آزادگی یا عروسک‌های کوکی

هر از چند گاهی گروهی فریاد آزادگی و به پا خیزید سر می‌دهند و شور می‌دهند که فلان جفاکار روزگار فلان شُمار و گروه را کشته و اسیر کرده و اینها، اندیشه کنید، حرکت کنید تا او را بسزای کارهایش برسانیم و اگر اینگونه نشود دیگر ما آزادگی نداشته و این زندگی پشیزی نمیارزد، حال بیایید نگاهی تاریخی به این جستار داشته باشیم، به این دلیل که داده‌های من در این مورد کم می‌باشد شما هم یاری برسانید تا ببنیم این آزادگی که می‌گویند کی و کجاست تا اگر من در نادرستی به سر میبرم از آن بیرون آیم.


در آغاز گریزی بزنیم به 106 سال پیش و بین سال‌های 1296 تا 1298 که درمیان گیرودار جنگ جهانی و با اینکه ایران اعلام بی طرفی کرده بود ولی به دلایل گوناگون که یکی از آنها حمله قوای انگلیس و شوروی از دو سو به بود مملکت دچار قحطی وحشتناکی شد و در درازای این چند سال شمار نامشخصی از مردم ما(گاها و به گواه تاریخ کم و بیش تا نیمی از مردم کل کشور) به دلایل گوناگون همچون گرسنگی، بیماری و چیزهای دیگر جان دادند، در نقاطی هم پدیده‌های مانند لاشه‌خواری و آدمخواری شکل گرفته بود که خبر از شدت و میزان ناگواری آن روزگاران دارد.

در آن زمان نه جایی راهپیمایی برای پشتیبانی مردم ما براه افتاد و نه کسی کَکَش گزید که اینها که دیگر اعلام بی طرفی کردند؟! با اینها چکار دارید!؟ اگر چه گروهی انگشت‌شمار در اندازه‌ای کمک مالی نمودند اما آنقدر نبود که گره از مشکل کسی باز کند و ریز آنرا هم خودتان بروید بخوانید که چقدر بوده و چه افرادی بودند.

این را هم در دید می‌آوریم که در آن زمان شبکه اجتماعی و موبایل و اینترنتی نبوده که انسان آزادگی‌اش به سادگی بشکُفد و گل کند.


سپس بیایید بازگویی ناچیزی داشته باشیم به جنگ 8 ساله عراق و ایران که صدام حسین آغاز کننده آن بود، این جنگ بنابر گفته بنیاد شهید چیزی حدود 200,000 هزار نفر کشته و شهید از سمت کشورمان داشت و کشورهایی به پشتیبانی صدام برآمدند و گروهی هم به پشتیبانی ایران، اینها را هم خودتان در تاریخ بخوانید که چه کشورهای به صدام ایول الله میگفتند و چه کشورهایی هم پیدا و پنهان با ایران آمد و شدن داشتند.

ولی در این زمان هم حداقل من یادم نمیآید جایی از این کُره خاکی گردهمایی و راهپیمایی پیوسته‌ای شکل گرفته باشد که آخر آقا جان این ایرانی‌ها مگر جانشان علف خرس است که یک بی همه چیزی از کشوری دیگر بیاید و زن و مرد و کودک و پیر جوانش را بُکُشد؟ شما به یاد داشته یا جایی از تاریخ را سراغ دارید که نفری مصری از پای سفره خوراکش بلند شده باشد، هاواوشی‌اش را نیمه کاره رها کرده و به این جنگ پرخاشی نموده و بِرَود خودش را به اهرام مصر گره بزند و اعتصابی نماید و ریزه آزادگی از خودش نشان داده باشد؟ گروه و مردم کشوری دگرگونی در مسیر و شدت جنگ ایجاد کرده باشند؟ اگر هست بگویید تا من هم بر داده‌های تاریخیم افزون شود.

8 سال جنگ کم نیست، میشود 2920 روز، کوه و سنگ هم در گذر این روزشمار دچار دگرگونی و تغییر شکل می‌شوند.


حال بیاییم به همین چند سال پیش و زمانی که آمریکا کشور را تحریم کرد و رئیس جمهوری تحریم‌ها را ورق پاره و دیگری تحریم‌ها را ظالمانه میخواند. زیان و گزندی که کشور از یکدندگی گروهی به واسطه این تحریم‌ها دید دور است که هرگز بازپرداخت و جبران شود و در کنار اینها هم هر روز خبر شیرین‌کاری یک نفر یا جماعتی بیرون میآمد که چند هزار میلیاردی نیاز داشتند برای خرید خانه کانادا و جهیزیه دخترشان و چون امر خِیر بوده دیگر حاجت استخاره نبوده، بُردند اما گفتند اگر حقمان نبود شما سر پل صراط از ما نَگذَرید!

زمانی که تحریم بوده‌ایم چه کسی کمر همت بست و به خیابان آمد؟ نامه ای نوشت؟ واخواهی و اعتراضی کرد؟ مسیر تحریم‌ها و شکلش را با پافشاری تغییر داد؟ مردم مصر، لیبی، اسپانیا، فلسطین، آلمان، اسرائیل، هند؟ مردمان چه کشوری ریختند بیرون و حنجره و لباس پاره کردند که این چه ستمیه که به پیر و جوان آن مُلک می‌شود؟

ما که به یاد نداریم ولی اگر شما یادتان میآید که کسی در مراکش از شُترش پیدا شده باشد و به این تحریم‌ها و اینکه جریان زندگیمان دستخوش پیشآمدهای فراتر از قدرتمان شده و رویدادهای ناگوار بر سر ما آمده خروشی کرده باشد بگویید تا هم چیزی گفته باشید و هم من از آن استفاده نموده بهره‌ بجویم.

به دیدگاه من چیزی بنام آزادگی در سیاست وجود ندارد، همانگونه که شنیدن واژه انسانیت شوخی بی نمکی از سوی سیاستمدارانه، سیاستمداران آدم‌ها را کوک میکنند و به وقتش آنها را رها کرده تا به همان سازی که اربابان خواسته‌اند بنوازند و برقصند، اینکه در پیش و چند قدمی من ستم بیداد کند ولی بِرَوم در قطب شمال بدنبال پشتیبانی از اسکیموهای شمالی در برابر اسیکموهای جنوبی باشم نامش آزادگی نیست، کوک شده‌ام برای اینکار و بهتر آنکه در این مسیر دست‌کم واژه‌ها را مانند خودم بی ارزش، پوچ و لِه نکنم، خود را آزاده ننامم و از آزادگی دَم نَزنم.


آن روزی که کوکمان تنها دست خودمان باشد روز آزادگیمان خواهد بود.