در سایهی ادبیات
بارانِ سياه
ماسوجی ایبوسه (15 فوریه 1898 - 10 ژوئیه 1993) نویسنده ژاپنی انگیزهی خود را از نوشتن باران سیاه چنین عنوان ميكند:" آن زمان [جنگ جهانی دوم] آمریکا جنگ را بسیار جدی گرفته بود و جزئیات حملهی آمریکا به ویتنام خبر روز شده بود. آخرش فکر کردم باید در مخالفت با جنگ چیزی بنویسم. بارانِ سیاه داستانیست که بعد از جنگ ویتنام [بیست سال بعد] نوشتم."
در مقدمهی کتاب دربارهی این اثر و زندگی نویسنده توضیحات خوب و کاملی ارائه شده. "ایبوسه بعد از جنگ، دو اثر "فرماندهی که از دور زیارت میکرد" و "دو داستان" را نوشت و در آن به هجو جنگ و روحیهی میلیتاریستی پرداخت. با اینهمه او تا بیستسال بعد از پایان جنگ، دربارهی بمباران اتمی زادگاه خود هیروشیما، چیزی ننوشت. جنگ ویتنام باعث شد تا ایبوسه روایتگر صادق فاجعهی هیروشیما شود."
تصویری که ایبوسه از حادثهی بمباران اتمي در شهرهای هیروشیما و ناگاساکی ارائه داده، بسیار شفاف و در عین حال غمانگیز و اندوهناک است. اولین بمباران روز ششم اوت 1945 در هیروشیما و دومي نهم اوت، یعنی سه روز بعد، در شهر ناگاساکی توسط آمریکائیها، منجر به مرگ 220 هزار انسان بیگناه میشود. توصیفات دقیق از آلودگیِ نزدیک به بیستهزار نظامی و قریبِ دویستهزار غیر نظامی در نقش ناظری بیقضاوت، بارانِ سیاه را به مرثیهنامهای بدل کرده که خود میتواند بخشی از تاریخ جنگِ بیحاصل ژاپن باشد. جنگی كه در 15 اوت همانسال با تسلیم بیقید و شرط ژاپن به پایان میرسد و اندوه بازماندگان را صدچندان مينمايد. راوي همراه همسر و برادرزادهي زنش از شاهدان اصلي اين ماجرا هستند. داستان از آنجا آغاز ميشود كه قرار است به خواستگار اين برادرزاده نامهاي نوشته شود كه گواهي سلامت دختر پس از اين حادثه است. نكتهي جالب اينكه اين زن و شوهر به قصد نامهنگاري دست به تحقيق بيشتر ميزنند و گفتگوي خود را با افراد مختلف با دقت لازم يادداشت ميكنند، با عنوان "يادداشتهاي بمباران اتمي" كه از آن استقبال و به بخش مرجع مدرسهي ابتدايي براي تحقيق بيشتر اهدا ميشود. نويسندگان با روحيهاي تسليم، شاهد حوادث و نتايج فجيع آوار بمب اتمي يا به قول خودشان "پيكادن" هستند و از رنج مبتلايان و تلفشدگان بيگناه در اين جنگ نابرابر مينويسند. از تاثيرات اوليهي اين مادهي ناشناخته و شيميايي بر روي انسان، خاك و حتي رشد غير عادي گياهان در آن چند روز، تا نوع و ميزان مواد خوراكي و اغذيهاي كه در آن روزها استفاده ميشود؛ بررسي اين شرايط اسفبار از نگاه پزشك و سرباز گرفته تا مردم عادي. اما ديدهها دربارهي جبههي جنگ نيست، روايت ناتمام مردميست پشتِ صحنه! از آنجا كه ژاپن همیشه درگیر حوادث طبیعی مانند زلزله و رانش زمین بوده، موقعیت کنونی را با دقت بيشتري ارزیابی میکنند و با حقیقت این فاجعه تمامقد مواجه ميشوند، در عين اينكه نثر اين دستنوشتههاي ساده و گيرا به هيچوجه مصاحبهگونه و ملالآور نيست. همانطور كه در مقالهي پايان كتاب اشاره شده اگر اين خانواده مستقيما با تجربهي بمب اتم رو به رو نميشدند، شايد افرادي كاملا معمولي بودند كه براي شنيدن روايتشان ميل و رغبتي نبود.
"در زادگاهم ميگفتند "كلاغ صبحگاهي خوش يمن است." معنايش اين بود كه ديدن كلاغ در صبح، بدبياري آنروز را از بين ميبرد. شايد به اين دليل بود كه از هماهنگي رنگ گياه و پرنده لذت ميبردند. در روزهاي نخست شروع كار، در قرائتخانهي كارگاه تهيهي غذا، به جست و جوي "يُمن" در تركيب "خوشيمن" پرداختم. "يمن" به معني مبارك و نيكبخت است. بخت هيروشيما بسيار بد بود. جنازهها حتي درون حوضچههاي نيلوفر آبي هم افتاده بودند. در علفهاي كنار شاليزار، كبوتري سفيد در خودش جمع شده بود."
ص 202
باران سياه/ ماسوجي ايبوسه
با ترجمهي خوب و روان قدرتالله ذاكري و پانويسهاي مفيد از زبان ژاپني/
چاپ دوم1393/ 355 صفحه
*پيكادون؛ مطلبي خواندني دربارهي اين حادثهي تلخ
مطلبی دیگر از این انتشارات
هاينريش بُل
مطلبی دیگر از این انتشارات
تراژدی در هارلم
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوچهی عروسکِشون