قلبم به قلم متصل است

نیم ساعتی می‌گذشت که به نمایشگر رایانه شخصی‌ام خیره مانده بودم. هیچ چیز از هسته مغز من نمی‌گذشت، رشته‌های عصبی‌ دستور‌ دهنده‌ از کار افتاده بودند و هیچ فرمانی به انگشتانم صادر نمی‌کردند تا که به ماموریت روزانه‌ام پایان بدهند.

از حساب‌های شبکه‌های اجتماعی‌ام خارج شدم و برنامه مایکروسافت وُرد را بستم و آهی کشیدم. لپ‌تاپ را خاموش کردم و بی‌توجه به او، تمام شب را روی کاناپه لم دادم و استراحت کردم. اما فکری از پستوی ذهنم، مرا از آرامیدن باز داشت. یاد داستان نیمه‌کاره‌ام افتادم که روز اول عید، ایده آن را در گوشه‌ای از دفترچه‌ام، یادداشت کردم.

نشستم و برنامه وُرد را باز کردم. قبل از تایپ کردن، چانه‌ام را خاراندم و درون برنامه، ادامه جملات را کامل کردم. موتور دستانم دیگر گرم شده بود و مدت زیادی می‌گذشت که بی‌وقفه می‌نوشتم.

من برای اولین بار، حدود هشت سال پیش بود که شروع به نوشتن کردم. از داستان‌های یک صفحه‌ای تا شعرهای چند بیتی و خواندن کتاب‌های طنز و عاشقانه، اما این روند آنقدر ادامه پیدا کرد که تعداد و نوع خواندن و نوشتن‌هایم متنوع و افزایش پیدا کرد.

این روند چندین ساله‌ام، نتیجه ممارست، علاقه، استعداد و اشتیاق بود. اما اطرافیانم اینگونه که من پیش می‌رفتم و به این هنر سوق گرفته بودم، علاقه نشان ندادند. فکر می‌کردند نویسندگی و شاعری، کاری بیهوده و بی‌فایده‌ست یا درنهایت، چون هیچ سودی مالی برای من ندارد، پس قطعا تلاف وقت است.ولی من این روند و هدفم را کنار نگذاشتم و در مقابل سونامی سختی‌ها، مقاومت کردم.

من عادت کردم، قبل از نوشتن یک داستانک یا حتی رمان، کتابی را جهان کتا‌هایم به مدت چند ساعت شده قرض بگیرم و بخوانم تا بدانم دنبال چی هستم و الهام خوبی از نثر واقعی، زوایا و ... داشته باشم.

همیشه تلاش کردم در داستان‌نویسی‌هایم، از یاوه‌گویی و اغراق آمیز کردن نوشته‌هایم دوری کنم، چون داستان بیش از حد پیچیده می‌شود و اشباع از جملات غیر ضروری می‌شود که فقط به طولانی‌تر نشان دادن پاراگراف‌ها کمک می‌کند که این اصلا برای اثر یک نویسنده خوب نیست.

روزهای اول، بعد از نوشتن هر داستان کوتاه یا شعری، شوق و هیجان وصف‌نشدنی داشتم که دیگران آن را بخوانند و من را تشویق کنند که انگیزه‌ای شود برای ادامه دادنم. اما بخاطر همان معضل عدم علاقه و حمایت خانوادم، من در تنهایی و انزوا به رشد خودم ادامه دادم و می‌دهم. ایمان دارم روزی به قله هدفم می‌رسم و پرچم خودم را بالای آن به اهتزاز در می‌آورم.


من را در " باورهای یک نویسنده " دنبال کنید

https://b2n.ir/b03203