هذیان نویسی 3

صدیقه خانم داشت با سوزن ، گلابی‌ها را داخل کوزه ‌می‌ریخت که اصغر استکان به دست آمد و گفت یکم آب گلابی بریز که می‌خواهم بروم ، قیمت دلار را در اینترنت چک کنم. صدیقه شاکی شد که به جای این‌کارها ، برو سر کوچه پنج تا نان بربری بخر بیا.


نویسنده : مصطفی ارشد