‌ها ورزش کردیم.

ساعت هشت صبح شده بود.

با تمام قوا گرسنه شده بودم ولی هنوز خسته نشده بودم.

با رعایت پروتکل‌هایی بهداشتی به نزدیک‌ترین و مطمئن‌ترین طباخی رفتم و یک‌ نیم‌دست سفارش دادم و با ولع فراوان ، تا خرخره خوردم.

به خانه برگشتم و بعد از صرفِ همان نوشیدنی مورد‌علاقه و شیرینِ جانِ خودم ( چایی ) به خوابی چند ساعته فرو رفتم.


نویسنده : مصطفی ارشد