* نویسنده و شاعر * صاحب کتابهای : شاعرانهی عشق - اناردون – داستانهای زیرپوستی - عشق، قرنطینه، مرگ و چندین اثر مشترک دیگر در نشرهای مختلف داستاننویس اجتماعی و طنز http://www.mostafaarshad.ir/
نوشتن با عکس " Michael Kenna "
هنوز آفتاب ، سر قرار همیشگیاش نیامده بود.
نسیم خنکی از لای پنجره ، خودش را مهمان اتاق من کرده بود.
با آوازِ فاختهِ که از دلِ ساعت دیواری ، بیرون پریده بود ، بیدار شدم.
فضای اتاق پر شده بود از عطرِ سردِ آبِ ، که از قلبِ خلیج میآمد.
کنار پنجرهِ ایستادم ، پنجره را با اشتیاق باز کردم.
هوای تازهِ ،صورت من را لمس کرد و تمام ریههایم را بدون خساست پر کرد.
مرغان دریایی ،آواز دسته جمعیشان را در کرانهِ خلیج سَر دادند.
قایقهای چوبی که از شبِ قبل در اسکله آرام گرفته بودند ، یکییکی خودشان را به دست آب میسپردند.
بتدریج ،هیاهو و خندهِ مردم ، از پستوی خانههایشان به دلِ کوچه و خیابان کشیده شد.
هنوز به نیمه روز نرسیده بود که تمامی قایقها مسافران را جابجا میکردند.
مسافران گاهی خسته و دلنگران به نظر میآمدند ، گویا دوست نداشتند که از شهرشان دل بکنند.
بعضی از مسافران ،زوجهای جوان بودند که برای گردش و خلقِ خاطرهای به یاد ماندنی به این بندر سفر کردند.
نصف روز را در کنارِ پنجره ایستاده بودم و فنجانِ قهوهام سرد شده بود.
نویسنده : مصطفی ارشد
مطلبی دیگر از این انتشارات
با دختران در کدام حالت دوست میشوی ؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
علاج بیموقع
مطلبی دیگر از این انتشارات
معجزه حبیب