هذیان نویسی 1

با عجله از راه‌پله بالا آمدم و در اتاقم را باز کردم ، مومیایی فرعون بزرگ روی تخت ولو شده بود ، نبض‌اش را گرفتم. به آشپزخانه برگشتم و برایش یک فنجان گل‌گاو زبان با کمی گل اطلسی دم کردم. بعد از چند دقیقه ، پالتواش را پوشید و به همراه من ، سوار سفینه‌ای شدیم که در سر دَر آن یک برچسب عنکبوت نصب شده بود ، که با دیدن آن ترسید و دستور داد بادبان‌ها را بکشید.


نویسنده : مصطفی ارشد