هزار و یک نوشته 1

در این سرزمینِ پرازدحامِ محنت‌زدهِ ، که تردید احاطه‌اش می‌کند ، من در کنجِ خلوتگاه‌های سایه‌گسترِ آن ، آرامیده‌ام.

گُل‌های شکوفانِ بافه که همواره شوقِ شکفتن دارند ، من را به یادِ گورسنگِ مُردگانی می‌اندازد که در عذاب از پندارهای تیره و تارشان که محروم از گفتگوهای خوش بودند در شوراب ژرف ، غرق شدند.

و حالا با نگاهی اندیشناک ، این خوشیِ فراگیر را از خود دور می‌کنند.

و در آخرین لحظات ، که سرشار از سکوت و تامل هستند ، لحظه‌ای بر بوریایی از جنس ابر ، می‌نشینند و هیمه‌هایی را از دل کویر ، انباشته می‌کنند و در کثری از ثانیه با جرقه‌ افکارشان ، کوهی از آتش به پا می‌کنند.

حالا دیگر در سنگلاخِ زندگیِ‌ پس از مرگشان ، در آرامشی ناب غنوده است و تسلی‌بخش ندامت‌های دیرین‌شان شده است و اکنون لبخندِ رضایت‌شان از ژرفا می‌جوشد.


نویسنده : مصطفی ارشد