دو چشم و کنعان
پشتِ هیچستان شهریست؟
■
محمدرضاپریشی
زن می گوید : nothing
گارسن براش لیوان خالی می آورد.
لیوان ِخالی، چیزیست، nothing نيست.
زن خوشش می آید و جا می خورد
(و فکر کنم تنها معتمدآریاست که می تواند فی البداهه جابخورد طوری که هنر باشد، ساختگی و مبتذل نباشد)
و مرد به تقلید از زن یا برای شریک شدن در این لحظه خوش، قهوه خود را پس می دهد و از گارسن می خواهد برای او هم nothing بياورد!
در جهان واقع اگر به گارسن بگویی
"هیچی"
برات چیزی نمی آورد.
اما اینجا چیزی می آورد،
اگر چه چیزی نباشد.
این هیچ نیست، یک لیوان خالیست.
میشل فوکو در این یک پیپ نیست با ما همنظرست، هیچ چیز ، چیزیست.
و ادبیات از همین جا آغاز می شود
آنجا که واقعیتِ دستمالی شده ی از فرط تکرار،
هر روز و هر ساعت ،
ادامه می یابد اما چون نشان دادنش و نوشتنش و نشان دادنش چیزی جز ابتذالِ نومید و ملال خسته گی آور نخواهد بود.
مخملباف پرانتزی باز می کند بالا سرِ این
روزمُرده گیِ مدام ،
تا ادبیات درونش،
نفس بکشد.
□
پیشداوری
همیشه کار را خراب می کند
شاید تصور کنید اگر توضیح مخلباف نمی بود فیلم زیباتر می شد یا برایتان طور بهتری فهم می شد،
اگر نمی شناختید و نمی دانستید که این آواتارها یکی معتمد آریا بهترین بازیگر زنده سینمای ایران و دیگری محسن مخملباف کارگردانی صاحب نام است، فیلم به مراتب زیبا تر نمی شد؟
بجایشان هر کس دیگری را می توانید بگذارید، از یلددلشت همراه فیلم مخملباف می توانیم بفهمیم که فرصت نداشته و همه چی عجله یی شده:
درجشنواره وزول در فرانسه برای دوستم هوشیائوشین فیلمساز مشهور و معتبر تایوانی از طریق همسایهی آنها سلام فرستادم. گفت: هوشیائوشین آلزایمر گرفته است. در جا با خانم فاطمه معتمد آریا این فیلم کوتاه را با موبایل ساختیم و در اختتامیه جشنواره وزول به یاد هوشیائوشین نمایش دادیم
اما نکته ایی باریکتر از مو
می دانیم مخلباف نویسنده هم هست و از یک نویسنده حرفه یی بعید است کار بی معنی و اضافه یی بکنه
خب به نظرتون
اون یادداشت همراه فیلم یا تقدیم نامه اول فیلم چه ربطی داشت به قصه؟
جزیی از فیلم نبود؟
از این زاویه نگاه کنید.
□
بیماران الزایمری در مراحل آخر بیماری چون چیزی یادشون نمیاد اگه ازشون بپرسی چی میل داری؟
چی لازم داری
همش می گن هیچی
اگه بپرسی کسی اومد
امروز دیدنت ؟
می گن هیچ کس
اگه بپرسی چیزی خوردی؟
می گن هیچی
در مراحل آخر حتی به زور هم بخوای غذا بدی بهشون نمی خورن میگن هیچی میل ندارم.
یعنی میلی به این زندگی ندارم.
یا شاید می خوان بگن نمی خوام دنیاتونو
و همین القائات هیچآلود آنها را در یک سراشیبی زوال غم انگیز و گریه آور
قرار می دهد که روز به روز وزن و قوای جسمی شان را از دست می دهند تا آخر که به قول معروف بشوند "یه پوست و استخوون"!
و به همین دلیله که گفته می شه
با بیماران زوال عقل، دمانس و آلزایمر باید امری حرف زد و دستور داد هر چند که دلت نیاد.
آری نباس ازشون چیزی پرسید،
از اهالی هیچستان!
□
تماشا و دانلود فیلم کوتاه nothing محسن مخملباف در کانال تلگرامی mhboob
https://t.me/mhboobirani/2267
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاعران و نویسندگان غریبند ، غریبه نیستند
مطلبی دیگر از این انتشارات
خدایان هرگز نمی خندند (۳) محمدرضاپریشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
قصّه غربتِ شرقی / محمّدرضا پریشی